«چول هو» در سال 1998 پس از ترک کشورش یعنی کره شمالی با عیسی مسیح آشنا شد. او به ناچار کشورش را به خاطر خشکسالی ترک کرد و از راه رودخانه «تومن»، به چین رفت. در آنجا با یک مبشر مسیحی از کره جنوبی ملاقات کرد، کسی که با آموختن کتاب مقدس کمک شایانی به او کرد. چول هو پس از شنیدن شهادت ایمانی آن مبشر و مژده نجات، قلب خود را به مسیح سپرد. چول هو، به خاطر من در مسیر طولانی تا به چین دچار سوءتغذیه شدیدی شده بود. او برای به دست آوردن سلامتی خود، مصمم شد تا از کلام خدا استفاده کند؛ بنابراین توانست درطی یک سال چندین بار انجیل را بخواند. او سپس کلام خدا را با دیگر کسانی که از کره شمالی میگریختند، درمیان میگذاشت و رفته رفته توانست خدمت خود را گسترش بدهد. همچنین در مرزهای ورودی چین به دیگر هموطنان خود که از کره شمالی میرسیدند امدادرسانی میکرد و در همین اثنا بود که ازدواج نیز کرد.
در تابستان سال۲۰۰۱ پلیس چین، چول هو و همسرش را که 7 ماهه باردار بود دستگیر کرد. آنها درحالیکه مشغول کمک به گروهی از مردم کرهشمالی برای عبور به منطقه خودمختار داخلی، «منگولیا» بودند، دستگیر شدند. چول هو میگوید: «من برای نجات جان همسرم مجبور شدم به پلیس بگویم که او همسر من نیست.» او، ادعا کرد که آن زن را نمیشناسد ولی با این وجود هر دوی آنها را قبل از اینکه به کره شمالی منتقل کنند چند روز در بازداشت نگه داشتند.
وقتی چول هو، به زندان کره شمالی رفت همه چیزش را از دست داد. «درآنجا همسرم را وادار کردند تا فرزندمان را سقط کند.» چول هو، پس از آن دیگر هرگز همسر خود را ندید.
خدمت در زندان
در پاییز همان سال چول هو، از زندان آزاد شد و برای بار دیگر تصمیم گرفت که از رودخانه تومن، عبور کند تا به چین برود و به خدمتش ادامه دهد. با اینکه خدمتش، به قیمت از دست دادن همسرش تمام شده بود اما دلسرد نشد و به مسیری که انتخاب کرده بود ادامه داد.
در بهار سال 2002 چول هو، درحالیکه مشغول امدادرسانی به فراریان پناهجو در مرز بود، مجدداً توسط «پلیس مرزی چین» دستگیر شد. این بار او را به سازماندهی گروهی و امدادرسانی غیرقانونی در عبور از مرز رودخانه متهم کردند. مقامات چین بلافاصله او را دستگیر و به ده سال حبس محکوم کردند. زندگی او پشت میلههای زندان غیر قابل تحمل بود. زندان حدود ۲۰۰۰ زندانی داشت و در هر سلول کوچک ۴۰ زندانی نگهداری میشد. در تابستان، سلولها به قدری گرم و طاقت فرسا میشد که خواب به چشمان کسی نمیرفت و در زمستان آنقدر سرد، که نفس کشیدن دشوار میشد. ماموران زندان، شبانه روز چول هو را زیر نظر داشتند. چول هو میگوید: یک مسیحی بودم که قرار بود به کره شمالی فرستاده بشوم. به تصور آنها من دیگر هیچ امیدی برای زندگی نداشتم و حتماً خودکشی میکردم.»
از همان ابتدا که چول هو به زندان رفت هر دو ماه یکبار نامهای از طرف مسیحیان آمریکا و سایر کشورها دریافت میکرد که در طی این ده سال باعث تشویق و دلگرمی او میشد. تشویقهایی که به او کمک میکرد بتواند در هر شرایطی بر خود مسلط باشد و زیر بازجوییهای مکرر و شکنجهها، تاب بیاورد. برای مثال، یک بار نگهبانان زندان، چول هو را مجبور کردند تا در کنار دیوار، بدون حرکت از ساعت سه تا نه صبح یعنی شش ساعت متوالی بایستد و اگر تکانی میخورد، او را کتک میزدند و یا سرش را به دیوار میکوبیدند.
پس از آن همه شکنجه و بازجویی سرانجام یکی از افسران پلیس زبان به اعتراف گشود و گفت: «میدانم که تو مرتکب گناهی نشدی.» او معتقد بود که این رسالت من باید در تاریخ ثبت شود چرا که برای مردمم رنج میبرم. آن افسر همچنین به چول هو، قول داد در صورت ترفیع رتبه، او را از زندان آزاد خواهد کرد. چول هو تعریف میکند که ماهها و سالها گذشت و او به افسردگی شدیدی دچار شد، طوری که حتی نمیدانست چطور باید پشت میلههای زندان به زندگی ادامه دهد. طولی نکشید که خدا او را از دل ناامیدیها بیرون کشید و به او هدفی تازه داد.
«من باور داشتم که خدا این ماموریت را آغاز کرده است و خودش، من را هدایت خواهد کرد.»
همیشه به این فکر میکردم که ده سال از عمری را که در زندان میگذرانم، بیهوده و بیهدف نباشد و اگر روزی از آن زندان آزاد شوم به عمر رفتهام با حسرت نگاه نکنم.
در این زمان بود که چول هو، تصمیم گرفت در زندان از وقتش نهایت استفاده را بکند. او هر روز پس از ساعتها کار طاقت فرسا که از ۳۰ : 6 صبح آغاز و تا 9 شب ادامه مییافت، چند ساعتی را نیز صرف خواندن انجیل و یادگیری زبان چینی میکرد. مدتی گذشت و او همزمان که در کلام خدا رشد میکرد، رفتهرفته با دیگر زندانیان نیز ارتباط برقرار کرد و طولی نکشید که او را تحت عنوان کشیش کره شمالی میشناختند. کمکم سایر فراریان زندانی که ایماندار بودند مخفیانه به او نزدیک شدند. چول هو میگوید: «اغلب آنها گردنبند صلیب داشتند و با خوشحالی آن را به من نشان میدادند.» اگرچه در زندان، مسیحیان اجازه نداشتند به طور رسمی پرستش کنند ولی او انجیل و دیگر کتابهای مسیحی را که در هنگام بازداشـت به همراه خود آورده بود برای آنها میخـواند. چول هو میگوید:
«در آنجا به سایر زندانیان بشارت و کلام خدا را آموزش میدادم، موعظه میکردم و حتی به کسانی که به شنیدن انجیل اشتیاق نشان میدادند، کتاب هدیه میدادم.»
امید در دل تاریکی
چول هو میگوید که از میان دو هزار زندانی، دویست نفر آنها از کره شمالی و اغلب مانند او برای نجات جان خود از خشکسالی به چین فرار کرده بودند. یکی از آنها که از طریق چول هو، خبر خوش انجیل را شنیده بود، شهادت تکان دهندهای داشت. او برای نجات جان دیگر اعضای خانوادهاش، مجبور شده بود مادرش را به ماموران مرزی چین بفروشد. همچنان که در بهت و ماتم عمل غیرقابل تصور خود بود در زندان چین ایماندار شده بود. چول هو ادامه داد: «میدانم، تمام هموطنانی را که در زندان ملاقات کردم همگی به کره شمالی بازگردانده شدند و این را نیز میدانم که برخی از آنها ممکن است در آنجا مرده باشند. اما به آنچه که کاملا اطمینان دارم این است که تمامی کسانی که از زندان جان سالم به در بردهاند، همچنان در کره شمالی مخفیانه به فعالیتها و خدمات خود ادامه میدهند.»
در بعدازظهر یکشنبه سال ۲۰۱۱، درست یک روز قبل از آزادی چول هو، او را برای بازجویی به ساختمان دیگری منتقل کردند. سپس به او لباسهای نو پوشانده و سوار بر خودرو، او را به یکی از شهرهای مرزی کره شمالی بردند. «آنها قرار بود مرا به کره شمالی بازگردانند. اما آن روز مرزهای کره شمالی به خاطر مرگ رهبرکشور«کیم جونگ» دوم تعطیل بود. مامور پلیس، به ناچار چول هو، را به سازمان امور خارجه امنیت ملی چین برد. از قضا، رئیس آنجا همان افسری بود که چند سال پیش به چول هو قول آزادی، در صورت ترفیع رتبهاش را داده بود. «او به قولی که داده عمل و مرا از زندان آزاد کرد. من سه ماه در آنجا ماندم هرچند در طی آن مدت به بازجوییهای متعددی برده شدم ولی بعد از اولین بازجویی، رفتار آنها با من تغییر کرد. پس از آن دیگر در طی بازجوییها با من به خوبی رفتار میکردند.» سرانجام او به عنوان شخصی با هویتی تازه از زندان آزاد شد. چول هو در کره جنوبی اقوامی داشت و توانست از سفارت کره جنوبی پاسپورت بگیرد و به «اینچون» در کره جنوبی سفر کند. چول هو، از پنجره هواپیما به «فرودگاه یانج»، که رفتهرفته محو میشد چشم دوخته بود. او ادامه داد:
«در آن لحظه احساس کردم که خدا به من میگوید: که نگران نباش، من دارم کاری که میبایست انجام شود را انجام میدهم.»
گر چه او به آینده امیدوار بود ولی در عین حال شادی توام با اضطراب، در طول پرواز در دلش موج میزد. چول هو میگوید: «لحظهای که از زندان آزاد شدم حال عجیبی داشتم. انگار هنوز باور نداشتم که چه اتفاقی افتاده است. اما به محض اینکه پایم را بیرون از زندان گذاشتم شور وشوقی عظیم و وصف ناپذیر پیدا کردم، هرچند تا لحظهای که هواپیما در کشور دیگری فرود بیاید، مدام به این فکر میکردم که شاید کسی مرا تعقیب میکند.»
وقتی چول هو خاطراتش در زندان را مرور میکند به یاد میآورد که چگونه خدا درطول آن مدت در او کار کرده است. او میگوید: «راستش، اوایل نمیتوانستم درک کنم که چرا خدا اجازه داد که در زندان باشم درحالیکه، خدمت و نجات مردم کشورم خواست او بود نه خواسته من، این خود خدا بود که قلب خدمت و اشتیاق برای انجام آن را به من بخشیده بود. بنابراین در روزهای اول زندان چالشهای زیادی با این موضوع داشتم و حس تنفر از خدا در من به وجود آمده بود. من به قدری دلسرد شده بودم که حتی تصمیم به خودکشی گرفتم. اما حالا به جرأت میگویم خدا بود که در آن لحظات دستان من را گرفت و به من کمک کرد.»
ماموریت جدید
وقتی چول هو به کره جنوبی رسید با خادمینی از یک سازمان مسیحی ملاقات کرد و آنها به او کمک کردند تا زندگیاش را از نو بسازد.
اغلب کسانی که از کره شمالی به آنجا فرار میکردند با چالشهای زیادی مواجه بودند. آنها هرگز فرصتهایی را که در کره جنوبی داشتند، در کشور خود تجربه نکرده بودند. آنها در کشور خود، سالها تلاش میکردند تا بتوانند اندکی خوراک و یا پساندازی برای خود و خانوادهشان ذخیره کنند، اما اکنون در اینجا هر چه میخواستند به آنها داده میشد یا اینکه به راحتی آن را به دست میآوردند. آنها همچنین به رسانههای عمومی، مانند تلویزیون، مجلات و وبسایتها آزادانه دسترسی داشتند. پس از زندگی در محیطی پر از رعب و وحشت یا ترس از جاسوسی شدن توسط همسایگان، کم کم میآموختند تا به مردم اعتماد کنند. اصلاح عادتها و رفتار غیر اخلاقی، مسئله مهمی بود.
زندگی در کره شمالی به نحوی بود که مردم برای جان سالم به در بردن از مشکلاتشان مجبور بودند دست به کارهای غیر اخلاقی بزنند. برخی از آنها به خاطر امرار معاش، به اینگونه رفتارها و عادتهایشان در کره جنوبی و چین نیز ادامه میدادند. چول هو، تصمیم گرفت تا خدمت خود را در بین کسانی که به تازگی از کره شمالی به آنجا گریخته بودند آغاز کند. هدفش این بود که قبل از مستقر شدن آنها در جامعه جدید، با مسیح و فرهنگ مسیحی آشنا شوند وتلاشش بر این بود تا عشق و محبت مسیح را به این پناهجویان بیاموزد.
چول هو، بستههای کمکی و دیگر مایحتاج ضروری را برایشان میفرستاد و آنها را با کلام خدا تعلیم داده و تجهیز میکرد. او به همراه دیگر خادمین هر ماه به شهر«لائوس» سفر میکرد تا گروههای کوچک پنج و هفت نفره را ملاقات کنند. چول هو معتقد است شهرلائوس، شاید تنها فرصتی است که پناهجویان میتوانند در آنجا با عیسی مسیح آشنا بشوند و کلام خدا درقلب و روح آسیب دیدهشان رخنه کند.
چول هو میگوید: «از آنجایی که اولین بار است آنها کلام خدا را میشنوند، بنابراین من تمام تلاش خود را میکنم تا به سادهترین روش ممکن، انجیل را تعلیم بدهم تا بتوانند آن را به راحتی درک و در آن تعمق کنند.»
بستههای کمکی، که چول هو برای آنها میفرستاد شامل: «لوازم اولیه بهداشتی و شخصی، لباس، دارو و فایل صوتی انجیل بود.» خادمینی که همراه چول هو بودند در حین پخش بستههای کمکی در بین پناهجویان، انجیل را نیز برای آنها میخواندند و توضیح میدادند.
چول هو میگوید: «سالها پیش، وقتی من به چین پناهنده شدم، کلیسایی را میشناختم که همیشه فعال بود ولی هرگز، به این فکر هم نکرده بودم که وارد آن بشوم. تا اینکه یک روز، خادمی تعداد زیادی لباس به من داد. اگرچه لباسها نو نبودند ولی از طریق محبت همان خادم بود که به خدا نزدیک شدم و محبت او را چشیدم. برای شهروندان کره شمالیکه ایماندار شده بودند، انجیل بخشی جدا ناپذیر از زندگی روزمرهشان بود.»
چول هو معتقد است، کسانی که در شهر لائوس انجیل را شنیدهاند و در آنجا تعلیم گرفتهاند پس از ورود به شهرهای بزرگ و شلوغ کره جنوبی احتمال اینکه بطور منظم به کلیسا بروند و در این مسیر بمانند، معمولا بیشتر است. در غیر اینصورت اکثر آنها به بتپرستی و معاملات مالی با کیم جونگ ادامه میدادند. چول هو میگوید: «ساختار اجتماعی و جو اقتصادی در کره جنوبی به نحوی است که پناهندگان در بدو ورود از خدا فاصله میگیرند.» او با اینکه خود درد و رنج زیادی را متحمل شده بود از شنیدن رنجی که دیگر هموطنان ایماندارش برای حفظ ایمان خود تحمل میکنند غصه میخورد. چول هو تعریف میکند: «من گاهی در خواب چهره کسانی که در زندان بودند و یا شهید شدند را میبینم. اما کمکم یاد گرفتم که این رنجها، سبب شد تا من قویتر بشوم و در خدمتم رشد کنم و به همین دلیل من بابت آن رنجها شکرگزارم؛ و دیگر زندانی نیستم، بلکه آزادم. گرچه خدمت، سخت و گاهی دردناک است اما به خدایی که همیشه مرا کمک میکند اعتماد کامل دارم. من از زندان یک چیز را خوب یاد گرفتم اینکه همه چیز خواست و اراده خداست و در نهایت، خواست اوست که به انجام میرسد.» چول هو، میگوید امیدوار است مسیحیان در سرتا سر دنیا برای کره شمالی و رهبران آنها که مسئولیت مردم را بر عهده دارند در دعا بایستند. «در خبرها و رسانهها، معمولا درباره مسائل سیاسی کره شمالی حرف میزنند اما من ایمان دارم که ملاقات با عیسی مسیح تنها راه نجات کره شمالی است.»