در شمارههای پیشین مجله اسمیرنا و صفحه تاریخسازان آسمانی به قرن اول و زندگی برخی از شاگردان نگاه مختصری داشتیم. از این شماره نگاهی به قرن دوم تا پنجم پس از میلاد مسیح خواهیم داشت و به زندگی و سرنوشت پیروان و شاگردانی خواهیم پرداخت که در آن برهه تاریخی از اعلام مژده انجیل و موعظه نجات او حتی تا لحظه مرگ دست نکشیده و با جدیت در باور و ماموریتی که استاد و سرور به آنها منتقل کرده بود ایستادند و ادامه دادند.
همانطور که جمله معروف تاریخ سازان آسمانی هر بار بیان میکند: «مردم معمولاً به خاطر چیزهای دروغ شکنجه یا مرگ دردناک را تحمل نمیکنند.»
جفاها و آزار مسیحیان در زمان امپراطوری روم (107 تا 404 بعد از میلاد مسیح):
تقریباً در زمان تولد عیسی روم دولت و قدرت سیاسی را از پادشاهی به امپراطوری تغییر داده بود و قانون اساسی دولتی و امپراطوری جایگزین قانون قدیمی و پادشاهی شده بود. «گایوس اکتاویوس» (27 قبل از میلاد تا 14 بعد از میلاد) به عنوان اولین امپراطوری روم منصوب شده بود. او پیش از این توسط «ژولیوس سزار» به عنوان وارث معرفی شده بود و پس از قتل «ژولیوس» او لقب «گایوس ژولیوس سزار» را برای خود انتخاب کرد.
او به پیشنهاد سنا لقب امپراطور را به خود داد. این سمت در واقع یک تعهد مادامالعمر بود و از آنجا که او با سنا همکاری میکرد و به عنوان رئیس هیئت مدیره اختیارات گستردهای داشت بنابراین حکومت او میتوانست به حکومتی استبدادی تبدیل شود درست همانگونه که در دوره آگستوس قیصر (نرون) در سال 64 بعد از میلاد اتفاق افتاده بود.
در سال 64 بعد از میلاد، روم دچار آتشسوزی شد و مسیحیان در طی آن مقصر شناخته شدند و آزار و جفاها بر آنان بصورت گستردهای تشدید یافت.
امپراطوری روم و قانون اساسی مدون آن این اجازه را به مسیحیان میداد تا اعتقادات خود را مانند بقیه مردم نگاه دارند و مقصر جلوه دادن مسیحیان و شایعه قانونشکنی تنها بهانهای بود که جفا نمودن به مسیحیان از سوی نرون را در مقابل مجلس و سنا قانونی میکرد.
هنگامی که «پولس رسول» تاسیس کلیسا در میان غیریهودیان آسیای صغیر را آغاز کرد «نرون» آن را تهدیدی در به چالش کشیدن قدرت و امپراطوری و جایگاه خود میدید و شایعه آتشسوزی توسط مسیحیان بهانهای برای نرون شد تا بسیاری از مسیحیان از جمله پولس رسول را به قتل برساند.
این آزار و جفاها بصورت گسترده پس از آن در دوره دسیوس که در سال 249 تا 251 بعد از میلاد حکومت میکرد نیز ادامه داشت. روم قدرت و جمعیت خود را از دست داده بود و «دسیوی» سعی کرد با منع پرستش خدایی جز امپراطور قدرت و شکوه را به روم بازگرداند و پس از کشته شدن او در سال 251 بعد از میلاد چند صباحی در آرامش گذشت و سپس «والریوس» در سال 257 بعد از میلاد جفا به مسیحیان را از سرگرفت بهطوری که تا پایان قرن سوم در اکثر مناطق تحت کنترل دولت روم کسانی که به مسیحیت روی میآوردند بهای گزافی را بابت پیروی و ایمان خود با تحمل رنجها و آزارها پرداخت میکردند.
در ابتدای قرن چهارم «دیوکلتیان» (در سال 303) آخرین دوره جفاهای گسترده در روم را رقم زد. او با شروع اصلاحاتی بنیادی به مدت 8 سال با صدور مصوبات و قوانین توانست دولت روم را نگاه دارد.
در سال 324 «کنستانتین» تنها حاکم امپراطوری روم شد و پاسخی مثبت به محبوبیت روز افزون ایمان مسیحی که محوریت آن عیسی مسیحی بود که قرنها قبل بهدست یهودیان مصلوب شده بود داد. «کنستانتین» گسترش مسیحیت را به رسمیت شناخت و خود نیز پیش از مرگ (337 بعد از میلاد ) تعمید گرفت. حمایت او از ایمان مسیحی نقش برجسته و پراهمیتی برای مسیحیان داشت اما هنوز مسیحیان در رنج بودند. البته کلیساها گسترش مییافت و جفاها بهصورت رسمی و علنی خاتمه پیدا کرده بود.
«اکنون من شاگردی میکنم، بیا. آتش، صلیب، جفاها و آزارها بیایید و استخوانهایم را در همشکنید. من از آن عیسی هستم و به او خواهم رسید.» (اِگناتیوس اِنطاکی- رهبر کلیسای انطاکیه بین سالهای 30 تا 107 پس از میلاد مسیح)