زن، بخشی از جهان بشریت است و بخشی حیاتی؛ او مکمل مرد می‌باشد، چون خوب نبود “که آدم تنها بماند”، خدا “معاونی موافق وی” خلق کرد. خدا این دو را کنار هم آورد، پس مرد “به زن خویش پیوست” از این رو، زن شریک مونث در یک رابطه زناشویی است. (پیدایش ۲: ۱۸-۲۴)

در اینجا قصد مبارزه با هیچ فرهنگی را نداریم، صرفاً می‌گوییم که نقش‌های (همسر) زن توسط آداب و عُرف محلی تعیین گردیده است. قدرت او برای تغییر نگرش جامعه به نقش وی محدود است. اگر با توقعات جامعه مبارزه کند، ممکن است خود را مطرود یا مشمول نکوهش بیابد. آنچه که در اولویت قرار دارد، کارکرد ساختاری (همسر) زن می‌باشد. اگر با محیطی متخاصم مواجه شود، برای یافتن آرامش در رابطه زناشویی خود چه می‌تواند بکند؟

او نیاز به این دارد زمانی که فکر می‌کند مناسب است آنچه را که می‌تواند تغییر دهد. او نیاز دارد بداند چگونه در شرایط نامساعد کار کند.

در تمام جوامع از (همسران) زن انتظار می‌رود که نسبت به شوهرانشان متعهد و مواظب فرزندان باشند، از ایشان انتظار می‌رود که شهروندان شایسته و مطیع و پیرو قوانینی باشند که پیشتاز آنان وضع گردیده است.

در جوامع آزاد، ممکن است در مورد زندگی شغلی اختیارات زیادی وجود داشته باشد، اما معیارهای اخلاقی برای (همسر) زن، معمولاً سطح بالا در نظر گرفته می‌شود.

درون چهارچوب کلی‌ای که توسط جامعه طرح می‌گردد، زن غالباً می‌تواند برنامه‌های شخصی خود را توسعه دهد. این برنامه‌ها البته، با کارهای روزانه او همچون پخت و پز، نظافت، تعلیم، پذیرایی و دیگر کارها تداخل می‌کنند.

آزمایش واقعی زمانی فرا می‌رسد که نیازهای فوق‌العاده با برنامه‌ای که برای خود طرح ریخته برخورد می‌کند، یا ایمانش ممکن است به وسیله شوهری بدرفتار، فرزندانی سرکش، و یا والدینی که در کارش دخالت می‌کنند مورد آزمایش قرار گیرد. در مواردی که شوهر درخواست‌های نامعقول دارد، همسر ممکن است تحمل زندگی برایش دشوار شود.

از نظر تئوری او دو راه دارد، بماند یا برود. اما تصمیم آنقدرها هم آسان نیست. فرهنگش به او اجبار می‌کند که بماند و آن رنج و سختی‌ها را تحمل کند. وضعیت مالی‌ای که دارد نیز به اون امکان جدایی نمی‌دهد.

در مواردی اینچنینی فرهنگ، مُولِد و محافظ شرایطی ناسالم است که تا حدی متمایل به سوی شوهر می‌باشد. زن مجبور خواهد بود به هر نحو ممکن با آن کنار آید. روی دیگر این داستان، شرایط تاسف‌آوری است که در آن زن نامتعهد، حسود، و به بیان ساده سَهل انگار است. در کتاب مقدس نیز در داستان ایزابل به بهترین شکل این موضوع تصویر شده است. (اول پادشاهان ۱:۲۱-۲۶)

معمولاً جامعه ارتباط زن با خانواده‌اش را تحمیل می‌کند. در بعضی جوامع دختری که ازدواج نکرده است، ملزم به پیروی از پدرش می‌باشد، سپس در زمان ازدواج ملزم به اطاعت از شوهرش می‌گردد. در جوامعی که مرد برای خود چند زن اختیار می‌کند، نخستین زن مسئول تعیین وظایف دیگر زنان می‌گردد.

بعضی وظایف را طبیعت به مادر تحمیل می‌کند، بارداری، به دنیا آوردن فرزند و شیر دادن به نوزاد موارد مختص مادر هستند. غالباً مادر تعلیم دهنده اصلی فرزند سنین بخصوصی می‌باشد.

انتظارات مسیح

انتظارات موجود از رفتار (همسر) زن، از سوی فرهنگ حاکم تعیین می‌گردند، لیکن این تعاریفِ فرهنگی نباید به عنوان اصول و پایه‌هایی تعبیر گردند که ازدواج و رابطه زناشویی بر آن ساخته و بقا گردد، تا آنجا که توقعات فرهنگی راهنمایی برای زندگی‌ای دلنواز و کارا هستند می‌بایست پذیرفته شوند، اما زمانی که نقش زن را بگونه‌ای ناسالم تعیین می‌کنند، لازم است که تغییر کنند.

موضوع بسیار مهم در اینجا این است که نقش و رفتار زن باید بر چه اساسی بنا گردد؛ آیا فرهنگ؟ آیا فلسفه؟ آیا انسان شناسی؟ آیا فیزیولوژی؟ آیا روانشناسی و یا طبیعت؟ آیا قانون و یا اینکه نقش زن موضوعی است مربوط به قانون الهی؟ واضح است که پاسخ، در برگیرنده تمام موارد ذکر شده می‌باشد. فرهنگ عادات را تعیین می‌کند.

فلسفه از اصول اعتقادی صحبت می‌کند؛ جامعه شناسی، برابری میان مردم را در جامعه می‌یابد؛ فیزیولوژی نقاط قوت و محدودیت‌ها را مشخص می‌سازد؛ روانشناسی با احساسات سروکار دارد؛ طبیعت، خواسته‌ها و شرایط فیزیکی را می‌نشاند، اما کاملیت روحانی تنها از سوی خداوند که نظم جهان را بنا کرده است می‌تواند منشا گیرد.

زمانی که ازدواج در جهت حفظ قصد الهی انجام می‌شود، واقعاً حس یکی شدن و اتحاد به وجود می‌آید. زمانی که قوانین مختلف عملکرد خوبی دارند، نباید رقابتی میانشان وجود داشته باشد. تضاد زمانی به وجود می‌آید که یک قانون نقش کنترل کننده در زمینه‌ای که بدان تعلق ندارد را به خود می‌گیرد.

به عنوان مثال، اگر یک روانشناس ادعا کند که دستور العمل‌های او به زن اجازه می‌دهد که تعهد خود را نسبت به همسرش زیر پا بگذارد، این روانشناس در واقع از حدود خود تجاوز نموده است.

هر چند که نظام‌های قانونی از موضوع خیانت به همسر به عنوان معیاری برای حکم پرونده‌های طلاق و اعطای حق کفالت فرزند استفاده می‌کنند، لیکن زِنا و خیانت به همسر مسئله‌ای است که اصولاً در بافت دینی تعریف می‌گردد.

می‌توانیم این را اضافه کنیم که تعریف دینی نقش زن همیشه ملهم و وحی نبوده است. حتی گاهی اوقات از سوی سُنَت مورد ضربه قرار گرفته و همواره حامی جامعه‌ای دینی وَلو به قیمت نیتی الهی بوده‌اند.

لذا مسیحیت هیچگاه سنت را به کنار نمی‌زند. بلکه به ارزش‌های والاتری اشاره داشته و به زن کمک می‌کند تا در جامعه، زندگی‌ای سالم داشته باشد.

در مرحله فردی، همان انتظاراتی که از مرد می‌رود از زن نیز می‌رود. از او انتظار می‌رود که انسانی خویشتندار، الهی و مسئول باشد.

وضعیت و جایگاه

زنان در دریافت هدیه نجات با مردان برابرند. کلام خدا به وضوح نشان می‌دهد که در رابطه ایمانی با خدا تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد. “زیرا همگی شما به وسیله ایمان در مسیح عیسی، پسران خدا می‌باشد. زیرا که همگی شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر کردید. دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیح عیسی یکی هستید” (غلاطیان 3: 26-27). موضوع، نقش زنان در ازدواج یا نقش زنان در کلیسا نمی‌باشد، بلکه برابری در دریافت فیض خداوند است.

آیا آنهایی که برای آزادی می‌جنگند می‌خواهند از زنان رها شوند؟ و یا آیا می‌خواهند که از قالب‌های جامعه در مورد آنچه که زنان باید باشند آزاد گردند؟ این خدا بود که زن را متفاوت از مرد آفرید. به عنوان یکی از درون‌مایه‌های اساسی خود، خلقت دارای الگوی توامان دستور و اطاعت، قدرت و انفعال، جذر و مد می‌باشد. می‌دانیم که نظام دستور و اطاعت هر دو از طبیعت خدا می‌آیند در عالم الهی، هم اقتدار مشروع و منصفانه پدر و هم اطاعت آزادانه و همراه با خوشی پسر وجود دارد. دقیقاً همانگونه که عیسی در اطاعت کردن مختار بود (فیلیپیان 2: 1-11)، بنابراین زنان نیز در اطاعت کردن آزاد و مختار هستند.

