«سارا گومز» در چهارده سالگی خانه و زندگی پر از درد خود را رها کرد تا به گروهکی (فارک) بپیوندد که از رده سنی او بزرگتر بود.
پدر سارا که در بچگی او را تحت آزار جنسی قرارداده بود اخیراً فوت شده بود. سارا نیز مانند دیگر جوانان کلمبیایی که به دنبال پذیرش از طرف نیروهای مسلح غیر نظامی (فارک) بودند، به گروههای چریکی پیوست. او میخواست با پیوستن به این گروه به کشور خود کمک کند. او پس از پیوستن به گروه امداد پزشکی چریکها، خود را در حالی دید که مشغول پانسمان زخمها و آسیبهای وحشتناک سربازانی بود که علیه نیروهای دولتی و راستگرایان افراطی میجنگیدند.
سارا که اکنون سی و شش سال دارد میگوید: «اوه خدای من خیلی وحشتناک بود، من انواع جراحات را با چشمانم دیدم و با دستانم لمس کردم. من با دستانم آنتی بیوتیک به زخمها میزدم و گلوله را از محل آسیب بیرون میآوردم، دقیقاً چیزی شبیه عمل جراحی بود.»
وقتی که او در جنگلهای کلمبیا مشغول مداوای زخمیان بود متوجه شد که چریکها، مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرارمیدهند به خصوص آنانی را که با پیامهای گروه مخالف بودند. سارا اگر چه مسیحی نبود ولی نسبت به کسانی که دستگیر میشدند حس دلسوزی و شفقت داشت. او شنیده بود که چطور سربازانی که همکاران خودش بودند شبانان کلیسا را میکشتند و دیده بود که چطور خانوادههای مسیحی را از خانههایشان بیرون میکردند.
یافتن زندگی جدید
پس از چهار سال خدمت در سازمان فارک، سارا متوجه شد که خواهر و برادرانش و چند نفر از خویشاوندان نزدیکش مسیحی شدهاند. همکاران سارا وقتی این موضوع را فهمیدند از او خواستند که خانواده خود و ایمان مسیحی را محکوم کند. آنها به خوبی میدانستند که پیغام انجیل با ایدئولوژی پر از خشم آنان کاملاً مغایرت دارد.
سارا سرانجام آنجا را ترک کرد و سپس ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. خانواده سارا برای او در دعا بودند تا او نیز به مسیح ایمان بیاورد. او در بیست و سه سالگی به مسیح ایمان آورد. سارا خیلی تحت تاثیر قرار گرفت وقتی دید که چطور خداوند او را از زندگی گذشتهاش که پر از خشم بود عبور داده و به رابطهای صمیمانه با خدا دعوت کرده است.
سارا در حالیکه اشک میریخت گفت: «حقیقتاً فراموش نمیکنم که چه شرایطی را پشت سر گذاردم و از لحظهای که اعتراف کردم، خداوند چطور دست مرا گرفت و نجاتم داد.» امروز سارا و همسرش «آنتونیو» چهار فرزند دارند. آنها به هر کجا که میروند با اشتیاق زیادی به همه خدمت میکنند. از اعضای خانواده تا دانشجویان و حتی کمپ غیرنظامی که سارا قبلاً با آنها کار میکرد.
از آنجا که خداوند او را از شر خشونت در زندگی گذشتهاش و کسانی که با آنها کار میکرده نجات داد، او نیز خود را ملزم کرده بود تا به طور خاص پیام انجیل را با سربازان چریکی یا همان گروههای غیر نظامی در میان بگذارد. او میگوید که سربازان اغلب کتاب مقدس تصویری که توسط یک سازمان مسیحی توزیع میشود را میپذیرند. هرچند رهبران آنان نمیتوانند این موضوع را بپذیرند و خانوادهی گومز را نیز چندین بار تهدید کردند.
در سال ۲۰۱۸، یک روز عدهای جلوی آنتونیو را گرفته و گفتند که اگر او و همسرش از خدمات مسیحی خود به دیگران علیالخصوص به سازمان غیر نظامی چریکی دست بر ندارند آنان دختر بزرگشان را ربوده و به خدمت اجباری در سازمان چریکی خواهند برد. سپس از او خواستند تا به اتفاق خانواده آن محل را ترک کنند. سارا میگوید: «تنها نگرانی من دختر بزرگم بود.»
در سال ۲۰۱۹ خانواده گومز توسط یک سازمان مسیحی در روستایی امن اسکان داده شدند.
قدرت کلام خدا
هنگامی که سارا و همسرش کتاب مقدسهای تصویری را به جوانان میدادند، متوجه شدند که برخی از والدین به خصوص کسانی که سواد کمتری داشتند نیز علاقهمند به داشتن کتاب مقدس هستند. عدهای از جوانان در ابتدا کتاب مقدس تصویری را نمیپذیرفتند و ترجیح میدادند که نسخه معمولی آن را داشته باشند، ولی وقتی سارا و آنتونیو در کنار آنان نشستند و به آنان نشان دادند که چطور آیات را با توجه به تصاویر دنبال کنند. آنها متوجه شدند که کتاب مقدس تصویری نیز همان روایات را بیان میکند و با وجود تصاویر فهمیدن آن راحتتر میباشد.
سارا میگوید: «کتاب مقدس تصویری مانند یک فیلم است که خواننده را به درون خود میکشد. این کتاب قلبهای بسیاری را لمس کرده است. عدهای پس از دریافت کتاب مقدس تصویری با من تماس گرفتند و از من خواستند تا در مورد روایاتی که خواندند صحبت کنند.»
سارا و خانوادهاش هرگز از انتشار کلام خدا دست بر نداشتند حتی زمانی که آنها را مجبور کردند که خانهشان را ترک کنند.
هشت روز قبل از این مصاحبه آنها به دختری که بسیار آسیبپذیر بود و قرار بود مانند سارا به عضویت گروه چریکها در بیاید کمک کردند تا به مسیح ایمان بیاورد. این دختر بسیار تحت تاثیر خدمات خانواده گومز قرار گرفت و اصرار داشت که کتاب مقدس را در کنار آنان بیاموزد. اگر چه والدین آن دختر این موضوع را نمیپذیرفتند. خانواده سارا به گرمی از او استقبال کرده و او را در کلاسهای خود پذیرفتند.
سارا میگوید: «او یک شب به دخترمان زنگ زد و گفت که من خیلی خوشحالم که زندگی خود را به مسیح دادم.» پدر و مادر این دختر نیز پس از اینکه متوجه تغییر رفتار دخترشان شدند مشتاقانه از ما خواستند تا در مورد منشا ایمان دخترشان بیشتر بدانند. خیلی زیباست که دختری پدر و مادرش را به سوی مسیح هدایت میکند.
علیرغم تمامی خطرهایی که سارا و خانوادهاش با آن روبرو هستند ولی ایمان دارند که خداوند پشتیبان آنها است. آنها میدانند که خوانده شدهاند تا کلام خدا را با دیگران به اشتراک بگذارند. سارا معتقد است که اگر کاری برای خدا انجام ندهیم در واقع هیچ کاری انجام ندادیم و در نتیجه نمیتوانیم زندگی پر ثمری داشته باشیم.
سارا و آنتونیو قبل از اینکه به جای جدید بیایند در زمین خود کشاورزی میکردند. سارا بعد از اینکه خانه و کاشانه خود را ازدستداد٬ در کنار جاده دستفروشی میکرد تا کمک خرج خانواده خود باشد.
وقتی سازمان مسیحی متوجه موقعیت آنها شد، کمکشان کردند تا هم بتوانند درآمد کسب کنند و نیز بتوانند خدمتشان را گسترش دهند. آنان برای سارا یک دستگاه ماشین خریداری کردند تا سارا بتواند بوسیله آن خوراک کلمبیایی درست کرده و در سطح شهر به عنوان فروشنده خیابانی کسب درآمد کند. او برای داشتن این برکت بسیار خوشحال و شکرگزار است. او میگوید: «این شغل فرصت بسیار خوبی را به من میدهد تا کلام خدا را با کسانی که برای خرید میآیند به اشتراک بگذارم.»