نام کتاب: بیرقیب
نام نویسنده: لیزا بیور
کتاب «بیرقیب» یکی از کتابهای «لیزا بیور» ما را تشویق میکند تا گوشهایمان را به صدای وعده خدا از آسمان تیز کنیم و در پی مقایسه کردن نباشیم تا آنچه مخصوص خودمان است را دریافت کنیم.
در دنیای تاریکی که همه در رقابت این هستند که برتری خود را نشان دهند ما چگونه میتوانیم پیروز باشیم؟ لیزا در این کتاب ما را دعوت میکند تا هویت این را که، چه کسی هستیم و برای چه خوانده شدهایم را بیابیم و با این حقیقت روبرو شویم که تنها خداوند لشکرها پیروز است و کاری که ما میکنیم این است که باید انتخاب کنیم تا در جایگاهی که خوانده شدهایم بایستیم.
او ما را تشویق میکند که دیدگاه برتر خداوند را درک کنیم و بدانیم نگاه خدا به دیگران چیست؟
او در ابتدا در مورد محبت خدا به ما مینویسد، محبتی که به تک به تک فرزندانش یکسان نیست، بلکه منحصر به فرد است. اگر کلمه یکسان را به کار ببریم یعنی ما میتوانیم عشق خدا را اندازهگیری و جایگزین کنیم، یعنی دیگری نمیتواند جای کسی دیگر را پر کند. اما خدا ما را منحصر به فرد دوست دارد، خاص خودمان، به گونهای که در برابر محبت او نسبت به ما یا دیگران رقیب و مافوقی وجود ندارد.
هیچ کس شبیه دیگری نیست و همه اینها به این معناست که محبتی غیر قابل اندازهگیری و خستگی ناپذیر برای ما در کار است که نیازی نیست برای جایگاهمان بجنگیم و یا محبت خداوند را به خود جلب کنیم. هیچ کس نمیتواند ما را حذف کند یا جایمان را بگیرد. (ما رقیبی نداریم)
«زیرا همانگونه که هر یک از ما را بدنی واحد است که از اعضای بسیار تشکیل شده و کار همه این اعضا یکسان نیست، ما نیز که بسیاریم، در مسیح یک بدن را تشکیل میدهیم و هر یک، اعضای یکدیگریم.» (رومیان 12: 4-5)
در ادامه لیزا نگاهی به بیرقیب بودن خداوند میاندازد؛ «پس خدا را به که تشبیه میکنید؟ و کدام شباهت را با او قیاس توانید کرد؟ آن قدوس میگوید: مرا با که قیاس میکنید، تا با او برابر باشم؟ چشمان خود را به اعلی برافرازید و ببینید: کیست که اینها را آفرید؟ کیست که لشکر اینها را به شماره بیرون میآورد، و آنها را جملگی به نام میخوانَد؟ به سبب کثرت قوّت و عظمت قدرتش هیچ یک از آنها گم نخواهد شد.» (اِشعیا 40: 18 و 25-26)
همچنین از ما میپرسد که ما عیسی را چه مینامیم؟ اگر او را معلمی نیکو میگوییم او ما را راهنمایی میکند، اگر مشاوری حکیم مینامیم پس هر آنچه میگوید حکیمانه است. اسلام عیسی را پیامبر و شفا دهنده میداند، این القاب هر کدام جداگانه واقعیت وجودی او هستند اما به شکل خرده واقعیتهایی از آنچه او هست. اعتراف به اینکه عیسی خدای زنده است، پُلی بر روی شکاف بین ما و خدا میشود که نتیجه آن نجات است.
لیزا بعد از آن به بررسی وعده بیرقیب خدا به ابراهیم و سارا میپردازد. اینکه چگونه خداوند وعده خود را تحقق داد با اینکه سارا در دل خودش خندید که این چگونه ممکن است، حتی تلاشهای انسانی بسیاری کرد و شکست خورده، تهی و زخمی بود اما وعده تحقق یافت.
او از ما دعوت میکند که مخفی نشویم، در مقابل اشتیاقی که خدا در قلبمان ایجاد میکند، تواناییِ ثمر بخش بودن و پیش رفتن را نیز به ما میبخشد. این قوت زمانی میآید که خداوند، زندگیمان را با وعدههای خود ملاقات کند. حقیقت این است که هیچ جانشینی برای شنیدن مستقیم صدای خدا وجود ندارد، باید وارد گفتگو با خداوند شویم، گفتگویی که سرنوشت ما به آن بستگی دارد.
ما به آنچه در زندگیمان نهفته است نیاز داریم؛ وقتِ آن نیست که مخفی شویم؛ آسمان شما را صدا خواهد زد و آن زمان وقتِ بیرون آمدن است، باید بیرون بیاییم و فریاد بزنیم که میخواهم بشنوم…
اگر میخواهید یک زندگی بینظیر داشته باشید باید دست از مخفی شدن بردارید و بخشی از این گفتمان باشید.
در فصل ششم با عنوان «جنسیت بدون رقیب» لیزا به کتاب «برخاستن ماده شیر» اشاره میکند، کتابی که شیرها را بهترین قاتلین و ماده شیرها را بهترین شکارچی معرفی میکند.
