دوست دارم یا نه؟

سوالی که در ذهنم رخنه کرده؛ آیا دوست داری برگردی به کودکی؟ گاهی به خودم می­گم آره دوست دارم ولی چرا؟ چون سبک بال بودم و بی­پروا، چون مطمئن بودم که آزادم و رها، بازی کردن­های بچه­گانه، قهر کردن­های بی­بهانه! قهر قهر تا روز قیامت. ولی خنده‌دار بود به یک ساعت هم نمی­رسید که می­بخشیدیم؛ پشت سر می­گذاشتیم، رها می­کردیم و آزاد می­شدیم.

گاهی بهانه داشتم برای گریه. چه کسی بود که گریه­هام رو از روی گونه­هام پاک کنه؟ در خلوتی که برام خیلی دنج بود می­نشستم و تو دلم شروع می­کردم به نجوا کردن! سوال می­کرد؟ جواب می­داد. اون چه کسی بود که تو دلم حرف می­زد؟ چقدر طنین صداش آرام‌بخش هست. هوای دلم طوفانی بود ولی با زمزمه­هاش آن طوفان آرام می­گرفت. اشک­هام رو پاک می­کرد و به من می­گفت: نترس، بلند شو، غُر می­زدم نمی­خوام، خسته­ام، اصلاً تو کی هستی که به من می‌گی نترس و بلند شو؟ خودم رو براش لوس می‌کردم، دوست داشتم دوباره زمزمه کنه و من بشنوم، با صدایش منو می­خندوند. تا مسیر بزرگ شدنم این زمزمه­ها ادامه داشت و هر بار به صورت جدید ولی با همون سوال همیشگی تو کی هستی آخه؟

بعد از گذر این همه سال متوجه شدم، او چه کسی هست. اون باباست، اون پدر آسمانی هست. او عیسی خداوندم هست. اون همون کسی هست که از کودکی تا به الان به من گفت: نترس بلند شو و مدتی هست که فهمیدم چه ساده است اعتماد کردن به بابا و رها کردن؛ و خودم رو در آغوشش انداختم، مثل بچگی­ها سبک بال شدم و بی‌پروا، چون مطمئن شدم که آزادم و رها مثل بچگی­ها.

(دخترت ندا)

یهوه الشدای، قادر مطلق، خدای من که انتخابم کردی و در تاریک­ترین لحظات زندگی دستم را گرفتی و بیرونم کشیدی، از چاهی که در آن قرار داشتم.

تو از درون و بیرونم آگاهی و ایمان دارم به تو و حکمت تو که در این انتخاب چیزی دیدی که فیض و رحمتت را بر آن جاری کردی و ایمان دارم رهایم نمی­کنی.

و تو ای نفس سرکشی که در اطاعت شیطان بودی و هستی، بدان و آگاه باش که انتخاب او بوده­ام و انتخاب من اوست، یهوه الشدای، خداوند قادر توانا و قدرتمند، که بالاتر از قدرت و حکمت او ندیده‌ام.

تنها او را می­پرستم و تنها او را اطاعت می­کنم، ای نفس سرکش، گر چه بارها و بارها سد راهم شدی و موانع را بر سر راهم قرار دادی، اگر چه من بارها و بارها اراده و نیکویی خدا را گم کردم، اما خدای من خدای گمشده­هاست؛ او خدای نجات دهنده از تاریکی­هاست. او طبیب اعظم و شفا دهنده جسم و جان­هاست. او خدای من است. او تمام اقتدار من است و تو هیچ قدرتی بر من نخواهی داشت. او مرا از یاد نخواهد برد چون عشق او بی­حد و مرز است. خنده خداوند زندگی دوباره برای من است، اشک شادی خداوند به زندگی‌ام طراوت و تازگی می­بخشد و بیابان­های ترک خورده زندگی­ام را سیراب می­کند .پیروزی با من است و او که قادرِ یگانه است. سرانجامی نخواهی داشت، فریب­های تو بر من اثری نخواهد داشت؛ دنیا را سالیان سال است که رها کرده­ام و خود را در پوشش محبت او قرار داده­ام، چون بخشش و محبت او در زیر صلیب مسیح بر من جاری شد و مرا پوشاند و ایمان دارم مرا محافظت خواهد کرد.

امروز به یاد داشته باش که، خود را به پوچ نمی­فروشم و می­ایستم برای خالق هستی؛ برای حیات ابدی و برای عیسی مسیح، چون تشنه عشق و محبت آسمانی­ام. شکر برای تو ای خداوند عشق.

(دخترت زهرا)

ای فرزندم…

دخترم…

من تو را به نام فراخواندم…

دست‌های عاشقانه پدر به سمتم گشوده است، ردایش از آسمان تا زمین مرا می‌پوشاند؛ خطابم کرد فرزند و بهای گم گشتگی و خیانت مرا پرداخت کرد تا در آغوشش آرام گیرم. تا من هم امروز او را پدر خطاب کنم.

ای پدر، ای پدر من که در آسمانی، نامت مقدس باد، پادشاهی تو بیاید.

آری امروز می‌پذیرم که تو پدر و پادشاه من هستی. امروز زانو می‌زنم تا در فرزندی تو عمل کنم. تنها اسمت را به دنبال خود نکشم، بلکه در پی خشنودی تو باشم.

خانه‌ی تو امن است، صخره و پناه من، در آن ماوا می‌گیرم. امروز تو به من می‌گویی فرزندان بسیاری داری، امروز از من می‌خواهی راه‌ها را هموار کنم، سنگ‌ها را کنار بزنم، تا تو را ببینند. شاید دست‌هایم هنوز توان ندارد تا سنگ‌ها را کنار بزنم، اما عشق تو از درونم می‌جوشد. تو اشتیاقم را می‌بینی و مرا هدایت می‌کنی، مرا حمایت می‌کنی…

تو پدر بی‌همتایی و من فرزند، امروز می‌خواهم در فرزندی عمل کنم.

نه مرگ، نه زمان، نه سختی، نه تنگی؛ هیچ چیز نمی‌تواند مانع محبت تو به من باشد. هیچ چیز قدرت این را ندارد تا بین من و تو قرار گیرد. قدرت خون مسیح بزرگ‌تر و بالاتر از هر مانعی‌ست و در نام و خون تو قدرت دارم تا در آغوشت آرام گیرم. حتی طوفان‌ها هم از تو فرمان می‌برند و به فرمان تو دنیای مردگان دیگر نمی‌تواند مردگان را در خود نگاه دارد.

تو با نجوای زیبایی می‌گویی، فرزندم «بیا…»، من هم با فریادی عمیق بر شک‌ها و تردیدها پاسخ می‌دهم بلی پدر، پدر، پدر…

«محبوب خداوند نزد او به امنیت ساکن می‌شود؛ خدا او را تمامی روز احاطه می‌کند، و او در میان کتف‌هایش قرار می‌یابد.» (تثنیه ۳۳: ۱۲)

(فرزندت المیرا)

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

مجله فرهنگ و هنر شماره 74
استان اراک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست