شناسنامه فیلم:
«رگ خواب» اثر بسیار زیبایی به کارگردانی «حمید نعمتالله» و نویسندگی «معصومه بیات» میباشد. حمید نعمتالله که در مقام دستیار اول در کنار «مسعود کیمیایی» تجربه خوبی را آموخت در مقام کارگردانی و بعضاً نویسندگی، در کارنامه خود آثاری چون «بوتیک»، «بیپولی»، «آرایش غلیظ» و سریال «وضعیت سفید» که با توجه خاص منتقدین و مردم روبرو شده را دارد.
«لیلا حاتمی»، «کوروش تهامی» در مقام بازیگران در کنار این تیم خوب هنری، نقش بسزایی را در تاثیرگذاری این اثر ایفا کردهاند.
خلاصه فیلم:
«مینا» (لیلا حاتمی) پس از جدایی از همسرش که اعتیاد دارد و در زندان است، برای شروع زندگی جدید در جستجوی شغل است و در طی تلاشهای بیوقفه با «کامران» (کوروش تهامی) مدیر رستوران فست فود آشنا میشود و با دیدن محبت از کامران که سعی میکند او را حمایت کند خود را به او میسپارد. پس از اخراج مینا از رستوران، کامران به او در انبار قدیمی خود کار و سر پناهی میدهد و روز به روز عشق و علاقه مینا به او بیشتر شده درحالیکه کامران افکار دیگری دارد و در پی هدفی دیگر است…
بررسی فیــلم:
رگ خواب با بازی قابل تحسین «لیلا حاتمی» اثری ماندگار و بسیار قابل تأمل است که لحظهای تصویر و قاب دوربین تماشاچی خود را رها نمیکند.
مینا پس از طی سفر زندگی خود با شوهر سابقش در پی زندگی تازه و تولدی دوباره است. او که در طول فیلم مدام در فکر برگشت به طرف پدر خود است تا به او اعلام کند که از کرده خود پشیمان است، هر بار با پیشامدی تصمیم خود را به تعویق میاندازد. این فیلم به شدت مرا به یاد «انجیل لوقا باب پانزدهم» و داستان «پسر گمشده» میاندازد.
در سکانسی پشت چراغ قرمز مینا در مورد عشق خود به کامران اعتراف کرده و آنجاست که از خط قرمز خود رد میشود. درست در لحظهای که مینا عاشق کامران شده است و راستی را در این عشق میجوید تمام اندوخته و پسانداز خود را برای تدارک شام و تغییر خود در زندگی جدیدی که گمان میکند یافته است خرج میکند، ولی کامران گربهای را که سمبل به بازی گرفته شدن مینا است، وارد زندگی او میکند. هر لحظه حضور این گربه که زیبا به نظر میرسید پر رنگتر شده و زشتی او آشکارتر و این تا جایی پیش میرود که در همه جای خانه و زندگی مینا آثار این گربه نمایان است. او در خاکهای گربه مینشیند و از غذای گربه میخورد؛ یادآور پسر گمشدهای که پس از خرج کردن اندوخته خود، به خدمت کردن دنیا مجبور شده و با خوکها هم مکان و هم غذا میشود.
نمایی که سر و وضع و کفشهای کثیف مینا را قاب میکند تصویری از فرزند گمشده پدر است که در خدمت هوا و هوس دنیا اسیر شده. در سکانسی دیگر مینا از خود میپرسد: «حقیقت چیست؟ من میخواهم حقیقت را بدانم.»
سوالی که هر روزه در ذهن ما شکل میگیرد. او تصمیم میگیرد به نزد دوست خود برگردد؛ ولی باز با تحقیر و کنایهها، او به قرصهای آرامبخش و تسکینهای این دنیا روی میآورد و هر بار که تصمیم به یافتن پدر و بازگشت میگیرد، پیام کامران او را از تصمیمش منصرف میکند. در انتهای فیلم او همانطور کثیف و پرگناه تصمیم میگیرد که به دیدار کامران برود تا در راستی قدم بردارد و تابلوی شفا روی دیوار نشان دهنده راه درست و صحیح اوست، چرا که قدم خود را در راستی و نه در دروغ و فریب کامران برداشته است و این موجب میشود مینا دوباره به طرف پدر کشیده شود. پدری که با بدنی مملو از زخمها در حال مرگ است و مرگ او برای مینا قیامی است که موجب حیات و زندگی دوباره او میشود. رگ خواب مملو از پلانها و سکانسهایی است که نشانه و روند سقوط، را به تصویر میکشد. کلاسهای موسیقی که در انبار قدیمی برگزار میشود نشانگر آن است که ریتم زندگی برای مینا به سمت سقوط میرود، او از ریتمی که ویولن و موسیقی با ارزش کلاسیک دارد به جایی میرسد که به موسیقی کم ارزش و حتی خالی از ارزش هنری و موسیقیایی تن میدهد. سکانسها مملو از تضاد در تصاویر و روایتی متضاد هستند به طور مثال صحنه آرایی از دیوارهای ترک خورده و کاشیهای فروریخته هستند و در مقابل مینا برای خود رویایی نوستالژی ساخته است و از رویاهای زیبا و خوشبختی و عشق سخن میگوید. در کوچه پس کوچههای کاه گلی و ویران شده که خاطراتی پر از درد از پدر را برای مینا یادآوری میکنند، قدم میزند اما بغض و اشک را در پس خوشبختی کاذبی پنهان میکند حتی دندان و روکش ناکامل آنها بیانگر وضعیت نابسامان میناست. تکتک پلانهای این فیلم، قابل تأمل و موضوع بسیار جالبی برای گفتگوی شما در خانواده عزیزتان و همچنین در کنار دوستان و فرزندانتان است.
دیدن این فیلم بسیار زیبا را به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنیم و باشد که در مشارکت با خداوند به گفتگو درباره آن بنشینید.