پسران و دختران نا آبادان!
براستی اگر خدا نمیبود چه میشد؟ الان که هست این است حال و روز ما؛ حال که برای ما و نجات ما پیش قدم شده اینگونه با هر چه در دست داریم به جان هم میافتیم اگر خدایی نمیبود چه میکردیم. مگر میشود کسی اشتباه نکرده باشد. همه اشتباه کردیم و جهتی خلاف اراده خدا را پیش گرفته بودیم ولی سوالی امروز در ذهن من است؛ کی خدا در برابر اشتباهات ما با دستانی بسته با اسپری و شوکر به جان ما افتاد و یا با دستی موهای ما را کشید و بر روی تنهی ما نشست تا مجال تکان خوردن و نفس کشیدن را نداشته باشیم. به کجا چنین شتابان میرویم و در حال نابودی خودمان و پسران و دخترانمان هستیم آن هم بدون دادن مجال و فرصتی…
کمی فکر کنیم و بیاندیشیم که چه چیز ما را به اینجا کشانده؟ کیست که هدفش نابودی باشد و نه آبادانی! ایرانی که نه آبادانی دارد و نه آبادانیای بلکه همهاش به سمت نا آبادانی در حرکت است. مگر کار این ناآبادانیها کار کسی است جز شیطان! پس بشناسیم و از طریقهای او که نابودی است فاصله بگیریم؛ توبه کنیم و بازگشت و بدانیم که آبادانی در همین نزدیکیست. نزدیکتر از آنچه که تصورش را بکنیم. او آمده تا ما را نجات بخشد از این مردگیها، خشمها، شهوتپرستیها و نا آدمیتها تا بیابیم هویت گم شده و مهر و محبتی که از جنس او باشد؛ او که خدای زنده است و مسیر را بر روی صلیب برای ما فراهم ساخت. او الان هم کار آبادانی را در ما و کشور ما و روشهای ما آغاز کرده پس بیاییم بیاندیشیم و تفکر کنیم و طریقهای خدای حقیقت را در پیش گیریم نه طریقهای خدایان دروغین را، آن زمان است که در فکر هم بیزار میشویم از زجر دادن فیزیکی و روحی دختران و پسران، چه برسد به عمل کردن در آن روشهای غلط…
حمله به کلیسایی در نیس فرانسه
در پی حملهای که به کلیسایی در شهر نیس فرانسه و چند حمله دیگر پس از ماجراهای کاریکاتور و بریده شدن سر معلم فرانسوی روی داد به راحتی میتوان دید که بذر آنچه در درونمان کاشته شده چه را به نمایش میگذارد. آخرین کلمات یکی از قربانیان در کلیسا این بود: «به فرزندانم بگویید دوستشان دارم…»
چه بذری در درون برخی انسانها کاشته میشود که براحتی انسانهای دیگر را میکُشند و یا گردن آنها را از تنشان جدا میکنند. مگر جز بذر بندگی و بردگیِ گناه و اسارت است که انجام این چنین کارهایی را وظیفه خود میداند؟
ولی بذری که نیکوست ثمراتی به بار میآورد که به مانند استاد و معلم خود -عیسی مسیح- در حین بدترین حالتهای مرگ هم به محبت میاندیشند و ابراز آن؛ و این نه از سر وظیفه بلکه از روی احترام و آزادی و آگاهیست از آنچه که بوده، کیست و به کجا میرود…
تحریریه اسمیرنا
حسین سکاکی