ای خداوند! پدر آسمانی تو را شکر می‌گویم که تو برای گناهان من روی صلیب رفتی. نه تنها گناهان بلکه برای تمام بارهای امروز من، تمام افکار امروز من، برای تمام نگرانی‌های من، برای تمام نقشه‌هایی که درسرم داشتم اما نشد و برای تمام رویاهایی که در فکرم پروراندم. برای تمام خیالبافی‌هایم بگویم بهتره. تو برای تک تک اینها روی صلیب رفتی، رفتی و خونت را ریختی، مُردی و پس از سه روز زنده شدی تا من امروز در پناه صلیب و خون تو رویاهام رو تقدیس شده از دست تو بگیرم و هر روزه با نگاه کردن به صلیب با تو پیروزمندانه و با قوت برخیزم، تا دوباره از نو بنا بشوم.

ای عیسی مسیح سپاسگزارم که با رفتنت روی صلیب کنترل تمام زندگیمو می‌تونم به دستان تو بدم. چون می‌دونم تو کاملاً از دردها و احساسات من آگاهی. چون خودت انسان شدی امروز می‌تونی منو درک کنی.

پدر لطفاً کمکم کن قوتی نو، حیاتی نو به من بده. احتیاج دارم امروز خون پاکت را بر من و تمام نگرانی‌ها و دردها و مشکلاتم و حتی نقشه‌ها و رویاهام بپاشی و باطل کنی هرآنچه که از تو نیست را و نقشه و طرح و برنامه و اراده تو در زندگیم بشود و قدرتی عطا کنی تا تسلیم طرح الهی تو بشوم. در نام عیسی مسیح؛ آمین.

دخترت فرناز

خیلی وقت می‌شد که حال دلم بد بود. نمی‌دانم چرا، ولی برام مهم نبود که چرا حال دلم بد هست. چون من انسانم مثل همه شما، اما یک چیز را می‌دونستم! تنها نوشتن برای تو یعنی رابطه با تو من رو آروم می‌کنه. بغض عجیبی گلوم رو فشار می‌ده. عجب جسم بی‌معرفتی دارم. قلبم، فکرم و جانم فهمیده که از چیزی دور شده و نیاز به تو رو داره احساس می‌کنه. اما جسم ناتوانم نفهمیده. تا این که نوشتم. حتی این قلم داره فریاد می‌زنه که من در اراده خدا دارم حرکت می‌کنم و می‌خوام که چیزی رو بهت بگم. تو نیاز به توبه و بازگشت داری هنوز نفهمیدی؟ چند روزه که فقط نمایش می‌دی که درونت خدایی هست، اما غافل از این‌که خالی بود. من دور شده بودم خیلی آروم، ولی واقعاً چرا این‌قدر بی‌تاب بودم؟ مگر تا به امروز از خدا دور نبودم؟ انگار این بار فاصله دور بودن از خدا رو داشتم با تمام وجودم احساس می‌کردم. ترس از دست دادن تو خداوندم. انگار بدجوری عاشق شدم. حالا می‌خواهم به حضور خداوند برم، چون قلبم، فکرم، جانم، بی‌تابند. خداوندم بیا.

فرزندت احد

هیاهوی شب، تلاطم روز

هوایی بس سرد، دلگیر و جان‌سوز

اینجا تاریک است، خسته و مرموز

بی‌یار و دیار، بی‌هدف بیمار

دردی بی‌پایان، غمی ناتمام

جسمی بی‌رمق، تنی ناتوان

روزی بی‌نصیب، افسرده دلگیر

خوابی پر آشوب، کابوس و مسحور

کجایی ای یار، دلسوز و غمخوار

مرهمی بگذار، بر قلب خمار

تشنه‌ی آبم، بی‌تو سرابم

چکه‌ای از مهر، صلحی در کنارم

درمان دردم، همراه و همدم

راه و دیارم، دار و ندارم

جانی آفرین، عشقی آتشین

قلبی مشتعل، چشمی پرشمیم

نوایی دل‌نواز، صدایی پر طنین

نفسی تازه، پاک و منزه

افکاری زلال، نوری از انوار

هستی و جانم، قلب و ایمانم

تو با من هستی، در تو می‌مانم…

فرزندت نسترن

چه شیرین واژهایی است، چه شیرین روزگاری است، پادشاهی عیسا مسیح. آن نام پر جلال، آن نیکو سرشت، او که بوده و هست و خواهد آمد. او که به ما محبت و معرفت، اخلاق و ایمان و راستی و صداقت را آموزش داد. که تا ابدالاباد در محبت او و روح‌القدس در آرامش و شادی خداوند را ستایش کنیم؛ آمین.

