صدای پای الاغی خسته بیابانم را پر کرده

مریم روی ان سوار است و یوسف کنارش، چه بر آنها گذشته! لبیک گفتند و لباس اطاعت را پوشیدند اعتماد کرده و حرکت کردند،

به در قلب من رسیدند، در را کوبیدند؛ بارها این در کوبیده شده بود.

آیا جایی هست برای تولد خدا؟

چه پاسخ دادم؟ امروز در را می‌گشایم تا نجات به خانه‌ام بیاید. از چه می‌ترسم؟ رنج و درد را مسیح کشیده است.

آیا خانه‌ام جایی برای تولد این نوزاد دارد! تنها یک جای کوچک کافیست تا تمام سر سرای قلبم پر از نور حضور او شود.

تنها شکاف در باز شود کافیست، او به درون خواهد آمد و با من همسفره خواهد شد.

هوشیانا می‌گویم و فیض را انتخاب می‌کنم.

سال‌ها منتظر این تولد بودم، چرا نمی‌دانم؟؟؟

ستاره را جستجو می‌کردم…

امروز به قلبم می‌گویم آیا طلا برای تولد خدا آورده‌ای؟

چه در خورجین خود داری؟ ارزش خدا را می‌دانی؟ آیا اولویتت اوست…؟

امروز به مغزم می‌گویم مر را بیاور. و آیا کندر را آماده کرده‌ای؟

کریسمس خدا در قلب‌هایتان.

دخترت المیرا

چقدر نا آرام و مضطرب بودم

در این بهبحه زندگانی غریب و بی‌یاور بودم

تاریکی‌های قلبم چه بی‌صدا مرا می‌شکست

براستی دلِ شکسته‌ام را، کجا التیام بود؟

حالِ بدِ مرا چه کسی، مرهم بود؟

صدایی درونم ندا می‌داد تو فرزند خدایی

پر از نور و پاکیِ مسیحایی

بگذشت صدای پایت از قلبم ای مسیح

بویِ ردایِ سفیدِ تو مستم کرد در این هیاهویِ زندگی

چه آرام و مهربان دست مرا گرفتی

براستی تو پر از عشق و صفایی

میلادِ توست و باز دل، بیقرارت گشته

تویی که معشوقه‌یِ این روزهای منی

تولدت مبارک زیباترین، مالک هستی

مائده

در خواب دیدم کودکی

زاییده شد در آغلی

از شرق و غرب خورد و کلو

هر کس حس کرد نور او

گفتن اوست نور جهان

می‌تابد در هر زمان

پوشیده اینک جسم او

اول و آخر باشد او

باشد عیسی نام او

منجی عالم گردد او

آزاد شوند با نام او

در پشت قلبت هست او

تا بگشایی در بر او

هر کس فهمید کار تو را

بخشید به تو قلب خود را

از هر زبان و ملتی

خوانند نامش را مسیح

با ساز و آواز و سرود

پرستش می‌کنندش هر گروه

شهراز

اما فرشته وی را گفت: «ای مریم مترس! لطف خدا شامل حال تو شده است. اینک آبستن شده، پسری خواهی زایید و نامش را عیسی خواهی نهاد. او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد…» (لوقا ۱: ۳۰-۳۱)

می­شنوم؛ هلهله­های آسمانی را می‌شنوم. لحظه به لحظه بر روی زمین نیز آثارش را به جا می‌گذارد. خداوندم شکرگزار تو هستم. باور دارم از خوشنودی آمدن یگانه فرزندت در آسمان جشنی بر پا کرده‌ای، زیرا تصویر این جشن را در آینه زمین می­بینم. همگان در تدارکات و تکاپو برای جشن مسیح موعود در شور و هیجان هستند. کاج­های سبز با گوی­های شیشه­ای و براق با رنگ­های طلایی و نقره‌ای و رنگی با نوارهای رنگارنگ تزیین شده و همه چیز در حال مهیا شدن است تا آمدن مسیح را به همه بشارت بدهند. مسیحی که آمد تا گناه از جهان بردارد تا مژده نجات را به گوش همه برساند. گویا فرشتگان آسمانی نیز بال­های سفید خود را تزئین کرده­اند و همه جا آراسته شده؛ تزیین شده.

او می­آید تا خنده بر لب­ها بسته شود و امید بر دل­های شکسته، او می­آید نه سوار بر کره الاغ که بر ابرها با اقتدار ایستاده می­آید، او می­آید تا خوشا به حال ماتمیان شود زیرا دل­هایشان تسلّی خواهد یافت. او می­آید تا آنان که در راه پارسایی آزار دیدند خوشا به حالشان شود. زیرا پادشاهی آسمان و زمین آشکار می­گردد. او می­آید تا چراغ­های خاموش فقیران را روشن سازد و حسرت کودکان را به امید و شادی تبدیل کند. او می‌آید تا تخت پادشاهی­اش را نشانه­ای باشد تا ابد که بر روی زمین نیز پادشاهی­اش به انجام رسد. آری کودکی می­آید تا با آمدنش همه به یاد آورند که او هست آنکه بود و هست و می­آید تا لرزه بر دشمنان افکند و تاریکی رخت بربندد. او می­آید تا کریسمس پدید آید تا به یاد آوریم که او هست آنکه گفت من هستم آنکه هستم.

خداوندا شکرگزار تو هستم برای کارهای عظیمت، برای کارهای عجیبت. شکرگزار توام که هستی.

دخترت زهرا

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

مجله فرهنگ و هنر شماره 68
بخواهید تا به شما داده شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست