چند وقت پیش سفری داشتم که مبنای آن گناه بود. پیش از این سفر، تا به حال درک نکرده بودم که وقتی کلام خدا میگوید مزد گناه مرگ است، این یعنی چه؛ هنگامی که برگشتم، عمیقاً پشیمان بودم و با تمام دل غمگین…
تمام مدت سفر، نگران گلدانهایم بودم. بعضی از آنها گیاهانی خاص بودند که نیاز به مراقبت هر روزه داشتند و حال سفر یک روزهی من ناخواسته چهار روز به طول انجامیده بود. از قضا گلدانها بیرون مانده بودند و آب و هوا بسیار آشفته بود. پس از چهار روز هنگامی که به خانه برگشتم اولین صحنهای که مواجه شدم گلدان مورد علاقهام بود که تمام شاخههایش شکسته بود. ابتدا شاخههای شکسته را با احتیاط جدا کردم. روزها گذشت و گلدانی که با تمام وجود دوستش داشتم داشت از چشمم میافتاد و چند باری خواستم خاکش را به هم بریزم و در آن گلدان گیاه جدیدی بکارم، اما روزی که این تصمیم را گرفتم چیزی نظرم را جلب کرد؛ پای شاخههای شکسته برگهای بسیار ریز و نامحسوسی وجود داشت. گلدان را با خودم به داخل اتاق خوابم آوردم و روی طاقچی پنجرهی کنار تختم گذاشتم. گلدان روز به روز بالندهتر شد، برگها و ساقههایی جدید که حتی از قبلیها زیباتر بودند. این درست همین کاری است که عیسی برای ما انجام میدهد. او لحظهای که ما احساس انابت و پشیمانی داشته باشیم، ما را در آغوش میکشد و میگوید: «برو و دیگر گناه مکن.»
نسیم