دخترت پروانه

چند روز پیش که درد و التهاب در بدنم قدرت گرفته بود داشتم به تو فکر می‌کردم مسیح جانم. صدایت می‌کردم و از تو نجات می‌خواستم. وجودت رو با تمام جان حس می‌کردم ولی پیدایت نمی‌کردم. با شوق زیادی منتظر بودم وقت رازگاهان بشود و حرف‌های ناگفته زیادم رو باهات در جریان بزارم. صدایی در گوشم پیچید و رویای شیرین با تو بودن رو با تمام قلبم لمس کردم. داشتی می‌گفتی من پشت درب قلبت هستم، اگر در را باز کنی داخل خواهم شد و با تو شام خواهم خورد. مسیح جان! با تمام درد و رنجم از تخت پایین اومدم و به اتاق مقابل رفتم، جایی که در خلوتم با تو حرف می‌زدم. وقتی مشغول صحبت و نیایش با تو شدم. در یک لحظه درد و ناراحتی و سستی از وجودم رفت. بله! معجزه خدای بی‌نظیر من، در لحظه اتفاق افتاد و من لبریز از انرژی شدم. خداوند من نیکوست و من باید شادمانه او را حمد و سپاس بگویم، حتی اگر تمام دردهای عالم در وجودم نهفته باشد. او خدای سلامتی است و بدترین‌ها رو به خیر تبدیل می‌کند.

شکر و سپاس خداوندم که در کنار مایی، عاشق مایی وایستاده بر درب قلب ما منتظر ورودی. خداوندم! متاسفیم که گاهی وجود تو فراموشمان می‌شود. دست و پای زمینی می‌زنیم و بر هر جا و هر کسی امید می‌بندیم. خداوندم! در این لحظه با ایمان در مقابلت زانو می‌زنیم و از این همه محبت وعشق بی‌نظیرت سپاسگزاری می‌کنیم. از این که من نالایق رو لایق این فیض و رحمت قراردادی و جایگاه بالاترین‌ها رو به ما دادی. در این لحظه مردم سرزمینم ایران که در بیماری و نگرانی و کمبود به سرمی‌برند رو به حضورت میاریم. خداوندم! تمام عزیزانی که گرفتار این طاعون شدند و پناهی جز تو ندارند و درخواست دعا و شفاعت کردند تو خودت آگاهی خداوندم. سلامتی و شفا فقط در نزد توست. در نام مسیح و به قدرت خون مسیح شفا و نجات رو جاری کن بر همه عزیزان بیمار وآرامی خودت رو جاری کن بر قلب و جان فرزندانت. ایمان داریم که شفا جاری می‌شود در نام مسیح ناصری؛ آمین.

دخترت زهرا

می‌خواهم در ایمان قد علم کنم همچون درخت سرو که قد کشیده

می‌خواهم همچون پرستو در عمق شادی پرواز کنم و در آسمان برقصم‌

می‌خواهم همچون آهو در مرتع‌های سرسبز بدوم و به این سو آن سو بجهم

می‌خواهم همچون آسمان ستاره‌های رحمت را در آغوش بگیرم

می‌خواهم همچون کوه بایستم و محکم و صبور باشم

می‌خواهم همچون دریای خروشان بر ساحل امید بخروشم

می‌خواهم همچون آفتاب بر دنیای تیره زندگیم بتابم

می‌خواهم که همچون صخره از امواج نترسم

می‌خواهم که عیسی با من و در من بماند

می‌خواهم که او هم همیشه کنار من بماند

می‌خواهم در آغوش عیسی و در ارامی او بخوابم

می‌خواهم، می‌خواهم، می‌خواهم…

می‌خواهم که قلب و فکر روح و جانم برای عیسی بخواند

می‌خواهم که در نقشه‌های او همراه شوم

می‌خواهم، چون او خداوندم است

دخترت سمیه

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

نسل آینده
تبلیغات اینترنتی، پنجره­های مزاحم یا مفید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست