خدای من، خدای قدوس، خدای ازلی و ابدی؛ ای معبود من، ای محبوب من، تو را می­خوانم، تو تنها صخره امن منی. تو را که نمی­بینم، تو را که گم می­کنم و تو را که فراموش می­کنم همه چیز تاریک و سیاه می­شود. بینایی چشمانم از بین می­رود؛ از کوچه پس کوچه­های زندگی پاورچین پاورچین و با ترس عبور می­کنم. ترس از موانع، ترس از سختی­ها و ترس از تنهایی؛ همچون نابینایان، همچون لنگان و همچون غریبان، آهسته با گام­های لرزان، دست­ها را بلند کرده به هر چیزی چنگ می­زنم تا خود را از این مخمصه نجات دهم. چیزی کم دارم، قلبم می­لرزد و افکارم مشوش است و نمی­گذارد به درستی یک­جا ثابت فکر کنم.

از ترس از این شاخه به آن شاخه می‌پرم. سوالاتم را پاسخ گویی نمی­یابم؛ درگیر جواب­های غیر معمولی هستم که خودم جواب­گو باشم، اما قادر نیستم. نجات دهنده­ای نمی­یابم، به بن‌بست رسیده‌ام. در تاریکی به دنبال چه می­گردم. قلبم شکسته و تنها اشک­هایم کمی آرام می­کند، خدایا مرا چه می­شود؟ خدایا در این تاریکی به دنبال چه می­گردم؟ خدای من! تنها نام او را خواندم و در نام او دریچه‌ای از نور به قلبم و افکارم باز شد. شعاع هر تابشی درونم را روشن کرد و تنها نام تو بود که نورش انرژی از دست رفته­ام را بازگرداند.

تنها خواندمش و اجابتم کرد، تاریکی رفت، خستگی رفت و ترس­ها به قوت تبدیل شد؛ زانوان خم شده­ام قدرت گرفت، زبانم به شکرگزاری باز شد.

شکرگزار توام که هستی، شکر برای نام تو مسیح من که وجود مرده­ام در نام تو جانی تازه گرفت. تنها نام تو شفای بیماری­ها و دردهاست. شکر پدر جان که گفتی بخواهید در نام او تا داده شود، شکر برای مسیح، شکر برای صلیب، شکر برای روح‌القدس که مشتاقانه برای کمک به ما می­شتابد. دوستت دارم؛

دخترت زهرا

من آن رودم که قطره قطره وجودم در جستجوی دریاست.

و دریا با تابش خورشید همچون آئینه روبرویم می‌درخشد و نورش بی‌صبرانه مرا می‌خواند.

من از روی سنگ‌ها و سبزه‌ها عبور خواهم کرد و از دشت‌ها و جنگل‌ها خواهم گذشت.

فرقی نمی‌کند، راه دور باشد یا نزدیک.

من دلم آغوش دریا می‌خواهد و نوازش امواج.

همچون دانه‌ای نواخته در خاک؛ در باغ جفا در سکوتم، هر چند طول بکشد، مرا تاب و تب روئیدن است در دل؛ تا به آسمان قد بکشم.

جسم و جانم را وا نَهَم و دل را بر بال پرواز بادها سپارم، شب را تا به انتها در پی دلدار به جان پویم، از بندها رها شوم آزادِ آزاد، تا به منزلگاهم برسم در آنسوی هفت آسمان به کوی جانان.

شکر ای پدر نیکو

فرزندت فریبا

قدم‌هایی آهسته!!

درختان هم با شاخه‌هایشان مرا به بالا رفتن تشویق می‌کنند، صدای باد بین درختان می‌پیچد؛ دنبال دستی می‌گردم تا مرا به بالا بکشد. تمام فشار روی من است، شانه‌ها و کوله پشتی‌ام پر است از آذوقه، چند تایی چوب هم به آن بسته‌ام تا شاید آتشی روشن کنم.

بارهایم زیاد و سنگین است آخر من به همه آنها احتیاج دارم. هوا رو به روشن شدن است؛ طوری برنامه‌ریزی کردم تا در قله‌ی این کوه، زیباییِ طلوع آفتاب را کنار آتشی که بر پا خواهم کرد ببینم اما بارم سنگین است و سختی راه نفسم را بریده، تنها به رسیدن می‌اندیشم تا از این بار خلاص شوم.

نفس‌هایی بریده بریده و کوتاه، شاید نتوانم حتی یک پیچ دیگر هم بالا بروم. پاهایم دیگر طاقت ندارد، باید انتخاب کنم، برگردم یا بدون کوله پشتی سنگین و چوب‌ها به راهم ادامه دهم. اما باز ادامه می‌دهم، زانوهایم می‌لرزد، دیگر نمی‌توانم؛ نه من نمی‌توانم، کاش یاری بود یاری‌ام می‌داد؛ کمی گپ می‌زدیم، کمی بارهایم را متحمل می‌شد تا بتوانم، اما بیهوده است اینجا هیچکس نیست جز صدای باد که در بین درختان می‌پیچد و من انتخاب می‌کنم تا بارهایم را زمین بگذارم، از آذوقه و چوب‌ها می‌گذرم تا به سبکی به بالا بروم. تمام تصوراتم در لحظه همچون حبابی محو شد. حال باید به سادگی طلوع را تماشا کنم بدون هیچ خوراکی، شاید آنقدر خسته باشم که از طلوع هم نتوانم لذت ببرم.

چقدر فکر، چقدر برنامه‌ریزی، چقدر فکرم شلوغ است. تنها در میان جنگل به بالای کوه می‌روم اما در فکرم چنان جنگی برپاست که حتی از مسیرم هم لذت نمی‌برم.

صدای دلنوازی مرا به آرامی دعوت می‌کند!! دخترم همه چیز مهیاست بارهایت را به من بسپار، افکارت را، برنامه‌ریزی‌هایت…!!!

من هستم که برای تو تصویر زیبای طلوع را می‌کشم، پس یو غ مرا بکش زیرا حلیم و افتاده دل هستم، با من هم‌قدم شو نه جلوتر و نه عقب‌تر.

آذوقه‌ات مهیاست، فقط به من بسپار.

«بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید. یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا حلیم و افتاده‌دل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت. چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.» (مَتّی 11: 28-30)

المیرا عزیزی

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

مجله فرهنگ و هنر شماره 71
دعا برای استان اردبیل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست