شناسنامه فیلم:
فیلم سینمایی کوپال در سبک درام به کارگردانی و نویسندگی کاظم مولایی به عنوان اولین اثر و اولین فیلم بلند وی در سال 1397 و در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر اکران و به نمایش درآمد. در این فیلم بازیگرانی چون لوون هفتوان، نازنین فراهانی، پوریا رحیمی و سگی به نام شارون نقش آفرینی کردهاند. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد در جشنواره همیلتون در کشور کانادا شد.
خلاصه فیلم:
دکتر احمد کوپال شکارچی و تاکسیدرمیستی است که زندگی خود را وقف شکار حیوانات با جمعآوری و تاکسیدرمی آنها کرده و در پی علایق خود از خانواده و نزدیکان خویش غافل شده و این غفلت موجب طردشدگی او از سوی همسر و اطرافیان گشته، تا این که در روز آخر سال در گوشهای از خانه مجللی که ساخته بود محبوس شد و دچار چالشی عظیم شد تا اینکه…
بررسی فیلم:
بازیگر فیلم کوپال به دنبال صدای نفس خود درگیر شکار حیوانات و ساختن بتهایی از آنها در زندگی خودش شده بود که بویی از حیات و زندگی در آنها نبود و این خلق و خوی شکار در زندگی او و روابط و عواطف بین اشخاص خانواده بی اثر نبود و باعث سردی و جدایی شده بود .
در این فیلم نقش سگی را میبینیم که در تمام مراحل زندگی کوپال همراه اوست، تا جایی که نقش او در زندگی پُر رنگتر از همسر و خانواده خودش میشود و جای تک به تک آنها را میگیرد.
وابستگی شدید احمد به شارون باعث میشود که او جایگاه خالی هیچکس را حس نکند. او تمام وقت و انرژی خود را صرف حیوان اهلی خود کرده و شارون تبدیل به همراه و شریک زندگی او شده بود، چون کوپال پیوسته از طریق شارون حمایت و تایید میشد و کار به جایی میرسد که احمد حتی همسر خود را برای حمایت و طرفداری از شارون از خانه بیرون میکند.
با مروری بر زندگیهایمان متوجه این امر میشویم که چقدر به دنبال دوستان و همراهانی هستیم که تمامی کارهای ما را بدون در نظر گرفتن غلط و درست بودن آنها تایید کنند و با این همراهان دروغین زندگی پوشالی برای خود میسازیم که پایه و اساس آن سُست میباشد.
“پس هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانۀ خود را بر سنگ بنا کرد. چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود. امّا هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانۀ خود را بر شن بنا کرد. چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانیاش عظیم بود!” (مَتّی 7: 24-27)
در ادامه میبینیم کوپال با داشتههای دنیوی حصاری خارج از شهر برای خود ساخته و خود را پشت زرق و برق دنیا محبوس میکند. در ادامه میبینیم که آن درب که حصاری ایمن و محکم بود چطور مانع برگشت او به حیات و زندگی است و باعث میشود احمد کوپال روزهای متوالی در گشنگی و تشنگی زندانی شود.
حال چطور ما در مسیر زندگیمان پایبند یا اسیر موضوعاتی میشویم که ما را کمکم از حقیقت زندگی دور کرده و به چیزهای مرده پیوند میدهد و در آخر ما را به بند کشیده و ما را تبدیل به مردگانی متحرک میکند.
در صحنهای میبینیم که کوپال به یاد روزهایی از زندگی خود کنار همسر و فرزندش میافتد، که چطور راحت از لذت در کنار خانواده بودن گذشته و با این حقیقت روبرو میشود که تمامی عزیزانی که از دست داده ثمره دیوارهایی است که خود به دور خویش ساخته است.
آمین که تمام ما انسانها بتوانیم با درک فیضِ کار عظیم خداوند، کلید رهایی از اسارتهایمان را بیابیم.