همسر مانوخ، مادر شمشون

من یک زن هستم

همسر مانوخ، مادر شمشون

در تاریکی این دنیا، آسمان پر از ستاره است، ستاره‌هایی که شاید سالیان سال از مرگ آن‌ها می‌گذرد اما همچنان در تاریکی شب‌های ما می‌درخشند. این بار درخشش ستاره‌ای گمنام توجه ما را به خودش جلب کرد، آری… مادر شمشون، همسر مانوخ زنی‌ست که با او می‌خواهیم در شهادتش همسفر بشویم.

بنی‌اسرائیل بار دیگر آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند. پس خداوند ایشان را به مدت چهل سال به دست فلسطینیان تسلیم کرد. مردی بود از صُرعَه به نام مانوَخ، از قبیله‌ی دان. زن او نازا بود و صاحب فرزند نمی‌شد. فرشته‌ی خداوند بر آن زن ظاهر شد و به او گفت: «اینک تو نازایی و فرزندی نزاده‌ای، ولی آبستن خواهی شد و پسری خواهی زاد. پس حال مراقب باش و هیچ شراب یا مُسکِری منوش و هیچ چیز نجس مخور. زیرا اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد. موی سر او نباید هرگز تراشیده شود، زیرا آن پسر از رحِم مادر برای خدا نذیره خواهد بود، و به نجات اسرائیل از دست فلسطینیان آغاز خواهد کرد.»  پس آن زن رفته، به شوهر خود گفت: «مرد خدایی نزد من آمد که سیمایش همچون سیمای فرشته‌ی خدا، بسیار پرهیبت بود. نپرسیدم اهل کجاست، و او نیز نامش را به من نگفت. اما به من گفت: “اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد. پس حال هیچ شراب یا مُسکِری منوش و هیچ چیز نجس مخور، زیرا آن پسر از رحِم مادر تا روز مرگ خود، برای خدا نذیره خواهد بود.”»  آنگاه مانوَخ به درگاه خداوند التماس کرده، گفت: «ای خداوند، تمنا دارم رخصت دهی آن مرد خدا که فرستادی، بار دیگر نزد ما بیاید و به ما بیاموزد با فرزندی که زاده خواهد شد، چگونه عمل کنیم.» خدا صدای مانوَخ را شنید، و فرشته‌ی خدا بار دیگر نزد زن، حینی که در صحرا نشسته بود، آمد. اما شوهرش مانوَخ همراه وی نبود. پس آن زن شتابان دویده، به شوهر خود گفت: «اینک همان مرد که آن روز نزد من آمد، بار دیگر بر من ظاهر شده است.» مانوَخ برخاسته، از پی زنش روانه شد و نزد آن مرد آمده، به او گفت: «آیا تو همانی که با این زن سخن گفت؟» گفت: «خودم هستم». مانوَخ گفت: «چون سخنت واقع شود، حکم آن فرزند و معامله با وی چه خواهد بود؟» فرشته‌ی خداوند به مانوَخ گفت: «زن باید از هرآنچه به او گفتم، اجتناب کند. از محصول مو چیزی نخورَد، شراب و مُسکِرات ننوشد و به چیز نجس لب نزند، بلکه هر آن‌چه به او امر فرمودم، نگاه دارد.»  مانوَخ به فرشته‌ی خداوند گفت: «تمنا دارم رخصت دهی تو را اندکی نگاه داریم و بزغاله‌ای برایت تدارک ببینیم.» فرشته‌ی خداوند پاسخ داد: «هرچند مرا نگاه داری، از خوراک شما نخواهم خورد. اما اگر قربانی تمام‌سوز تدارک می‌بینید، آن را به خداوند تقدیم کنید.» زیرا مانوَخ نمی‌دانست که او فرشته‌ی خداوند است. آنگاه مانوَخ از فرشته‌ی خداوند پرسید: «نام تو چیست تا آنگاه که سخنت واقع شود، تو را حرمت نهیم.» فرشته‌ی خداوند به او گفت: «چرا نام مرا می‌پرسی؟ زیرا که آن عجیب است.»  پس مانوَخ بزغاله را به همراه هدیه‌ی آردی برگرفت و آن را بر صخره برای خداوند تقدیم کرد، و در همان حال که مانوَخ و زنش می‌نگریستند، خداوند کاری عجیب کرد: چون شعله‌ی آتش از مذبح به سوی آسمان بالا می‌رفت، فرشته‌ی خداوند در شعله‌ی مذبح صعود کرد. و چون مانوَخ و زنش این را دیدند، به روی بر زمین افتادند. فرشته‌ی خداوند دیگر بر مانوَخ و زنش ظاهر نشد. آنگاه مانوَخ دریافت که او فرشته‌ی خداوند بود. پس مانوَخ به زن خود گفت: “به‌یقین خواهیم مرد، زیرا خدا را دیدیم!” ولی زنش به او گفت: “اگر خداوند می‌خواست ما را بکشد، قربانی تمام‌سوز و هدیه‌ی آردی از دست ما نمی‌پذیرفت و همه‌ی این امور را به ما نشان نمی‌داد، و نه در این هنگام ما را از چنین امور باخبر می‌ساخت.” پس آن زن پسری زاده، وی را شَمشون نام نهاد. آن پسر بزرگ شد، و خداوند او را برکت داد. و روح خداوند در مَحَنِه‌دان، میان صُرعَه و اِشتائُل، به برانگیختن او آغاز کرد. (داوران فصل ۱۳)

همان‌طور که در داوران فصل ۱۳ می‌خوانیم همسر مانوخ، زنی بود از دهکده‌ای که در اسارت فلسطینیان قرار داشت. او زنی نازا بود و صاحب فرزند نمی‌شد، همان‌طور که می‌دانیم در آن شرایط و فرهنگ جامعه زنی که نازا باشد از نگاه مردم در زیر لعنت بوده و از جانب همگان طرد می‌شده است، زنی که ضعیف بود.

و اما افکار خداوند… همان‌طور که آسمان از زمین بلندتر است افکار خداوند از ما متفاوت‌تر است.

و فرشته‌ی خداوند به این زن ظاهر شد و خداوند او را انتخاب کرد تا ثمره او، به نجات اسرائیل از دست فلسطینیان آغاز کند. چقدر در زندگیمان خود را ناچیز دیده‌ایم؟ شاید تحقیر شده‌ایم، طرد شده‌ایم و خود را بی‌ثمر و نازا یافته‌ایم، خبر خوش این است که خداوند در ضعف‌ها قوت است، آنچه او انجام می‌دهد آسمانی‌ست خارج از درک و تصور ما.

زن در مقابل فرشته خدا اعتراض و یا سوالی نکرد، او وعده آسمانی را دریافت کرد و با همسر خود در میان گذاشت. ما  چقدر شبیه او عمل می‌کنیم؟ آیا آنچه خداوند برای ما می‌خواهد را می‌پذیریم و با رهبر خود و سَرِخود در میان می‌گذاریم، و یا در سوال و پرسش‌های چرا؟ چگونه؟ من نمی‌توانم، من لایق نیستم و… مخفی می‌شویم.

 آیا صدای دنیا در پیچ و خم زندگی ما را گم کرده است و صدایی جز ناامیدی از قلبمان بیرون نمی‌آید؟ چقدر برای صدای خداوند گوش‌هایمان تیز است؟

بیایید در نظم خداوند، در اطاعت از او و همسرمان پیش رویم تا صدای خدا هر لحظه در زندگیمان مژده‌ی تولدی نجات‌بخش را بدهد.

همسر مانوخ وقتی دیدار فرشته را با او در میان گذاشت همان‌طور که مسیح ما را نور و نمک جهان می‌نامند همچون نمک همسرش را تشنه دیدار خداوند کرد.

مانوخ به حضور خدا شتافت و از او خواست تا بار دیگر فرصت دیدار را به او بدهد تا نحوه تربیت فرزند را جویا شود. مسلماً سوالات زیادی در ذهن مانوخ ایجاد شده بود و این سوالات او را تشنه دیدار خدا کرده بود. چقدر ما اعتماد میان ما و همسرمان به وجود آمده تا هر زمان که از دیدار و ملاقتمان با خدا با او سخن می‌گوییم در او اشتیاقی برای پیش رفتن در هدف خدا ایجاد بکنیم! یا صرفاً با چشیدن طعم دیدارمان با خدا او را سرخورده کرده و خود را از او جدا می‌کنیم. خداوند زن و شوهر را یک خوانده پس نقشه نجات از آنِ هر دوی آن‌هاست، چقدر قدم‌هایمان همچون قدم این زن فروتنانه به سمت همسر است. در امثال ۳۱ می‌خوانیم کیست که همسری شایسته تواند یافت؟ ارج او از یاقوت بس فزون‌تر است. دل شوهرش بر وی اعتماد دارد و از هیچ سودی کم نخواهد داشت. در همه‌ی روزهای زندگی خویش به شوهرش نیکی خواهد کرد، نه بدی.

وقتی خداوند صدای مانوخ را شنید دوباره فرشته خداوند نزد زن در صحرا آمد در حالی که مانوخ همراه او نبود. برکت آنچه در یک بودن هست به جانب ما باز می‌گردد، حتی اگر در بیابان باشیم خداوند منای آسمانی را به ما می‌دهد. آیا ما بازشتابان رفته و همسرمان را می‌خوانیم تا با ما شریک باشد یا فیض را  ناچیز شمرده آن را بیهوده می‌یابیم، کوهی از غرور بین خود و خدایمان می‌سازیم. چقدر طردشدگی‌ها و بی‌ارزش بودن‌های گذشته را با این امید تازه یافته می‌خواهیم به تنهایی التیام بخشیم. آیا خدا از ما می‌خواهد تا برای ارزش خودمان بجنگیم؟ او به ما می‌گوید شما آرام باشید، من برای شما خواهم جنگید اگر سرکوب شده‌اید، اگر له شده‌اید، زخمی هستید… و حال محبت خدا را همچون این زن دریافت کرده‌ایم. بیایید این فیض را بیهوده نبینیم و همیشه شتابان به سمت همسرمان بدویم و او را از حضور خدا در زندگی‌مان مطلع سازیم. مشوق و دلگرمی او باشیم، همان‌طور که خداوند ما را برکت می‌دهد یکدیگر را برکت دهیم، چون ما فرزندان او هستیم، برکت یافته در جایهای آسمانی و سر منشأ برکت خداوند است، منبعی بی‌پایان از محبت بخشندگی و سخاوت…

حال زن برای بار دوم تأکید آنچه نباید بخورد را شنید. وعده‌ی خدا کلام خداست برای نجات قوم، کلامی که هر کدام از ما به شکلی آن را زایمان می‌کنیم، چقدر دهانمان در تقدیس خداوند است و چقدر سرسپرده او هستیم.

او ما را برکت می‌دهد و بنا به فیض خود ما را می‌خواند تا سهمی در پیش‌برد ملکوتش داشته باشیم. قدم ایمان ما چیست؟ آیا احکام او را نگاه می‌داریم و از آنچه موجب نجس شدن دهانمان می‌شود دوری می‌کنیم؟ اعمال نَفْس روشن است: بی‌عفتی، ناپاکی، و هرزگی؛ بت‌پرستی و جادوگری؛ دشمنی، ستیزه‌جویی، رشک، خشم؛ جاه‌طلبی، نفاق، دسته‌بندی، حسد؛ مستی، عیاشی و مانند این‌ها. چنانکه پیشتر به شما هشدار دادم، باز می‌گویم که کنندگان چنین کارها پادشاهی خدا را به میراث نخواهند برد. (غلاطیان 5: 19-21)

آیا اعمال نفس را به جا می‌آوریم یا هر چه بیشتر می‌کوشیم اعمال روح را به جا آوریم؟

آیا می‌شود از چشمه‌ای هم آب شیرین روان باشد، هم آب شور؟ برادرانِ من، آیا ممکن است درخت انجیر، زیتون بار آوَرَد؟ یا درخت مو، انجیر بَر دهد؟ به همین‌سان نیز چشمه‌ی شور نمی‌تواند آب شیرین روان سازد. (یعقوب 3: 12)

وقتی که صدای خدا در فضای خانه‌مان می‌پیچد پُر از شور و شعف می‌شویم، همچون مانوخ و همسرش درصدد پذیرایی از خداوند برمی‌آییم و می‌خواهیم او را بشناسیم، نام او را بدانیم و با خوراک‌مان و روش‌های خودمان از او پذیرایی کنیم، غافل از آنکه خداوند به خوراک ما نیازی ندارد، همان‌طور که در عبرانیان می‌خوانیم.

پس بیایید به واسطه‌ی عیسی قربانیِ سپاس را پیوسته به خدا تقدیم کنیم. این قربانی، همان ثمره‌ی لب‌هایی است که به نام او معترفند. از نیکویی کردن و سهیم نمودن دیگران در آنچه دارید غفلت مورزید، زیرا خدا از چنین قربانی‌ها خشنود است. (عبرانیان 13: 15-16)

وقتی فرشته خداوند همراه قربانی صعود کرد مانوخ به زن خود گفت به یقین خواهیم مرد، زیرا خدا را دیدیم، و اما باز زن او با آرامش به یاد همسرش می‌آورد که خداوند نقشه دارد و او وعده داده چطور ممکن است که بمیریم، او قربانی را از ما پذیرفته پس زنده خواهیم ماند.

همان‌طور که در مزمور ۱۱۸ آیه ۱۷ می‌خوانیم من نخواهم مرد بلکه زیست خواهم کرد و کارهای خداوند را باز خواهم گفت.

آیا پشتیبان همسرمان هستیم وقتی ترس او را فرا می‌گیرد، وقتی دلسرد می‌شود آیا شمشیر کلام را در دستانمان داریم و با سپر ایمان به سمت هدف با راستی پیش می‌رویم، اگر اسلحه جنگ روحانی را بر تن پوشیده‌اید و در نظم و برکت خدا پیش می‌رویم، پس به یقین همانند این زن پسری خواهیم زایید تا نجات قوم باشد و خداوند او را برکت خواهد داد.

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

هنر در شهر
بی‌رقیب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست