از این به بعد ته تمام خواستههام این رو میگم:
ای پدر انتخاب من نه، انتخاب تو.
فکر من نه، فکر تو.
عملکرد من نه، عملکرد تو.
زبان و حرف من نه، زبان و حرف تو.
گوشهای من نه بلکه گوشهای تو.
نگاه و قلب من نه، نگاه و قلب تو برای من باشد و بماند در من.
خستهام از انتخاب، حرف، نگاه و عملکرد خودم؛ پشیمانم مرا ببخش که با غرور جای تو فکر کردم.
عیسی گفت: «ای پدر اگر میشود این جام را از من بردار. اما نه به خواسته من بلکه به خواست و اراده تو.»
میخواهم نگاهی کنم به قیام و رستاخیز تو و نگاهی به هنگام رنج تو بر صلیب و بخشش تو بر صلیب برای دشمنانت. مرا چه شده که کور شدهام و اینها را نمیبینم؟؟ او که خود را زیر دستان زورآور پدر فروتن کرد و خواستار اراده او شد که الان قیام او باعث شادمانیم میشود، شکر.
حال خدایا در انتخاب خودم و تو تامل میکنم که انتخاب تو یا انتخاب من، چرا؟؟؟!!!
این سوال را از ذهن خود عبور میدهم و انتخاب خودم را چنان مهم میدانم که یادم میرود که تو در خلوت خود در یک روز فکر کردی و گفتی مسیحم را برای نجات تو میدهم. از انتخابی که میتوانستی داشته باشی ولی از آن گذشتی تا بگویی چقدر دوستم داری.
خستگیم به خاطر غرورم میباشد این شیشه منیت که برای من از جنس بلور درخشان شده، چقدر چشمانم را کور کرده که نور تو را نمیبینم.
در این لحظه به حضور پذیرای تو با این شیشه بلورین آمدهام با دستانی لرزان و خواهم شکست هر چه بخواهد نگاه من را به محبت تو به شیشههای بلورین قاب کند.
تو به من گفتی که میتوانم پس اگر تو گفتی خواهم توانست از تمام منیتهایی که مرا در قاب کردند، بیرون بیایم و نگاهم را به قیام تو از رنجها میدوزم همان قیامی که نتیجه آن بود که گفتی: «نه به خواسته من بلکه به خواست و اراده تو ای پدر.»
پس قدمهایم را قوت و برکت بده تا به آنچه با ایمان قلبی گفتهام جامه عمل بپوشانم.آمین
دخترت مینا
خداوندم، پناه من
حزنی در قلبم دارم
اندوهی غریب و رنجی که مرا میبرد
در ورطه ناامیدی و سردی
امواج تاریکی و ناپایداری
مرا احاطه کرده است
گاهی صدایت دور است
چشمانم از انوارت بی نصیب؟!
بغضی حجیم، دردی عمیق
کجایی؟
قطرات اشک از چشمانم
بر روی گونههایم فرو میریزد
مرا آرام کن….
دلگیرم، خسته و تنها
مرا بشنو…
در تلاطم امواج سهمگین زندگی
مرا یاری رسان…
نجاتم ده
قلبم را از حضورت پر نما
مرا در کنج آغوش گرمت
پناه ده
بار سنگین قلبم را تو بردار
مرا رها کن
از بند تردیدها
و افسار نگرانیها
و قفس ترسها
آزادم نما
افکارم را در دستانت تقدیس کن
روغن مسحت را بریز
از نوک سر تا بر صورت، بدن و پاهایم
مرا پاک کن روشنایی ببخش
ندایی آشنا به گوش میرسد
فروزان شو… فرزندم…
من همیشه به یادت هستم
نجواهایت را میشنوم
شاهد کارهایت هستم
من در کنارت هستم
آغوش من پذیرای توست
در هر شرایط و وضعیتی
عاشقانه دوستت دارم
به نزد من برگرد
من هیچوقت از تو دور نیستم
مرا بخوان
با تو سخن خواهم گفت
راهگشای تو هستم
و تو را از وادی
درماندگی و سختی
درد و رنج
ناامیدی و تاریکی
عبور خواهم داد
مسیر را به تو نشان خواهم داد
و روح من تو را هدایت خواهد کرد
فرزندم، من پشت در قلبت ایستادهام
در بگشای
و مرا میزبان باش
زیرا در آن روز
من در تو هستم
و تو در من
تو هیچوقت بیکس نخواهی بود
و من تو را دوست دارم
دخترت نسترن
به دنبال تو بودم عیسی تو را دیدم، نشسته و زنی مو بلند بر روی زانوهایت سر نهاده و دست نوازش تو بر سر او و دست دیگرت اشکهای او را پاک میکرد.
با حسرت و اشک گفتم: «ای عیسی چه میشد من نیز همچون آن زن روی پای تو بودم و تو مرا نوازش میکردی؟» تو گفتی: «این زن تو هستی برو فکرت را تمیز کن!!»
با تعجب به خود گفتم: «فکرم! چه فکری است که اجازه نداده من روی پاهای تو باشم؟!» برای آمدن و نشستن کنار پاهای تو چه فکرها در سر کردم! همه اشتباه و اشتباه!
با حضورت ای مسیح! صحنه یک بار دیگر آغاز شد اما اینبار نه با فکر و باور خودم که تو را دور از خود میدیدم بلکه با فکر و باور تو حقیقت رویا را دیدم و فهمیدم. من تو را از خود دور میدیدم و فکر میکردم که باید کاری کنم تا خود را روی پاهای تو بینم اما تو نشان دادی که این باوری اشتباه است و به راستی تو دور نیستی، همین لحظه سرم روی پاهایت است و تو سرم را نوازش و اشکهایم را پاک میکنی و مرا آرامی میبخشی. تو خیلی خیلی نزدیکتر از آنچه که فکر میکردم بودی.
دخترت آرام
خدای من، مهربانترین مهربانها، پدر یتیمان، مدافع بیوه زنان، خدای شکسته دلان، شکر برای تو…
خداوندم شکرگزارم برای تمامی لحظات ناب، معجزات و شهادتهایی که در زندگیام میآفرینی.
هر روز شاهد حضور تو در لحظه لحظههای زندگیام هستم، هر لحظه در اوج غم و بیچارگی، در اوج درد و زخم و ناله؛ در اوج ناامیدی؛ آرام و بیصدا همه را از درونم میشویی و پاک میکنی، بطوریکه گویی هیچ چیزی اتفاق نیفتاده و در امنیت کامل تو همه چیز میگذرد. زندگیام سرشار از بالا و پایینهای زمانه است و تنها تکیهگاهم؛ تنها پناهگاه امن من تویی؛ تنها آرامشم تویی. تنها تو را میخواهم ای مهربانترینم، تنها تو را میخوانم و آرامش و امنیت تو را خواهانم؛ تو که همه کس و همه چیز برای بیکسان و بیچیزان هستی، تو را انتخاب کردهام. میخواهم تا هستم تو کنارم باشی چون به قدرت و حکمت تو ایمان دارم و برایم برتر از همه چیز هستی. گمراهی را نمیخواهم، شرارت را نمیخواهم، میخواهم با ایمان به تو، وفادارانه و در آرامش تو زندگی کنم. خداوندم تو را میپرستم که تنها تو شایسته و سزاوار پرستش هستی.
دخترت زهرا