حباب!
این روزها بعد از گذشت سالیان هنوز شاهد تفاوت قیمتهای سرسام آور در هر قشر وسایل هستیم، قیمت خانه چندین برابر نسبت به چند سال قبل… قیمت دلار…، قیمت طلا ..، قیمت اجارهها ..، قیمت وسایل و ….
و باز همان کلمه همیشگی… حبابه! حبابه! حبابه!
چه حباب قدرتمندی که با هیچ توپ و تانکی و گلولهای ترکیده نمیشود و هر روز در بلعیدن بیشتر زندگی متورمتر میشود!!!
شاید امروز دچار توهماتی شدهایم که همه چیز را در زندگی حباب میبیند و بیتحرک و فلج از ترسها؛ بیرمق نشستهایم. شاید امروز دگربار باید نگاهی به روشها و مسیرها و مقصدهایمان بیندازیم و آنها را با آنچه در حقیقت کلام است محکی بزنیم.
گاهی منتظر بودن برای آنکه چیزی درست شود خیانتی است به دادهها و امانتهایی که به ما سپرده شده است و خیانتی است به فرصتی به نام عمر که برای موثر بودن به وظیفه داریم.
کار باغ به آدم سپرده شد… بیایید بیندیشیم آنچه امروز به ما سپرده شده است و این پرسش را از افکارمان عبور دهیم که آیا کار این باغ را به درستی رسیدگی کردهایم و به مسئولیتها اهمیتی دادهایم ؟
در زیر کلمه «حباب» خود را مخفی نکنیم.
کلمهای برای فرار از مسئولیتها…
کلمهای برای حق فلج بودن و تحرک نداشتن …
کلمهای برای رفع مسئولیت از خودمان….
تاریکی هر روز وعده میدهد که به قلهها نزدیک شدهایم …
به چه قلهای؟؟؟ کدامین مسیر و مقصد؟؟؟ قله تسلیم و مردگی…
یا به قله مردن در مسئولیتپذیری…
پس همانگونه که روحالقدس میفرماید: «امروز، اگر صدای او را میشنوید، دل خود را سخت مسازید، چنانکه در ایام تمرد کردید، به هنگام آزمایش در بیابان. آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند، با اینکه چهل سال کارهای مرا دیده بودند. به همین سبب، از آن نسل خشمگین بودم و گفتم: «اینان همواره در دل خود گمراهند و راههای مرا نمیشناسند» پس در خشم خود سوگند خوردم که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.» عبرانیان 3:7 – 11