پنتیکاست و شفای روابط

سلامی به همه شما عزیزان اسمیرنایی.

در شماره قبلی با زوجی عزیز همراه بودیم که شهادت ایمان خود را با ما و خوانندگان عزیز به اشتراک گذاشتند. مجدد با این زوج همراه هستیم تا از خدمات این عزیزان در مسیر پادشاهی پیروزمندانه خداوند جویا شویم.

درودی دوباره به شما زوج عزیز. ممنون که با دیگر وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید.

شما یکی از یاران اسمیرنا هستید؛ به عنوان کسی که در اسمیرنا و کلیسا خدمت می­کنید خدمت خدا را چه می­بینید؟

یاشار: من هم سلام می‌کنم به شما و خوانندگان عزیز. خدمتی که الان دارم توی خود مجله اسمیرناست با خواهر برادرهای دیگر. صفحه آشپزی رو دارم و در کلیسا هم در گروه پرستش هستم و خدمت خدا رو می­کنم. بعضی وقت­ها ما فکر می­کنیم ما رفتیم و تشخیص دادیم که می­خواهیم خادم عیسی مسیح باشیم ولی بیشتر که عمیق می­شم می­بینم این من نبودم که انتخاب کردم و کمی که بیشتر فکر می­کنم می­بینم خداوند کارهاش از اولِ هستی، انجام شده، می­شه و خواهد شد. خدا خودش رو معرفی می­کنه می‌گه من هستم آنکه هستم؛ آنکه بود و هست و می­آید و در نتیجه اراده خداوند همیشه داره پیش میره و خدمت خدا رو من یک فیض می­بینم که خداوند امروز یک هدیه به من داده تا من هم بتونم سهم کوچیکی توی پیش برد ملکوت خدا داشته باشم، بود و نبود من قطعا فرقی نخواهد کرد و اگر من نباشم از طریق کسی دیگر، از طریق دستی دیگر و سنگ زنده‌ای دیگر این اتفاق خواهد افتاد، ولی خدا رو شکر می­کنم که امروز این فیض رو دارم که من هم سهمی توی این خدمت داشته باشم.

شکر برای فیض خداوند. حالا که در اسمیرنا و کلیسا خدمت می­کنید آیا خودتون و از کسی بالاتر می­دونید؟

یاشار: قطعا نه. ولی خب اینطور بگم که شاید طول بکشه که به اینجا برسیم. به این دلیل که ما انسانها هر روز توی افکارمون جنگ داریم، شیطان هر روز با وسوسه­ها میاد، نفسمون هست و یا غرور و هزاران چیز دیگه همانطور که خود مسیح هم از طریق سه چیز وسوسه شد. وسوسه چشم، جسم، و غرور زندگانی، و یکی از مسائلی که ما همیشه باهاش درگیر هستیم توی همه چیز، وسوسه غرور زندگانی هست، و وقتی توی جایگاهی قرار می­گیریم همه ما وسوسه خواهیم شد. ولی همه جای کلام مشخص است و برجسته ترینش اینه که مسیح در شب آخر حوله به کمر می­بنده و پای همه شاگردانش رو می­شوید و می­گوید اون که کوچکتره از همه بزرگتر خواهد شد و امروز من می­تونم اعلام کنم از همه کوچکترم اسم روش هست (خادم خداوند). آمین که بتونم تا آخر بر این وسوسه پیروز باشم و هیچ وقت غرور سمت من نیاد و بتونم توی همون جایگاهی که هستم، خادم، یعنی اینکه پای بقیه رو بتونم بشورم و اگر برادر و یا خواهری باری داره بتونم بارش رو بگیرم و به پای صلیب بکشم و ببرم.

المیرا: خدا در ابتدا به من قنطارهای کوچیک داد از تایپ کردن چند خطی در مجله و نوشتن دلنوشته خدمتم شروع شد. آمین که بتونیم همه در قنطارهامون امین باشیم. واقعاً این فیض خدا بود و خواست که من در این خدمت­ها باشم تا رشد کنم. خدمت کردن خدا نیاز منه و هر چه بیشتر توی این خدمت پیش می‌رم شاید این خدمت از عرض و طول رشد می­کنه اما نیازم رو بیشتر می‌فهمم اینکه چقدر باید ارتباط تنگاتنگ با خدا داشته باشم و از او دریافت کنم تا در برابر حملات شریر ایستادگی کنم. در مجله اسمیرنا خدمتی که دارم باعث میشه روی مطالب بیشتر دقیق بشم و برای هر تصویری که پشت صفحات مجله می‌زارم دعا کنم و هر بار که مطالب رو می­خونم تک به تک کلمات منو به یه قسمتی از زندگیم می‌بره و از بندها منو آزاد می‌کنه. به طور مثال من به دلیل موقعیت‌های جامعه و ضعف‌هام همیشه از اینکه یک زن باشم ناراضی بودم و دوست داشتم که مثل مرد قوی باشم و کارهای مردونه انجام بدم. حتی رشته تحصیلیم رو برق الکترونیک خوندم، چون یه رشته پسرونه بود. اما خداوند در مشارکت‌های کلیسای اسمیرنا در قسمت کانون شادی و صفحه “من زن هستم” منو به کودکیم برد، جایی که خانواده‌ام دوست داشتند من پسر باشم، البته شاید چون می‌خواستن نام خانوادگیمون ادامه پیدا کنه و کم کم جامعه مدرسه و… همه چیز من رو به سمتی برد که می‌گفتم “کاش یک پسر بودم، اونوقت چقدر مشکلاتم کمتر بود.” اما خدا این باور اشتباه رو شفا داد وقتی برای اینکه یه زن هستم از خالقم شکرگزاری کردم پر از شادی شدم و بهتر تونستم در نقش یک زن عمل کنم. و خیلی شفاهای دیگه‌ای که شاید به چشم نیاد ولی توی زندگی من خیلی موثر بوده چون هویت­های ما، فرزند خداوند بودن، در حال دزدیده شدن هست. ولی با این کلام با این تغذیه­ای که از خدا می­گیرم توی اون تجهیز می‌شم تا بتونم پیش برم و بتونم در راه بمونم. واقعاً هم خوراکم هست و هم برای رشدمِ. همونطور که همسرم گفت شاید ما خیلی وقت­ها وسوسه می‌شیم، بعضی وقت‌ها به خودم شاید بگم که خدایا اگر که کسانی دیگه هم خودشون و مشغول خدمت کنند شاید توی مشکلات نیفتاند، شاید با این دید دلم بخواد مشتاق باشم که همه رو توی خدمت بکشم و همه بیان خدمت کنند، ولی باور اینکه نیاز منه و برای رشد من لازمه درس زیبایی برایم هست که نتونم خودمو از دیگران بالاتر ببینم چون شاید خیلی­ها نیازشون توی اون قسمت نباشه یا خدا روش متفاوتی براشون در نظر داشته باشه. ولی من برای تراشیده شدن باید در اون قسمت قرار بگیرم و تسلیم باشم.

درسته، همانطور که شما گفتین باید تسلیم خداوند بود تا کارهای عظیمش را ببینیم. خب حالا تو این چند سالی که با اسمیرنا هستید چه تجربه‌هایی کسب کردید؟

یاشار: تجربه‌هایی که داشتم هم شیرین هستند و هم تلخ. خب اسمیرنا هم مثل کلیساهای دیگه نقاط قوت و ضعف خودش رو داشته و بزرگترین چیزی که یاد گرفتم اینه من یه روزی که از ایران خارج شدم پر از نفرت و سرشار از تنفر بودم و شاید حتی هم زبون­های خودم رو توی خیابون که می­دیدم سعی می­کردم مسیرم و عوض کنم که به اونها کاری نداشته باشم، هم مسیر نشم و یا همزبون نشم و تجربه­ای که من اینجا کسب کردم این بود که چطور محبت­ها و شفاهایی که اومد سمتم، و چطور من می­تونم با عزیزان دیگه باشم و بتونم با همزبون­های خودم و کسانی که نمی­شناختم و خواهر و برادرهای من شدن؛ شاید همه ما اعضای خانواده­ای داریم توی سرتاسر دنیا، ایران، آمریکا، ترکیه و خیلی جاهای دیگه، ولی امروز ما توی کلیسایی که هستیم می­تونم بگم تک به تکمون همدیگر رو خواهر و برادر می­نامیم. واقعاً در روح این اتفاق برای ما افتاده و هممون با جون و دل برای همدیگه قدم برمی­داریم. بهترین تجربه‌هام مشارکت­هایی که داشتیم بوده؛ شبانمون همیشه ما رو تشویق کرده برای اینکه توی مشارکت باشیم و یکی از مسائلی که برای من خیلی برجسته بوده اطاعت کردن از سر کلیسا مسیح است؛ اطاعت کردن، مشارکت کردن و در کنار هم بودن بزرگترین تجربه­هایی بوده که می­تونم ازشون نام ببرم. بزرگترین چیز اینه که ما انسان­ها در کنار هم توی محبتی که از خدا می­گیریم بتونیم با همون محبت که منشأش خداونده در کنار هم زیست کنیم فکر می­کنم بزرگترین چیزی هست که ما می­تونیم داشته باشیم.

المیرا: تجربه من هم در این روزهایی که با اسمیرنا قدم به قدم رفتیم دقیقاً برکت همین مشارکت‌ها بود، و همین که بتونم خودم رو ببینم. شاید قبلاً یک فروتنی داشتم که کاذب بود و پر از غرور، پر از من منم­ها بودم ولی خداوند از طریق اسمیرنا، شبان اسمیرنا، تک به تک بچه­ها، و تک به تک صفحات مجله من رو برکت و رشد داد؛ تجربه من رشدیِ که قدم به قدم با مسیح دارم برمی­دارم و ضعف­هامه که به قوت تبدیل می‌شه و نه تنها رشد در قسمت روحانی بلکه در یادگیری برنامه‌های کامپیوتری و حتی نوشتن که هیچی بلد نبودم آرزوش و داشتم وخیلی چیزها که رها شده استفاده نشده بود که الان به کار گرفته شده و مهم­تر از همه اینکه خدا از طریق اسمیرنا سال­های ملخ خورده ما رو به ما بازگردوند . ایمان دارم که هر کلیسایی که سرش مسیحِ و در خداوند پیش می‌ره کارش برای قلب مشتاق تبدیلِ.

یاشار: دقیقاْ همین طورِ، منم می­خواستم اشاره کنم به این که همه جا ضعف­های و قوت­های خودش رو داره، ولی به قول پولس که می‌گه فخر می­کنم (با غرور فرق داره) به قوتی که توی خداوند دارم، به اون غیرتی که دارم و غیرتی که خدا به ما داره و قوتی که ما توی خداوند داریم و به این خیلی فخر می­کنم و امروز هم من تجربه­ای که دارم واقعاً به فخری که دارم و اینکه تو خداوند چه قوت و قدرتی ما می­تونیم داشته باشیم، این بزرگترین تجربه‌ای است که دارم.

المیرا: دقیقاً پیام مسیح به کلیسای اسمیرنا این بود که از سختی­ها و فقر تو آگاهم با این همه ثروتمندی، خدا رو شکر که در خداوند این کلیسا ثروتمند هست.

در طول این مسیر خدمتی کجاها برای شما خیلی سخت بوده و حملات شریر رو شدیداً احساس می‌کردید؟

یاشار:‌ به قول شبان عزیزمون زمانی که میای در گروه و لشکر خداوند سیبل شیطان می­شی؛ قطعاً ما هم از این مستثنی نبودیم. هر روز که افکار و نگاه ما بخاطر ضعف­های جسمانی که داریم از مسیح برداشته شده دقیقاً همون جا بوده که شیطان خیلی راحت می­تونسته حمله کنه؛ چند وقت پیش داستانی شنیدم که شبانی به شخصی لیوانی آب می‌ده و بهش می‌گه برو داخل کلیسا راه برو و تمرکز اون شخص به روی لیوان می‌ره که آب از او لیوان نریزه و نگاهش رو از مردم برمی‌داره؛ این داستان برای من خیلی پر برکت بود. ما زمانی وارد کلیسا می‌شیم هممون ضعف داریم؛ توی پوششمون، رفتارمون، گفتارمون، کردارمون؛ هممون انسانیم و پر از ضعفیم. شاید اگر ضعف هم نداریم رفتارهامون استاندارد کسی دیگری که کنار ما هم هست نباشه؛ شاید من خیلی دارم خوب رفتار می­کنم ولی استاندارد کس دیگه‌ای که کنار من هست نباشه، چه پوشش و چه رفتارم و واقعاً توی کلیسا متوجه شدم که زمانی وارد کلیسا و یا هر جایی می‌شم بجای قضاوت کردن و نگاه کردن به دیگری نگاهم به عیسی مسیح باشه.

