زن سامری
با سلام خدمت شما خوانندگان مجله اسمیرنا در این شماره به ادامه بررسی عملکرد زن سامری در باب ۴ یوحنا میپردازیم.
صفحه من زن هستم این بار میخواهد با جرات فریاد بزند که من زن سامری هستم؛ بیایید و ببینید که مسیح اینجاست. آمین که قلبهایمان همچون زمین نیکوی خداوند بار و ثمر دهد و بذرها را با شادی بپذیریم.
در شماره پیشین به یاد آوردیم که زن سامری چه کسی میتواند باشد. او نمونهای از خود ماست، از کلیسا؛ نمونهای از قومی که در پی شوهران دروغین بوده و در شادی تمام شدنی، چاهها خسته و درمانده شده بود اما عیسی او را ملاقات میکند…
زن سامری با چشمان دنیوی، عیسی را دید. چقدر در مشکلاتمان خداوند را فریاد زدهایم اما قدرت او را از مشکلمان کمتر یافتهایم؟ این ذهن نابینای ماست که تنها به آنچه میبینید اکتفا میکند، آن زمان هست که ما دست و پای خدا را میبندیم و کنترل امور را در دستان خود میگیریم و فکر میکنیم خداوند قدرت و توان ما را نمیداند. فکر میکنیم که معجزه تنها در گذشته بوده و در زمان حال، خدا خواب است.
آری زن سامری با خداوند روبرو شد و فیض توبه را دریافت کرد و خود را گناهکار یافت، اما محبت خدا را عظیمتر از گناه خود دید؛ خواست تا بنوشد و خداوند به او بخشید و او دریافت که عیسی خداوند است.
این بار بیایید با این سوال شروع کنیم! زن سامری در گذشته چه کسی بود بعد از ملاقات با عیسی به چه کسی تبدیل شد؟
زن سامری زنی که مطرود، زناکار، تنها، خسته، مردم گریز، ترسو و بیهویت بود که پس از ملاقات با عیسی و اعلام نیازش به آب زنده دگرگون شد.
دریوحنا باب ۴ میخوانیم:
عیسی گفت: «هرکه از این آب بنوشد باز تشنه خواهد شد، امّا هرکس از آبی كه من میبخشم بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آن آبی كه به او میدهم در درون او به چشمهای تبدیل خواهد شد كه تا حیات جاودان خواهد جوشید.»
زن گفت: «ای آقا، آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نشوم و برای كشیدن آب به اینجا نیایم.» عیسی به او فرمود: «برو شوهرت را صدا كن و به اینجا برگرد.» زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری، زیرا تو پنج شوهر داشتهای و آن مردی هم كه اكنون با تو زندگی میكند شوهر تو نیست. آنچه گفتی درست است.»
آری عیسی از درون ما با خبر است، او گذشته ما را میداند، اما وقتی وارد رابطه با او میشویم، بعد از اینکه به «بیا و ببین» او پاسخ میدهیم او گذشته را به ما یادآور میشود و ما را به اعتراف فرا میخواند. آری وقتی نگاهمان را از چاهها بر میداریم و به سمت خدا برمیگردانیم؛ آنجاست که زانوانمان به لرزه میافتد و گذشتهمان همچون فیلمی از جلوی چشمهایمان میگذرد، آری نور اوست که میتابد و این لکههای ماست که نمایان میشود. اینکه زن سامری شوهر ندارد راست بود اما بویی از توبه میداد. او درونش حس کرده بود که سرگردانیاش عیان شده با این جمله که من شوهر ندارم، او اعلام کرد که دیگر نمیخواهد با دامادهای دروغین در رابطه باشد، او تشنه داماد راستین بود، او بتها و خدایانش را انکار کرد.
ما چگونه عمل میکنیم؟ آیا در کنار چاهها بندهایی از خدایان دروغین بر خود داریم و در پی چشمه حیات هستیم؟ آیا میتوان دو ارباب را خدمت کرد؟
هیچکس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپرده یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمیتوانید هم بندهی خدا باشید، هم بندهی پول. (مَتّی ۶: ۲۴)
خداوند به ما ارزش داده، او خدای خصوصی ماست و برای نجاتمان به ملاقاتمان آمده. آیا در ترس از قضاوتها، از خجالتها یا در غرور و لجبازیها به سر میبریم یا ترس او را در دل داریم.
در محبت ترس نیست، محبت ترس را بیرون میراند. آیا محبت او را چشیدهایم؟
شناخت زن سامری از عیسی با خطاب او به یك مرد یهودی تا نجات دهنده ادامه دارد. ما چگونه خداوند را شناختهایم؟ آیا او را مردی یهودی میدانیم؛ آیا او را تنها یك نبی میدانیم؟ در كجای این شناخت هستیم؟
وقتی عیسی گذشته او را به او یاد آور میشود زن میگوید: سرورم میبینم نبی هستی.
زن سامری حالا دیگر میل به گفتگو و پرسش و پاسخ دارد، زنی که ساعت ششم روز، وسط ظهر، زمانی که گرما طاقت فرسا بود و کسی کنار چاه نمیآمد را انتخاب کرده بود تا با کسی وارد گفتگو نشود؛ اکنون روحیه مشارکت در او بیدار شده بود، شاید سوالی که سالها فکرش را مشغول کرده بود را بر زبان آورد. سوال شما از خداوند چیست؟ او اینجاست تا سوالات ما را هم پاسخ دهد.
او بر روی زمین آمد تا اتحاد و یکدلی را ایجاد کند، تا الگوی قلبی فروتن را به ما بدهد. خدا محبت است خدا به تنگیها، به ضعفها و نداشتههایمان نگاه نمیکند، محبت او بی پایان است و بیمنت میبخشد.
او زن سامری را خطاب میگوید، ای زن، باور کن…
آری عیسی هویت دزدیده شده ما را بازخرید کرده است، او ارزش زن را یادآور میشود و او را به طور خاص مورد خطاب قرار میدهد «ای زن»، و او را به باور کردن دعوت میکند.
باور چیزی که تاکنون نشنیده اما حقیقت است. اگر سوالی را میپرسید بدانید آنچه خدا میگوید حقیقت است. شاید تا کنون نشنیده باشید یا با عقل و منطقتان آن را درک نکنید، اما کلام خدا حقیقت است.
زن سامری ابتدا محبت او را پذیرفت و حال وارد مرحله باور شده است، او شکها و سوالاتش را با خداوند در میان گذاشت و اکنون زمین شخم زده و بذر پاشیده شده در حال بارور شدن است. عیسی زن را دعوت میکند تا پدر را در روح و راستی بپرستد و زن با به یادآوردن پیشگوییهای آن، مسح شده، حقیقتی که دور از تصورش هست را باور میکند و…، حال عیسی خود را به او میشناساند، من که با تو سخن میگویم همانم، من هستم آنکه هستم.
عیسی ما را به پرستش دعوت میکند، پرستش در روح و راستی، نه در کوه، نه در معبد، نه در هیچ جای خاصی، بلکه در روح و راستی. خدا روح است، هر جا روح خدا آنجاست، آنجا آزادی است.
امروز ما چه چیزی را میپرستیم؟ پول، نیازهایمان، گذشتهمان، اطلاعات، انسانها، خودمان را؟
چه چیز در اولویت قرار دارد؟ با چه کسی مشورت میکنیم؟ کلید و پاسخ نیازهای ما کجاست؟
لازم است قدری تامل کنیم تا درک کنیم، خداوند خانهاش را با کسی شریک نمیشود، او قلب ما را به تمامی میخواهد، اوست که بیمنت میبخشد، اوست که خدایان دروغین را در هم میشکند.
آیا پرستنده راستین پدر هستیم، آیا در زندگی روزمره در راستی، در روح، خدا را میپرستیم؟ آیا در امور زندگانی در راستی با خدا قدم برمیداریم؟ زبانمان، قلبمان و افکارمان در تسلیم خداوند است؟ او زنده است، او حاضر است تا هر لحظه با ما باشد. در هر زمان، هرمکان، هر موقعیت، هر شرایطی که خدا، پادشاه قلب و روحمان باشد، ما در پرستش او هستیم و آن زمان است که عظمت و محبت خداوند بر ما آشکار خواهد شد. آنجاست که خداوند میگوید نترس من هستم و ما پر از مکاشفه شناخت او میشویم.
زن سامری وقتی پرستش حقیقی خدا را چشید و خدا خود را بر او آشکار کرد، کوزه خویش را بر جای گذاشت و به شهر رفت و شهادت خود را با شهامت بیان کرد.
شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد. هیچکس چراغ را نمیافروزد تا آن را زیر کاسهای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان میگذارد تا نورش بر همۀ آنان که در خانهاند، بتابد. پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند. (متی 5: 14-16)
آری او چشمه آب حیات را دریافت کرده بود و حال با سخاوت میتوانست ببخشد، چون منبع را یافته بود. عشق خدا در او زنده شده، آزادانه از گذشته خود گفت و اجازه داد مردم این تغییر را در او ببینند.
او همچون نمک مردم شهر را تشنه کرد و آنها را با تشنگی اینکه او کیست که آنقدر باعث تغییر زن سامری مطرود شده؟! نزد عیسی آمدند و خودشان عیسی و محبتش را چشیدند و گفتند: این مرد براستی نجات دهنده عالم است.
زن سامری دیگر نگران آب کشیدن از چاه نبود، دیگر خود را از مردم پنهان نمیکرد بلکه آشکارا به سمت مردم میرفت و کوزه خود را بر جای گذاشته و از بطالتها بیرون آمده بود. او نور و نمک شد و راه را برای خداوند هموار ساخت، همچون یحیی؛ با اینکه خودش هنوز شناخت کاملی از عیسی نداشت اما مردم را دعوت میکرد تا به ملاقات عیسی بیایند و خودشان بچشند.
زن سامری وقتی فهمید نیازمند آن چشمه حیات است آن را پذیرفت، حقیقت را باور کرد و ایمان آورد که عیسی خداوند است. چشید که عیسی تنها راه و راستی و چشمه حیات است، تولد تازه یافت و دگرگون شد و این دگرگونی شهر سامره را بیدار کرد.
ما چگونه عمل میکنیم؟ آیا هموار کننده راه خداوند هستیم؟ آیا شهادتهایمان را با شهامت در میان میگذاریم؟ آیا میتوانیم آنچه بودیم را اعتراف کنیم تا آنچه امروز هستیم را مردم ببینند؟ آیا شهادتهایمان را فراموش کردهایم یا آنها را ناچیز میدانیم و بیاهمیت؟
نجات را خداوند آماده کرده است، اوست که پیوسته بر در قلبها میکوبد و اراده اوست تا همگان توبه کنند و نجات یابند. اوست که برای ما میجنگد، نیازی نیست ما برای او بجنگیم. او بهای گناهان ما را پرداخت کرد و ما را از مرگ روحانی نجات داد. خداوند با لمس قلبهای ما نوری را در درون ما ایجاد کرد تا در تاریکی این دنیا چراغی باشیم و راه خداوند را هموار کنیم، نمکی باشیم تا مردم را بیدار و تشنه ملاقات با او کنیم. چقدر همچون نمک عمل میکنیم و چقدر اجازه میدهیم نوری که خداوند در قلبهایمان کاشته را دیگران ببینند؟
زیرا همان خدا که گفت: «نور از میان تاریکی بتابد،» نور خود را در دلهای ما تابانید تا شناخت جلال خدا در چهرهی مسیح، ما را منور سازد. (دوم قرنتیان ۴: ۶)
خداوند ما را به پرستش در روح و راستی دعوت میکند. آیا ما در مشارکت، بشارت، خدمت و در زندگی روزمرهمان خداوند را در روح و راستی پرستش میکنیم؟
در من بمانید، و من نیز در شما میمانم. چنانکه شاخه نمیتواند از خود میوه آورد اگر در تاک نماند، شما نیز نمیتوانید میوه آورید اگر در من نمانید. من تاک هستم و شما شاخههای آن. کسی که در من میماند و من در او، میوۀ بسیار میآورد؛ زیرا جدا از من، هیچ نمیتوانید کرد. (یوحنا 15: ۴-۵)
اگر اینچنین به تاک حقیقی وصل باشیم ثمر خواهیم آورد. از تاک تغذیه شده و میوه خواهیم داد. این خداوند است که قلبها را نجات میدهد. اگر ما در راستی عمل کرده و نام او را جلال دهیم از محصولی که برای چیدن آماده شده است سهم ما شادی خواهد بود.
شادی خدا با شما
گروه زنان اسمیرنا