در جستــجوی
قدوس حقیــقی و یافــتن مسیح
چرا یک محقق اسلام شناس سابق اکنون مکانی امن برای دیگر مسلمانان سابق فراهم میکند تا در مسیحیت و رابطه با مسیح رشد کنند؟
«وليد» داشت خياباني را طي ميکرد که سنگي به پشت او برخورد کرد. او نگاهي به پشت سر کرد و فرياد زد: کار که بود؟ چند جوان که در امتداد خيابان راه ميرفتند نگاهي گذرا به او انداختند و مغازهداران هم وانمود کردند که چيزي نديدهاند. همينکه برگشت تا به راه خود ادامه دهد رگبار سنگ بود که بر سر و صورت او ميباريد.
وليد ميگويد: من خيلي ترسيدم و از ترس جانم شروع به دويدن کردم.
وقتي وليد داشت زخمها و کوفتگيهاي ناشي از پرتاب سنگها را نشان ميداد و ارزيابي ميکرد متوجه شد که برادران او در مسجد حالا ديگر برادران او نيستند بلکه تبديل به دشمنان او شدهاند. زيرا او به تناقضات زيادي در قرآن اشاره کرده بود و سوالاتي در مورد عيسي پرسيده بود که نميتوانستند پاسخ دهند!
عموي وليد که از يک خانواده عميقاً مذهبي بود تصميم گرفت که وليد از همان سنين جواني دنبالهروي تحصيل در زمينه اسلام شود. او در يادگيري زبان عربي چنان رشد کرد که بعدها توانست از يکي از دانشگاههاي مکه بورسيه تحصيلي براي رشته محقق اسلامي دريافت کند. قرار بود بعد از اتمام تحصيلش در اين رشته به کشور خود بازگشته و اسلام را ترويج و تعليم دهد.
بعد از اينکه او فارغالتحصيل شد به عنوان شيخ و معلمي که مورد احترام همه بود در مسجد تعليم ميداد و فارغ از خارجي بودنش لباس مشايخ را بر تن ميکرد و با اعضاي برجسته و بلند پايه آنجا وعدههاي غذايي ميگذاشت.
وليد ميگويد: در آن زمان خيلي به خودم ميباليدم و احساس ميکردم که شخصيت خيلي مهمي براي خودم هستم.
زندگي راحت و موفقش با خبر ابتلاي او به سرطان به اتمام رسيد! با وجود انجام چهار عمل جراحي دکترها از او قطع اميد کردند. زمان به سرعت ميگذشت و وليد به دور از خانواده با تمام توان خود دست به دامان خدا شد. او ميدانست که در اسلام لياقت او براي ورود به بهشت با مقياس اعمال خوب و بد سنجيده ميشود. اما آيا واقعاً اعمال خوب او در مقايسه با اعمال بدش بيشتر بود؟ مانند تمام مسلمانان جواب قطعي براي اين سوال وجود نداشت.
وليد نيک ميدانست که حتي مذهبيترين شيوخ نيز گناه ميکردند. گاهي به يکديگر توهين و از يکديگر متنفر بودند. او ميدانست که رفتارشان با شرايط سخت موجود در قرآن مطابقت ندارد.
در قرآن آمده که اگر به زني خيره شوي و نگاه کني مرتکب گناه شدهاي و يا اگر از مسلمان ديگري متنفر باشي و بخواهي او را به قتل برساني گناه بزرگي مرتکب شدهاي و دقيقاً بر خلاف مسيحيت، اسلام هيچگونه راه و يا پيشنهادي براي کفاره گناهان ارائه نميدهد.
با تمام اين تفاسير وليد اکثر وقت خود را در داخل مسجد به دعا و عبادت ميگذرانيد و تلاش ميکرد تا ذهن و افکار گناهآلود خود را براي اطمينان از ورود به بهشت مهار کند. او حتي براي غذا خوردن هم ديگر بيرون نميرفت تا مبادا در مسير دچار وسوسه و يا مرتکب گناه شود لذا از ديگران ميخواست تا براي او غذا تهيه کنند.
يک روز بعد از صرف ناهار به خواب رفت و در خواب خواهر کوچک خود را ديد که با ريشخند به او ميگفت: واقعاً فکر ميکني که طاعات و عبادات شما باعث پاک شدن گناهان و رفتن به بهشت ميشود؟
وليد با لرز از خواب بلند ميشود و قرآن را به نيت استخاره باز ميکند. قرآن در سوره شورا باب نوزده گشوده ميشود.
بابي که در آن به زندگي عيسي اشاره شده است. وقتي شروع به خواندن ميکند براي اولين بار متوجه ميشود که قرآن چقدر متفاوت در مورد عيسي و محمد سخن گفته است. در شورا 33:19 در مورد معجزات و رستاخيز عيسي مطالبي درج شده است.
وليد ميگويد: معجزات و آياتي که عيسي به انجام رسانيده بود اصلاً قابل مقايسه با ساير پيامبران نبود.
وليد به فکر فرو رفت که چرا مسلمانان براي کمک و شفاعت به محمد رجوع ميکنند. به کسي که مرده و به خاک سپرده شده است در حاليکه عيسي از مردگان برخاسته و زنده است و براي داوري باز خواهد گشت.
هر چند او هرگز با يک مسيحي صحبت نکرده بود و افکارش هم اين بود که حتي لمس کردن «کتاب پر از تناقض» انجيل خود يک گناه است اما ميدانست که مسيحيان در کجا عبادت ميکنند.
وليد مستاصل بين درست و نادرست، براي درک حقيقت خيلي عميقتر شروع به خواندن قرآن کرد وسوالات او از مشايخ کليسا در اين زمينه آغاز شد و باعث به وجود آمدن شکاف بين او و جماعت اسلامي آنجا شد تا جايي که او را تهديد و درصدد کشتن او برآمدند و کار به جايي رسيد که او را در خيابان سنگباران کردند.
تنفر و حملات دوستان مشايخش منجر به اين شد که او بيشتر به سمت مسيح گرايش پيدا کند و در همان شرايط براي اولين بار شروع به دعا در نام مسيح کرد.
عيسي اگر زندهاي و شرايط مرا ميبيني به من کمک کن.
وليد بعد از اينکه توسط برادران مشايخش طرد شد به جايي رفت که ميدانست ميتواند مسيحيان را در آنجا ملاقات کند. او براي کشف حقيقت آنجا را ترک کرده و به اتيوپي رفت.
وقتي وليد به اتيوپي رسيد هنوز مطمئن نبود که آيا ميتواند کسي را پيدا کند که پاسخ پرسشهايش را بداند يا نه! او سرگردان در خيابانها به دنبال صليب ميگشت زيرا تصورش اين بود که صليب بهترين راه براي رسيدن به يک کليسا است. او سرانجام به يک کليسا رسيد و به محض ورود درخواست کرد که در مورد عيسي به او تعليم بدهند و به سوالاتش پاسخ دهند ولي به جاي پاسخ دادن به سوالاتش از او خواسته شد تا در مراسم کليسايي روزهاي يکشنبه شرکت کند.
بعد از گذشت سه روز نااميدانه تصميم گرفت که به خود استراحتي بدهد و به همين منظور به يک سالن سينما تاتر رفت و با شخصي که کنارش نشسته بود شروع به صحبت کرد و گفت که براي چه منظوري به اتيوپي آمده است.
در اواسط فيلم آن شخص وليد را از آنجا بيرون برده و تا نزديکي يک کليسا او را همراهي کرد. آن ساختمان بيشتر شبيه خانه بود تا کليسا و صليبي هم نداشت.
اينبار بر خلاف برخوردي که کليساي قبلي با وليد داشت شبان کليسا در مورد توبه و بازگشت از گناه با او صحبت کرد و سپس او را به دست خادمي سپرد تا با او وقت بگذارد و به اين ترتيب وليد به مدت سه ماه از طريق خادمين تعليم گرفت.
بعد از سه ماه که پول وليد رو به اتمام بود تصميم گرفت که به کشور و نزد خانواده خود که مدتها پيش آنها را ترک کرده بود بازگردد و کسب و کاري را راهاندازي کند. خانواده و اطرافيان او از تغيير رفتار و شرکت نکردن وليد در مراسم عبادتي و مذهبي خيلي زود متوجه شدند که او ديگر مسلمان نيست. شريک کاري او نيز وقتي متوجه اين موضوع شد او را ترک کرد و وليد دوباره تنها ماند.
وليد در حاليکه دلش ميخواست کسي را پيدا کند تا در مورد ايمانش با او صحبت کند براي قدمهاي بعدي شروع به دعا کرد و به شکل کاملاً غير منتظرهاي، تلفني از يکي از بستگانش به او شد و پيشنهاد داد که براي رفتن به کشور آفريقا به او کمک خواهد کرد.
او مشتاقانه از اين فرصت استقبال کرد و مدتي بعد در دوره مکاتبهاي دروس کتاب مقدس ثبت نام کرد و شبان خود را با رتبهاي بالا شگفتزده کرد. سپس به گروه بشارت در کليسا پيوست و تمرکز خود را به بشارت و ترويج کتاب مقدس به مسلمانان گذاشت. پيشينه او به عنوان يک شيخ و دانش عميق او در مورد قرآن امتياز ارزشمند و مناسبي بود تا بتواند به نرمي به مسلمانان نزديک شده و بشارت دهد.
او تجربه خود در مسجد و عدم توانايي خود به عنوان شيخ در جلوگيري از گناه را با آنان به اشتراک ميگذاشت و به آنان ميگفت که دستيابي به بهشت بدون عيسي ممکن نيست.
خودش نيز در همين حين همچنان به آموختن و فراگيري کتاب مقدس ادامه ميداد.
در ميان مسلماناني که به مسيح ايمان آورده بودند خانمي بود به نام «ياسمينا» که همسرش او را به خاطر ايمانش رها کرده و طلاق داده بود.
وليد ميگويد: با اينکه هيچگاه برنامهاي براي ازدواج نداشتم ولي بعد از ازدواج با ياسمينا توانستم بهتر از قبل خدمتم را به پيش ببرم. با گذشت ده سال از زمانيکه دکترها به من گفته بودند که فرصت چنداني ندارم من همچنان سلامت هستم و به همراه همسرم به ديگران به خصوص جوانان خدمت ميکنيم.
بسياري از ايمانداران که با آنها صحبت ميکنيم نميتوانند به خانواده خود در مورد ايمانشان سخن بگويند و به همين منظور مخفيانه در حياط خلوت خانه يکي از اعضا جمع شده و مشارکت ميکنند.
شبان آنان نيز از جوانان دعوت ميکند و با آنان وقت ميگذارد و دعا ميکند. يکشنبهها تنها فرصت آنان است که ميتوانند به دور از چشم خانوادههاي متعصب خود کنار هم جمع شوند و سوالات خود را مطرح کنند و در ايمان خود رشد کنند.
وليد و ياسمينا تصميم گرفتند که خانه خود را به کليسا اختصاص بدهند تا جوانان کليسا بتوانند به راحتي رفت وآمد کنند و وقت بيشتري را براي مشارکت و تعليم در اختيار داشته باشند.
هر روز صبح جلسات با رازگاهان آغاز و بعدازظهر با دعاي دسته جمعي به پايان ميرسيد. آنها ديگر ميتوانستند ساعتها به راحتي در آنجا با ديگر اعضا در مورد انجيل گفتگو و مشارکت کنند.
وليد به آنان ميگفت: زمانيکه به مسيح ايمان آوردم مقام، کار، دوستان و خانوادهام را از دست دادم ولي خداوند مرا برکت داد و من حالا صاحب خانواده و خواهر و برادران بيشتري هستم.
با وجوديکه او بيشتر تمرکزش را به شاگردسازي و تعليم نو ايمانان گذاشته است، ولي همچنان به بشارت و ترويج انجيل به مسمانان مشتاقانه ادامه ميدهد او ميگويد: من در مقابل اين ماموريت احساس مسئوليت ميکنم و دليل اين که نجات را دريافت کردم اين است تا از شاهدين مسيح باشم.
او و همسرش به خوبي ميدانند که اين مسير خالي از خطر نيست. آنان چندين بار پيغامهاي تهديدآميز دريافت کردند ولي همچنان مشتاقانه به خدمت خود ادامه ميدهند.
آنان حتي چندين بار مجبور شدند که منزل و آدرس خود را تغيير بدهند.
اما وليد با وجود تمام سختيها و موانعي که بر سر راه خدمتش قرار گرفته هدف اصلي خود را فراموش نکرده و ميگويد:
زندگي کوتاه است و مهمترين وظيفهاي که ما داريم اعلام کلام خدا به کساني است که از آن آگاهي ندارند و بدون آنکه پيام انجيل را بشنوند از دنيا چشم برميبندند. ما نميتوانيم اين مهم را ببينيم و خاموش بمانيم.