او از تجریبات شخصی در جنگ مینویسد که چقدر به زنان نیاز است. زنانی که قادر هستند فرهنگها را تغییر دهند و پیروزی به دست آورند و اینکه مردان جنگجویان خوبی هستند اما زنان هم باعث پیروزیهای زیادی شدهاند.
و اما هدف لیزا از نوشتن این فصل شفای هویت جنسی ماست. او مینویسد: چقدر از اینکه زن یا مرد هستید خشنود و راضی هستید؟ آیا درصدد هستید روحیهای همچون مردان داشته باشید یا برعکس؟ آیا هر کدام از ما آنچه را که هستیم و خدا ما را با نقشه خود برای آن فراخوانده است میپذیریم؟
وقتی جنسیت خودمان را بپذیریم میتوانیم در مسیر هدف و نقشهای که خدا برای ما در نظر دارد قدم برداریم. خارج از آن، پایمان را در کفش دیگری کرده و به هدف نمیزنیم. اگر مادر هستید مَسح مادری را بخواهید، اگر پدر هستید بگذارید که خداوند شما را مسح کند تا سر خانهای باشید که خداوند سرور آن است. در نظم الهی بمانید تا پیروز باشید.
به یاد داشته باشید که عروس خداوند از مرد و زن تشکیل شده است، او همگی ما را با آب کلامش شسته و هر دو جنس را با خون خود باز خرید کرده است.
لیزا در ادامه از محبت و ترس مینویسد او اینطور میگوید: «ترس بزرگترین رقیب محبت است.»
ترس،آنچه را که محبت میخواهد به حرکت وا دارد، فلج و اسیر میکند، چه متوجه باشیم چه نه؛ محبت و ریسک، رابطهای نزدیک با یکدیگر دارند. محبت انتخاب میکند، ترس عکسالعمل نشان میدهد. محبت کامل، ترس را دور میکند. به هر حالمحبت کنید اگر قصد دارید زندگی بسازید که دور از دنیای رقابت باشد باید فراسوی منطق و ظرفیت انسانی زندگی کنید.
محبت به امید تبدیل میشود و انتظارات به ناامیدی. وقتی شما انتظار بهترینها را دارید و اطرافیانتان آنها را کمتر از آن انجام میدهند، ناامید میشوید. وقتی باور به بهترینها دارید و آنچه نازلتر است را به دست میآورید، عکسالعمل شما قضاوت و حذف کردن است، اما خداوند از ما هم انتظارات بالاتری دارد که ما با انجام ندادن آن از سمت او رد نمیشویم.
هر لغزشی، فرصتی برای آموختن است. در هر لغزشی، موانع و خطرات را باز میشناسیم. مطمئن میشویم که کمربندهایمان را محکم بستهایم. کلام را آنطور میخوانیم که مسیر پیش روی ما را روشن سازد. هر بار که برمیخیزیم، ظرفیتهای ما افزایش مییابند، چشمه ما عمیقتر میشود و ظرفیت بیشتری برای آب حیات در چشمه خود ایجاد میکنیم، باید با واقعیت روبرو شویم.
لیزا ما را تشویق میکند تا با حقیقت کلام روبرو شویم و در پس ای کاشها مخفی نشویم. بدانیم که آزمایشات و بیابانها آغاز مکاشفه است. مشکل فریب این است که فریبکار است، راه رهایی از فریب توبه است؛ وقتی حکمت خود را حماقت بدانیم و خود را در مقابل خداوند که حکیم مطلق است فروتن سازیم از فریب رهایی مییابیم.
او در انتها اینطور میگوید: «شما به زندگی بیرقیب خوانده شدهاید، پدری بیرقیب شما را دوست دارد و در زمانی بیرقیب زنده هستید. از قومی بیرقیب خوانده شدهاید و خدایی بیرقیب را خدمت میکنید. با قربانی بیرقیب خریداری شدهاید و اسمی بیرقیب به شما سپرده شده است. روحی بیرقیب شما را قوت بخشیده و به شعر و زبانی بیرقیب تبدیل شدهاید. عضوی از بدنی بیرقیب هستید و با سلاحی بیرقیب تجهیز شدهاید. در جنگی بیرقیب درگیر شدهاید و به دعایی بیرقیب دعوت شدهاید. روبروی شما فرصتهایی بیرقیب قرار گرفته، چون در موقعیتی قرار گرفتهایم که محصولی بیرقیب داشته باشیم و سرنوشت ما برای ابدیتی بیرقیب رقم خورده است! بیایید زندگیای را در پیش بگیریم که در زیبایی، قدرت و پارسایی، بیرقیب و بیهمتاست و بدان دست یابیم…»
سوالات لیزا در هر فصل ما را به تأمل در زندگیمان میخواند. گَرچه با تأمل و خواندن کتاب جوابها در آن نهفته است اما این سوالات ما را با خودمان روبرو میکند.
پر از تازگی خدا و مسح خدا باشید.
نوروز مبارک