نام کتاب: زندگی بی حد و مرز
نام نویسنده: نیک وی آچیچ
همانطور که از اسمش پیداست کتابِ “زندگی بیحد و مرز” به ما نگرشی جدید در زندگی را نشان میدهد. نگرشی که نویسنده کتاب “نیک وی آچیچ” زندگیش با آن متحول شد و از او یک سخنران فوقالعاده ساخت. او تاثیرگذار است. تمام مخاطبین سخنان او را حس میکنند و این تأثیر به این دلیل است که او ابتدا خودش تمامی آنچه به زبان میآورد را چشیده و عمل میکند. نیک در یک خانواده مسیحی به دنیا آمد؛ پدر او کشیش است و با به دنیا آمدن او تمامی اطرافیان در شگفت بودند که چرا باید این اتفاق بیافتد؟ حال آنکه خداوند نام خودش را در ضعفهای ما جلال خواهد داد. او مینویسد «شبهایی را به یاد میآورم که تا به صبح بیدار بودم و از خدا میخواستم تا به من دست و پا بدهد.» این عمل را ما بارها و بارها و هر روزه در زندگی انجام میدهیم. خواستهای را به حضور خداوند میبریم که او تنها از ما میخواهد پذیرای آن باشیم و قدم بر روی پله بعدی بگذاریم و آن را رها کنیم تا خود خداوند عمل کند. نیک دست و پایی ندارد. حتی تصور این برای ما سخت است، اما او دست و پای خداوند است بر روی زمین. ما چقدر از دستان و پاهایمان برای محبت کردن، امید دادن و پیشبرد پادشاهی خداوند استفاده کردهایم؟ خداوند به نیک دست و پا نداد اما او را زبان محبت خود ساخت برای جهان و همه در شگفتند.
در کتاب میخوانیم که او با شخصی ناامید برخورد کرده و آن شخص به سمت او آمده و پرسیده تو کیستی؟ و وقتی او خودش را معرفی کرد آن شخص راز آن شادی و امید را در عمق چشمهای نیک خواستار شد. آن راز چیست؟ جز اینکه او خود را آنچه که هست میبیند. او محبت خدا را چشیده است، او برای رابطه با خدا نیاز به دست و پا ندارد.
خداوند ما را آنطور که هستیم دوست دارد. نیک مینویسد که وقتی شما منتظر بستری هستید که برای بودن با خدا آماده شود انگار میگویید من رفتم حمام خودم را شستم و حالا آماده حمام کردن هستم! برای اینکه خدا ما را بکار گیرد لازم نیست ظرفی پاک باشیم بلکه حتی اگر ظرفی گلی هستیم تنها لازم است خودمان را به او تقدیم کنیم. او ما را پاک خواهد کرد و بهکار خواهد گرفت.
نیک باور دارد که خدا عاشقانه دوستش دارد، اما شریر هر لحظه چون شیری غران در کمین است تا چشمان ما را به روی این محبت ببندد و بذرهای ناامیدی و بیارزش بودن را در ذهن ما بکارد. چقدر در مقابل او ایستادگی میکنیم تا بگریزد؟ چقدر به او مجال میدهیم تا حرف خود را بزند؟ نیک اگر اجازه میداد که شریر به سخنان خود ادامه دهد مطمئناً الان هزاران هزار نفر از طریق او نجات نیافته بودند.
نجات انسانها برای ما چه ارزشی دارد؟ امید دادن به آنها برای ما چه ارزشی دارد؟ آیا ارزش دارد خودمان را انکار کرده و پیش رَویم تا
جایی که حتی روی یک نفر تاثیر بگذاریم؟ یا در پی خودخواهیهایمان فریادِ «خداوندا چرا و چراهایمان» بلند است؟ به یاد داشته باشیم خداوند میخواهد از آنچه امروز ضعف ماست برای نجات انسانها از آن استفاده کند.
در این کتاب که با دستهبندی کتابهای انگیزشی در ایران قابل دسترس است نیک در ۱۲ فصل خوانندگان را به هیجان میآورد. او میخندد و میخنداند؛ او با تمام کمبودهایش سفیر شادی و امید است. او مینویسد: «شکرگزاری به او قدرت میبخشد». ما از اینکه فرزند خدا هستیم چقدر شاد و شکرگزار هستیم؟
با نگاهی به زندگی نیک ویآچیچ در مییابیم انجام اراده خداوند به کامل بودن یا نقص داشتن ما نیست بلکه خداوند به هر کدام از ما تواناییهایی داده و قدرت انجام آن را نیز در وجود ما قرار داده است. کافی است کمی ایمان داشته باشیم تا آنها را کشف کرده و ارائه دهیم. زمانهایی شاید از نظر ظاهری کمبود داشته باشیم اما از آنجایی که خداوند برای ما نقشههایی عالی دارد جای نداشتههای ما را با تواناییهای فوق بشری جایگزین میکند و ما میتوانیم چنان در مقابل مشکلاتی که در جسممان وجود دارد بایستیم که تمام موانع را کنار زده و سفر زندگیمان را با عشق و امید و ایمان آغاز کنیم. خداوند در این مسیر آنچنان ما را برکت میدهد که میتوانیم برای دیگران نقطه امید و دلگرمی باشیم.
ما باید ترس از ناتوان بودن را دور بریزیم. از تنهایی هراس نداشته باشیم و با شکرگزاری و ایمان به قدرت و نقشه خداوند با قدمهایی استوار بسوی موفقیت پیش رویم و به ریشهای که در خداوند داریم بنگریم. عاشقانه از فرصتها برای رسالتها و بخششها استفاده نماییم. بیایید با هم مروری بر چند پاراگراف این کتاب پر برکت داشته باشیم.
«اگر نمیتوانی بر شکستهای خود چیره شوی، همین نکته حاکی از آن است که تو شکستهای خود را شخصی کردهای. تا موقعی که بازی به پایان نرسیده است هنوز برای بردن وقت هست. اگر میخواهی ببری باید خود را شایستهی بُرد بدانی و مسئولیت بردنِ بازی را به عهده بگیری.»
«زندگی ما سراسر معجزه میباشد. خداوند همیشه با ما بوده و آنچه در توانمندی داریم قلبهای ما را به اهتزاز در میآورد. با دلی سرشار از ایمان و اطمینان وجود کامل و یا ناکامل خود را دوست بداریم و با نگاه به آینده روشن و با ایمان، دیگران را خدمت کنیم.»
«من ایمان دارم که زندگیام حد و مرزی ندارد. دلم میخواهد تو نیز صرف نظر از دشواریهای زندگیات، چنین احساسی داشته باشی. ما همسفریم. در آغاز سفرمان لطفاً قدری درنگ کن و درباره تمامی محدودیتهایی فکر کن که بر زندگی خویش تحمیل کردهای و یا به دیگران اجازه دادهای بر زندگیت تحمیل کنند. اکنون به این بیاندیش که رهایی از این محدودیتها چه حس و حالی دارد. زندگی تو چگونه میبود اگر همه چیز برایت ممکن میشد؟»
خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم؛ آمین که بذر امید و شادی در قلبهایتان کاشته شود تا ثمر دهید.
شما برای چه فرا خوانده شدهاید؟
مسح خداوند با شما