درود بر شما خوانندگان و همراهان صفحه تاريخ سازان آسماني. شالوم صلح و سلامتي خداوندمان عيسي مسيح بر شما باد.
در فصل اول اين بخش به کليسا و شاگردان اوليه مسيح و زندگي و مرگ آنها پرداختيم و با هم نگاهي بر باور و ايماني گذرانديم که حتي تا به پاي صليب و روبرو شدن با شيران و حيوانات درنده ايستادگي و براي آن جان خود را فدا کردند تا که امروز اين باور و ايمان را از پي اين قهرمانان ايمان بيابيم.
باوري که شخصيتهاي توأم با ترس را به شجاعان، سنگدلان را به رحيمان و فداکاران، سستان را به درختي تنومند و ايستاده در باد مبدل ساخت.
در پي آن به شهيدان در قرن دوم و سوم پرداختيم و آنهايي که اين ميراث را با افتادگي و شجاعت و استقامت به قرون پس از خود به يادگار سپردند و در شماره پيشين به مرگ سه بانو پرداختيم که بدليل ايمان خود و نپرستيدن خدايان غير و قيصر به درون ميدان حيوانات وحشي سپرده شدند. در اين شماره به ادامه اين ايستادگان در ايمان خواهيم پرداخت.
همانطورکه جمله معروف تاريخ سازان آسماني هر بار بيان ميکند:
«مردم معمولاً به خاطر چيزهاي دروغ، شکنجه يا مرگ دردناک را تحمل نميکنند.»
اوریگِنِس آدامانتیوس، اوریژن
(سال 185 تا 254 بعد از میلاد مسیح)
«اوريژن»، جزو رهبران و معلمين کليساهاي اوليه و يکي از اولين محققين و مفسران کتاب مقدس بود. او همچنين يکي از اولين کساني بود که الهيات نظاممند و اصول اوليه ايمان «بنيان الهيات ايمان» را نوشت.
اما اين نابغه مصري که در خانوادهاي مسيحي تولد و پرورش يافته بود، سفرهاي تعليمي خود را در بين جفاديدگان به انجام ميرساند. در حقيقت رد پاي جفاها و آزار و اذيتهاي امپراطوراني مانند «سپتيموس سوروس» (202ب.م)، «کاراکالا» (215ب.م) و «دسيوس» (250 ب.م) در زندگي او مشهود است.
اوريژن در دوران نوجواني در سال 215 ب.م هنگامي که پدرش «لئونيداس» اسير و به شهادت رسيد معناي جفا و درد را حس کرد و به نوعي با آن آشنا شد. او خود نيز طالب شهادت بود و اگر مادرش لباسهايش را پنهان نميکرد و او را در خانه نگه نميداشت اوريژن هم به شهادت ميرسيد.
او سپس در يک مدرسه مسيحي محلي شروع به تدريس کرد. بسياري از شاگردانش به شهادت رسيدند و او در تمام سختيها و رنجها در کنار آنها ايستاد. او نيز شکنجههاي وحشيانه را متحمل ميشد تا او را وادار به انکار ايمانش کنند، ولي باز در نهايت او از زندان آزاد ميشد.
اوريژن بسيار فروتن و بخشنده بود. هر آنچه داشت را به نيازمندان ميبخشيد و خود فقط يک دست لباس داشت و بر روي زمين ميخوابيد.
اوريژن براي فرار از آزار و جفاهاي «کاراکالا» به فلسطين رفت و در آنجا به تدريس و موعظه کتاب مقدس ادامه داد. پانزده سال بعد از آن به اسکندريه بازگشت تا به عنوان کشيش و رهبر آن شهر منصوب شود.
اوريژن در سن شصت و پنج سالگي توسط طرفداران و هواداران دِسيوس (دِسيان) امپراطور وقت روم دستگير شد. آنها او را به زنجير کشيده و وحشيانه شکنجه کردند. او بالاخره از زندان آزاد شد ولي زخمهاي او التيام نيافت و سرانجام آسيبها و جراحات وارده بر اثر همين شکنجهها او را از پاي درآورد و درگذشت.
آثار و نوشتههاي او امروزه توسط مورخان و محققان مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است و گاهاً به خاطر تاثير تفکرات فلسفه يوناني بر نوشتههايش مورد انتقاد قرار گرفته است.
با اين وجود، کتاب او با مضمون دعا و همچنين با نام «در دعا»، قلبي را نشان ميدهد که از عشق و خدمت به خدا مالامال بود. تنها با چنين قلبي، قادر به زندگي در استواري و استقامت هستيم.