آزادی معمولاً با برابری همراه می‌شود، اما برابری دقیقاً آن آرمان مسیحیت نیست. در خلقت توسط خدا زنان و مردان برابر هستند. هم زن و هم مرد به شباهت خداوند آفریده شده‌اند و هر دو مهری الهی را با خود حمل می‌کنند. ایشان به یک اندازه برای اطاعت و مسئولیت پذیری فراخوانده شده‌اند. اما تفاوت در مسئولیت‌هایشان می‌باشد.

زیبایی زن

همه‌ی ما قبول داریم که بدن، صورت، یا موی ناآراسته موجب حواس پرتی‌ست یا اگر اینچنین نباشد عاملی دفع کننده است. بنابراین همگان طالب لوازم بهداشتی فردی و مراقبت بدن می‌باشند.

با این حال از دید دنیا، معمولاً زیبایی در جلوه دلپذیر ظاهری تعریف می‌گردد و عموماً خانم‌ها به خصوص در برابر فشار وارد از سوی جامعه آسیب‌پذیر می‌باشند. تا جایی که معیارهای دنیوی مد نظر باشد، پوشش برای جلب توجه به زیبایی بیرونی و فیزیکی و جنسی امری طبیعی می‌نماید.

ولی یک مسیحی نمی‌تواند در خصلت‌های پَست‌تر زندگی سهیم باشد. سیمایی دیگر وجود دارد که ارزش و مطلوبیت بیشتری دارد و آن “سیمای روحانی” می‌باشد.

این نگرش در دو جای عهد جدید به وسیله دو رسول متفاوت طرح شده است. پطرس اینچنین زن‌ها را پند می‌دهد: “و شما را زینت ظاهری نباشد، از بافتن موی و متجلی شدن به طلا و پوشیدن لباس، بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد روح حلیم و آرام که نزد خدا گران‌بهاست.” (اول پطرس 3: 3-4)

پولس اینگونه توضیح می‌دهد: “و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز، نه به زلف‌ها و طلا و مروارید و رخت گران‌بها؛ بلکه چنانکه زنانی را میشاید که دعوی دیناری می‌کنند به اعمال صالحه. (اول تیموتائوس 2: 9-10)

علاوه بر این، زنان نجات را از طریق نقش مادرانه خود کسب می‌کنند: “اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا ثابت بمانند.” (اول تیموتائوس 2: 15)

رفتار

به عنوان یک انسان، رفتار (همسر) زن همچنان که در کتاب عاموس در کتاب مقدس آمده بسیار مهم است. در پادشاهی شمالی اسرائیل کهن، عاموس نبی با زنانی ثروتمند که از شیوه‌ی زندگی‌شان هویدا بود مواجه می‌گردد.

با زندگی مرفهی که داشتند، نسبت به حال فقرا و انسان‌های نیازمند بی‌توجه بودند. در واقع، شیوه زندگی آنها نشان از ستمی بود که بر مردم فقیر که در جامعه جای نداشتند وارد می‌آوردند. (عاموس 4: 1-3)

آنچه که از هر مسیحی انتظار می‌رود این است که دیگران را بر خود مقدم قرار دهد. والاترین نمونه عمل مسیح است که پیش از خود به فکر ما بود. حتی در باغ جتسیمانی که عیسی صلیب را پیش روی داشت می‌دانست که این اراده خداست به نفع نوع بشر. او با دردی عظیم خود را فدا کرد. ما به نوبه خود، خود را برای محبت او نالایق می‌شماریم و در رنج مسیح شریک می‌شویم. بعضاً این به معنای پیش نهادن دیگران بر خود است، انسان دنیوی خود محور است.

فرد مسیحی خود محور است تقریباً والاترین شکل ترجیح نهادن دیگری بر خود را در مادران می‌توان یافت. مادر، نخست به خدا می‌اندیشد، سپس به خانواده و در نهایت به خود. او علایق شوهر خود را بر خواست‌ها و علایق خود مقدم می‌دارد. او آخرین حد توان خود را برای مراقبت از فرزندان می‌نهد و از اینکه آن‌ها، او را از آزادی‌ای که می‌توانست در نبود ایشان داشته باشد محروم کرده‌اند، نمی‌رنجد.

فرزندان شب و روز از وی توجه می‌طلبند و او برای رفاه آن‌ها همواره برای هر کاری حاضر است. زن (همسر) دستوراتی را که شوهر برای خانواده تعیین نموده دنبال می‌کند.

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

دلنوشته
بازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست