در شماره پیشین مجله نیز به معرفی کتاب “بیرقیب” پرداختیم و مختصری از آنچه که در پنج فصل اول کتاب بود را با شما به اشتراک گذاشتیم. در این شماره نیز به ادامه معرفی این کتاب ارزشمند میپردازیم.
لیزا نویسنده این کتاب تجربههایی را که در مسیر رشد در خداوند داشته است را با ما در میان میگذارد تا همه با هم از برکات خداوند بهرهمند باشیم و این را با هم به اشتراک بگذاریم. تجربههایی که میتوانند ما را از بندهایی که دنیا هر روز درصدد است تا به دست و پاهای ما بزند رها میکند. در این صفحه به طور مختصر برکات کتاب را با شما در میان میگذاریم. آمین آنچه در اینجا میخوانید اشتیاق خواندن کامل کتاب را در شما ایجاد کند.
در فصل ششم با عنوان “جنسیت بدون رقیب” لیزا به کتاب برخاستن ماده شیر اشاره میکند، کتابی که شیرها بهترین قاتلین هستند و ماده شیرها بهترین شکارچی هستند.
او از تجریبات شخصی در جنگ مینویسد که چقدر به زنان نیاز است. زنانی که قادر هستند فرهنگها را تغییر دهند و پیروزی به دست آورند، و اینکه مردان جنگجویان خوبی هستند اما زنان هم هستند که باعث پیروزیهای زیادی شدهاند.
در این فصل، او از تحقیقاتش در مورد رسالاتی که زنان در آن به خاموش شدن دعوت شدهاند صحبت میکند و هدف آن را با ما در میان میگذارد.
و اما هدف لیزا از نوشتن این فصل شفای هویت جنسی ماست. چقدر از اینکه زن هستید یا مرد خشنود و راضی هستید؟ آیا درصدد هستید روحیهای همچون مردان داشته باشید یا برعکس؟ آیا هر کدام از ما آنچه را که هستیم و خدا ما را بدان با نقشه خود فراخوانده است میپذیریم؟
وقتی جنسیت خودمان را بپذیریم میتوانیم در مسیر هدف و نقشهای که خدا برای ما در نظر دارد قدم برداریم. خارج از آن پایمان را در کفش دیگری کرده و به هدف نزدهایم. اگر مادر هستید مَسح مادری را بخواهید، اگر پدر هستید بگذارید که خداوند شما را مسح کند تا سر خانهای باشید که خداوند سرور آن است. در نظم الهی بمانید تا پیروز باشید.
لیزا مینویسد: وقتی از خود مطمئن نیستید مرتب به خود و حق مشارکت خود شک میکنید. میخواهم چشم و گوشتان را باز کنم و خار شریعتگرایی را از قلب لطیف و مهربانتان بیرون بکشم، بعد از آن روند شفا آغاز میشود و میتوانید آنچه را که از آن شماست بشنوید. شاید روح خدا شما را فراخوانده است تا سفیر انجیل در قلمرو قانون، پزشکی، تجارت، دولت یا مادری خانهدار باشید. هر آنچه که انجام میدهیم و تمامی آن باید برای خداوند باشد.
شاید این جمله برای شما زنان آشنا باشد که زنان مثل مادرشان حوا هستند، اما به یاد داشته باشیم که ما همه در مسیح یکی هستیم و فرزندان خداوند به شمار میرویم، دیگر نباید تسلیم و امیال نفسمان باشیم. عروس خداوند از مرد و زن تشکیل شده است، او همگی ما را با آب کلامش شسته و هر دو جنس را با خون خود باز خرید کرده است.
در فصل هفتم لیزا در مورد رقابت ترس و محبت مینویسد. اینکه ترس بزرگترین رقیب محبت است. در مصاحبهای از او و همسرش پرسیدند بعد از سی سال ازدواج آیا رفتار یا عملی وجود داشته که اگر به عقب برگردید طور دیگری عمل یا رفتار میکردید؟ و لیزا در پاسخ به این سئوال اعتراف کرد که: آری به همسرم اجازه میدادم حق بیشتر اشتباه کردن داشته باشد و او را بیشتر بدون ترس دوست میداشتم. او در ادامه مینویسد من هم مانند همه از اشتباه کردن بیزارم، اما اگر به گذشته برگردم احتمالاً ریسکهای بیشتری میکردم. هرگز در این زندگی زمینی نخواهم فهمید که ترس چقدر از آنچه را که به ما بخشیده شده از ما دزدیده است.
آنچه را که محبت میخواهد به حرکت وا دارد را ترس، فلج و اسیر میکند، چه متوجه باشیم چه نه. محبت و ریسک رابطهای نزدیک با یکدیگر دارند. محبت انتخاب میکند، ترس عکسالعمل نشان میدهد. محبت کامل، ترس را دور میکند. به هر حال محبت کنید اگر قصد دارید زندگی بسازید که دور از دنیای رقابت باشد. باید فراسوی منطق و ظرفیت انسانی زندگی کنید. محبت به امید تبدیل میشود و انتظارات به ناامیدی. وقتی شما انتظار بهترینها را دارید و اطرافیانتان آنها را کمتر از آن انجام میدهند، ناامید میشوید. وقتی باور به بهترینها دارید و آنچه نازلتر است را به دست میآورید عکسالعمل شما قضاوت و حذف کردن است، اما خداوند از ما هم انتظارات بالاتری دارد که ما با انجام ندادن آن از سمت او رد نمیشویم.
لیزا تشویق میکند بیایید از اینکه در انتظار ناامید شدن باشیم دست برداریم و خطاهای دیگران را تنها قدمهای اشتباهی ببینیم؛ اشتباهاتی که حق ندارند برای ما هدف و مقصد تعیین کنند. لیزا از ترس و طریقهای آن که در زندگیمان مخرب است و از محبت و روشهای آن که نقشهای نیکو برای ما دارد سخن میگوید.
هر لغزشی، فرصتی برای آموختن است. در هر لغزشی، موانع و خطرات را باز میشناسیم. مطمئن میشویم که کمربندهایمان را محکم بستهایم. کلام را آنطور میخوانیم که مسیر پیش روی ما را روشن سازد. هر بار که برمیخیزیم، ظرفیتهای ما افزایش مییابند. چشمه ما عمیقتر میشود، و ظرفیت بیشتری برای آب حیات در چشمه خود ایجاد میکنیم. باید با واقعیت روبهرو شویم. آزمایشات در عمق ما حفرههایی ایجاد میکند که به چشمههای عمیقی تبدیل شویم که فوارههای خداوند از درون آن بیرون میریزد نه به چشمههای آرزو.
در این فصل لیزا ما را تشویق میکند تا با حقیقت کلام روبرو شویم و در پس ای کاشها مخفی نشویم. بدانیم که آزمایشات و بیابانها آغاز مکاشفه است، مشکل فریب این است که فریبکار است. راه رهایی از فریب توبه است، وقتی حکمت خود را حماقت بدانیم و خود را در مقابل خداوند که حکیم مطلق است فروتن سازیم از فریب رهایی مییابیم.
لیزا در فصل آخر داستان زنی شگفت انگیز به نام تکلا را در زمان پولس بیان میکند که خواستند او را بسوزانند اما نسوخت، خواستند خوراک حیواناتش کنن اما ماده شیری از او محافظت کرد. او از ما دعوت میکند تا به شایستگی به خواندگیمان پاسخ دهیم. او مینویسد: به زندگی بیرقیب خوانده شدهاید. پدری بیرقیب شما را دوست دارد. در زمانی بیرقیب زنده هستید. از قومی بیرقیب خوانده شدهاید. خدایی بیرقیب را خدمت میکنید. با قربانی بیرقیب خریداری شدهاید. اسمی بیرقیب به شما سپرده شده است. روحی بیرقیب شما را قوت بخشیده. به شعر و زبانی بیرقیب تبدیل شدهاید. عضوی از بدنی بیرقیب هستید. با سلاحی بیرقیب تجهیز شدهاید. در جنگی بیرقیب درگیر شدهاید. به دعایی بیرقیب دعوت شدهاید. رو به روی شما فرصتهایی بیرقیب قرار گرفته، چون در موقعیتی قرار گرفتهایم که محصولی بیرقیب داشته باشیم و سرنوشت ما برای ابدیتی بیرقیب رقم خورده است! بیایید زندگیای را در پیش بگیریم که در زیبایی، قدرت، و پارسایی، بیرقیب و بیهمتاست و بدان دست یابیم… بعضیها بسیار بها دادهاند و دیگران، هر آنچه را که داشتهاند. لیزا در پایان کتاب از جفا و سختیهایی که مسیحیان در دنیا با آن دست و پنجه نرم میکنند صحبت میکند و اینکه چطور در لحظهای دچار مقایسه میشود، چرا مقایسه؟ آیا امروز خودت را و یا خدمتتان را با کسی مقایسه کردهای؟ لیزا وقتی از جفایی که گروه آیسیس به دختران مسیحی تعریف میکرد با خود اندیشیده بود که او چه میکند. در خانهای گرم با همسر و فرزندانش در نعمت و آرامش. ما هر روز درگیر انتخابها هستیم تا در مسیر درست قرار بگیریم و این مقایسه و رقابت ما را از آنچه هستیم و بدان فراخوانده شدهایم دور میکند، ثمره آن ما را از شکرگزاری برای آنچه داریم دور میکند و یا خود را محکوم میابیم یا محروم.
این کتاب مفهوم عمیقی از شکرگزاری برای من داشت که من چه هستم؟ برای چه خوانده شدم؟ و در چه سختیهایی به چه سمتی پیش میروم؟ هر چه خداوند آفریده بیرقیب است همانند خودش، پس شکر برای خداوندی که ما را به وعدهای بیرقیب فراخوانده است. مسحِ بینایی و شکرگزاریِ خداوند با شما.
المیرا عزیزی