شناسنامه فیلم:
«صحنه زنی» دومین ساخته «علیرضا صمدی» در مقام کارگردانی است که در جشنواره ایران با استقبال مخاطبین روبهرو بود و به اکران موفق او کمک شایانی داشت. صمدی پس از ساخته نخست خود یعنی «بینامی» این بار با صحنه زنی ساختاری متفاوت را تجربه کرده است. شاید برای پیدا کردن ژانر و لحن و مزه کارگردانی خود به نقطه قابل تاملی رسیده باشد.
بازی بازیگرانی همچون: «مهتاب کرامتی، بهرام افشاری، مجید صالحی و لیندا کیانی» در تاثیرپذیری این اثر نقش بسزایی داشته است. همچنان فیلمبرداری و انتخاب لنز و زوایا در سطح قابل توجهی به این اثر یاری نموده است.
خلاصه فیلم:
اسد (بهرام افشاری) به همراه دو دوست خود گروهی را تشکیل دادهاند تا با صحنهسازی تصادف از بیمه خسارت و دیه دریافت کنند. در این میان فشار آنها به یک زن باردار برای اینکه در تصادف ساختگی با آنها شریک شود و از بیمه دیه کامل یک بچه را غارت کنند پای مددکار اجتماعی را به زندگی آنها باز میکند. اما در این میان فقط خانم مددکار (مهتاب کرامتی) نیست که با کنجکاویهای خود سعی میکند زندگی اسد را دگرگون کند بلکه دستهای دیگری نیز در این دگرگونی نقش دارند…..
بررســـی فیــــلم:
صحنه زنی فیلمی اجتماعی و تلخ است که متاسفانه بر اساس واقعیتهای موجود در کشورمان ساخته شده است. جوانان و مردمی که برای نجات زندگی خود و رهایی موقت از مشکلاتشان دست به کارهایی شرورانه میزنند . اما از نگاه اسمیرنا امروز به موضوع «رفاقت» خواهیم پرداخت. برای تامل بر این فیلم اجازه دهید در ابتدا چند رفاقت را یادآوری کنیم:
رفاقت اسد با همسر و فرزند خود: او در دنیای شرارت و سوءاستفادهها قادر نبود و نیست تا رفاقتی صمیمی و عاشقانه با همسر و فرزند خود بسازد و در ادامه این روند زندگی، شریک زندگیش به همراه فرزندش او را ترک کرده و به جایی نامعلوم گریختهاند. اسد تنهاست…. جملهای که شاید اولین کلید نگاه به این فیلم باشد. پیرمرد تنها در داروخانه میگوید: «ما عضو انجمن تنهایان هستیم و این انجمن فقط یک عضو دارد.» ثمره اینگونه رفاقت به جدایی تلخ کشیده شده است.
رفاقت اسد و دختری که در صیغه اوست(لیندا کیانی): اسد در زندگی تازهاش هم گمشده است. غیرت و دوست داشتن او نیز طعمی تلخ و پر از خشونت توام با سردی دارد. او برای معشوقه تازهاش حتی خطرها میکند اما نمیتواند عشق خود را در زندگیاش تثبیت کند. او نمیداند که میخواهد ازدواج کند یا نه! حتی حرفهای عاشقانه معشوقش در پارک را هم نمیشنود چرا که درگیر زندگی و افکاری شده که از او بسیاری چیزها را ربوده است و آرامشی در زندگی این دو نفر دیده نمیشود. اسد تنهاست…. ثمره اینگونه رفاقت چیزی جز مرگ و خشونت نمیتواند باشد.
رفاقت اسد و پدر همسرش: تلخی، جدایی و دوری همسر اسد در خانواده همسرش نیز تاثیر دارد. آنها دختر و تنها نوه خود را دیگر نمیبینند و در تلخی این عشق گم شدهاند. ثمره اینگونه رفتار چیزی جز تنفر و ترس نیست. اسد تنهاست….
رفاقت اسد و مددکار: اسد موقعیت خود را در خطر میبیند و هرگز باور نمیکند که شخصی برای کمک به او قدم برداشته است. او حتی آمادگی روبرو شدن با خودش را هم در این آسیبهای اجتماعی ندارد. ثمره اینگونه نگرش چیزی جز دشمنی و سردرگمی نخواهد بود. اسد باز هم تنهاست….
و اما رفاقت اسد و سبزواری (مجید صالحی): سبزواری تنها رفیق اسد به نظر میرسد، تنها همراه. اما شخصی است که در لباس رفاقت مانند گرگی به زندگی اسد زده است تا از گوشت و جان او تغذیه کند. او جان کسی برایش با ارزش نیست. مخفیانه مواد مخدر تولید میکند و دقیقا برای این کار از طعمهای به نام اسد استفاده کرده است. او همچون آموزگاری برای شرارت اسد، آمادگی او را برای شرارت دریافته و قدم به قدم اسد را در تلههای خود به پیش میبرد و تا زمانی که اسد همچون بردهای طبق مقاصد او جلو میرود خوشحال است، اما در ادامه اسد نیز یکی از مهرههای بازی او بوده و باید باشد. و بعد از اسد، طعمه تازهای برای ایفای نقش دوباره او مییابد. این رفاقت با شریر است که ثمرهای جز نابودی و مرگ نخواهد داشت.
و در پایان رفاقت اسد با دختر گل فروش در اتوبوس: اسد چهره فرزند خود را در او میبیند که از او تقاضای غذا دارد. چرا که گرسنه است. بنابراین در صحنه بعد دخترک را مشغول خوردن ساندویچی میبینیم که اسد برای او خریده است.
دنیایی که تشنه مهربانی و فیض است. اگر نگاهمان را بر عیسی مسیح و فیض و محبت او بدوزیم دنیایی را میبینیم که تشنه آرامش و شناخت محبت حقیقی است و این مهم محقق نخواهد شد مگر اینکه «نفع دیگران را بجوییم» و به این نیز قادر نخواهیم بود مگر با قدرت خدایی که بوسیله پذیرفتن مسیح در ما عمل خواهد کرد. بیایید امروز به دیگران بیاندیشیم حتی بیشتر از نفع خودمان….
و روحالقدس بهترین رفیق و مددکار یست که ما را در این مهم یاری میرساند.