من به صورت حضوری با شبانم زمان کمی رو گذروندم، چون وقتی ایشون رو شناختم خیلی زود به علت مهاجرتشون از هم جدا و دور شدیم. ولی به یاد دارم اکثر مواقع توی مراسم که بودیم می­دیدم که ایشون چشم‌شون بسته است و لبشون تکون می­خوره؛ امروز توی این چند هفته یا چند ماهه اخیر خیلی دارم به این موضوع فکر می­کنم و بعضی مواقع وقتی تو جمع نشستیم چشمانم رو باز می­کنم که بی‌ادبی نباشه؛ واقعاً احساس می­کنم که وقتی چشمام و می­بندم یکی از وسوسه­ها بسته می‌شه و حتی توی جمع که هستیم دوست دارم که چشمم بسته باشه و لبم به دعا باز بشه، متاسفانه یکی از وسوسه­ها وسوسه­ی چشم هست و آمین که واقعاً بتونیم چشم‌مون رو همیشه باز نگه داریم و نگاهمون به خود مسیح باشه.

المیرا: من هم درمورد حملات شیطان خیلی حرف دارم. دقیقاً همونطور که همسرم گفت تا زمانی که در لشکر شیطان هستیم کاری با ما نداره ولی وقتی که پا به خدمت کردن و رشد می‌گزاریم و یا حتی زمانی که می­خوایم ایمان بیاریم شیطان دست و پا می‌زنه که یه جوری ما رو از مسیر منحرف کنه، نگاهمون رو بدزده و یه کاری کنه که ما تمرکزمون رو از روی مسیح برداریم. توی این حملات واقعا شبانم لحظه به لحظه کنارم بوده، با اینکه از ما دوره ولی لحظه به لحظه کنار ماست. توی خدمت معلمم و مشوقم بوده، خیلی وقت‌ها برام ایستاده و من رو همراهی کرده تا بتونم از این تلخی­ها و سختی­ها عبورکنم و بدونم که کجاها «منِ» المیرا بیرون زده و اجازه نمی‌ده تا قیام مسیح رو بچشم. بله هر موقع می­بینم که این حملات برای من پُر رنگ می‌شه دقیقاً جایی هست که بیشتر توجه روی خودمِ تا روی مسیح. وقتی تو این مسیر در مشارکت هستم بیشتر می‌تونم به پای مسیح بچسبم و نگه داشته بشم. خیلی راحت­تر می­تونم از این حملات عبور کنم. به زبون آوردن، اعتراف کردن، شکرگزاری کردن، از بهترین شمشیرهای من بوده تا بتونم از این حملات عبور کنم. آمین که تک به تک خادمین خداوند با اشتیاق به خدا و با شوق آتشی که خدا در درونشون ایجاد می­کنه، مثل همون بوته­ی سوزانی که خداوند ایجاد کرد تا موسی رو به سمت خودش جلب کند تک به تکمون نگاهمون به سمت خدا برگرده و از این جرقه‌ها که خدا در زندگیمون ایجاد می­کنه به سادگی نگذریم؛ به اون بوته­های سوزان چشممون رو بدوزیم تا حملات شریر نتونه هیچ­ آسیبی برسونه. آری حتی اگر از تاریک­ترین وادی نیز بگذریم از بدی نخواهیم ترسید چون خداوند با ماست.

خدا را شکر برای این برکت­ها و شهادت­هایی که با قلب مشتاق از خداوند دریافت کردید، در آخر اگر حرفی برای خوانندگان دارید می­شنویم؟

یاشار: خدا رو شکر می­کنم برای اسمیرنا و تمام اسمیرناها و کلیساهایی که دارن امروز کار خدا رو انجام می­دن. دعای برکت دارم برای تک به تک مجموعه­ها، کتاب­ها، تمام فصل نامه­ها و ماه نامه­هایی که در اراده خدا نوشته می‌شن تا به در خونه­ها برسه و صید کنه جان انسان‌ها رو؛ همانطور که مسیح به پطرس گفت که من می­خواهم صیاد جان­ها باشی. همونطور مصاحبه ماه قبل اشاره کردم واقعاً هیچ چیزی جذاب­تر و جالب­تر از این برای من نیست که همیشه خیلی چیزها برام خسته کننده شده بود و خیلی مسیرم رو توی زندگی عوض کردم ولی صید جان­ها و نجات دادن آدم­ها و بشارت دادن اینکه می­بینی زمانی کلام خدا وارد زندگیِ کسی می‌شه چطور زندگی اشخاص رو دگرگون می‌کنه؛ کسایی که گوششون بازه که خدا می‌خواد لمسشون بکنه و امروز خدا خوندتشون؛ وقتی تو کتابی رو می­رسونی به دستشون و یا مجله و کلامی از خدا رو به گوششون می­رسونی و زندگیِ اون شخص دگرگون می‌شه اونجاست می­فهمی منظور عیسی مسیح از گفتن اون حرف به پطرس چی بوده. امروز به همه خوانندگان می‌گم که از هیچ چیزی نترسید؛ تعصباتمون رو کنار بزاریم، اون چیزهایی رو که شاید به ما به صورت ارثی رسیده و فکر می­کنیم که ما اونجوری به دنیا اومدیم و همونطوری هم باید از دنیا بریم می‌خوام اینها رو کنار بگذاریم، واقعاً کلام خدا رو و چیزی رو که می‌شنویم با آغوش باز بگیریم، بشنویم و  روی اون فکر کنیم. کلام خدا رو بخونیم، روی اون تامل کنیم بلکه درک کنیم تا خداوند بتونه وارد بشه و زندگی­های ما رو دگرگون کنه. خدا رو شکر می­کنم برای تک به تک خادمینی که دارن تو قسمت­های دیگه فعالیت می­کنن، برکت خدا با تک به تکشون باشه چه در این کلیسا چه در کلیساهای تمام دنیا به هر زبان و نژادی که هستند.

المیرا: من هم به نوبه خودم دوست دارم که خواننده­های عزیز مجله رو تشویق کنم تا هر چیزی که دارند رو به حضور خدا بیارند، هر چیزی که حتی فکر می­کنید خیلی بی ارزشِ؛ خداوند برای تک به تک ما و مرواریدها و گنج‌هایی که خودش به ما بخشیده بها پرداخت کرد، روی زمین اومد و جون خودش رو داد، او تاریکی­ها و زشتی­های ما رو ندید، گرچه ما نالایق بودیم ولی به ما محبت کرد، پس کوچک­ترین کار ما و کوچک­ترین استعداد ما برای خداوند با ارزش هست. بیاید ما هم این استعدادها رو هر چند کوچیک و هر چقدر که دنیا اومده زده تو سرش و اونها رو هی خفه کرده به حضور خدا بیاریم، چون من مطمئنم و خودم چشیدم و می­دونم که خدا برکت می‌ده و خودش اونها رو به کار می­گیره و لذت و شادی اینکه خداوند این استعدادها رو بکار بگیره خیلی متفاوته، با زمانی که دنیا بکار می­گیره. تشویقتون می­کنم که بیایید هر آنچه که داریم رو برای خداوند بگذاریم و ثمراتش رو توی زندگیمون بچشیم. پیروزی خداوند با تک به تکتون باشه، آمین.

شکر برای وجودتون، آمین که با قوت روح‌القدس پایدار و پیوسته در مسیر خدمتی و زندگی در عیسی مسیح پیش برید؛ شما را به دستان امنِ عیسی مسیح می‌سپاریم.

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

هنر در شهر
خوب یا خدا؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست