شاگردی و راه مسیح را براستی چگونه میتوان از درد و رنج خالی دانست در حالی که مکتوب است: «چون مسیح در عرصه جسم رنج کشید شما نیز به همین عزم مسلح شوید.» (اول پطرس 4)
مردان و زنان بسیاری در این راه قدم گذاشتند که جانهای خود را در همین راه از دست دادند و تاریخ سازان آسمانی را رقم زدند. بزرگ مردانی همچون کشیش هایکها و یا دیباجها بودند که جان خود را در راهی که بدان ایمان داشتند فدا کردند.
هر زمان نامی از شهید مسیحیت به میان میآید شاید این دو نام در راس آن برای ما ایرانیان یادآور میشود، اما براستی از راه و مسیر خود مسیح بود که بر صلیب فدیه شد و جان خود را در راه ما داد و بر صلیب اعلام کرد: «پدر اینان را ببخش چون نمیدانند چه میکنند.»
استیفان اولین شهید در کتاب مقدس لقب گرفت که پس از موعظه راستین او و اعلام خبر خوش نجات سنگسار گردید تا شاگردانی که میدانیم یک به یک به قتل رسیدند و جان خود را در راه اعلام مژده مسیح به جهانیان گذاشتند. چه خوش که این راه و مسیر فقط در کتاب مقدس و مکتوبات خلاصه نشد و ادامه این ایمان و باور از جان گذشته تا به امروز در شاگردان وجود دارد.
در این صفحه برآنیم تا این «تاریخ سازان آسمانی» را به شما معرفی کنیم که همان ابتدای راه مسیح شروع شده و تا به امروز نیز دیده میشود. برآنیم تا ندای این شهدا باشیم و با بیادآوری این قهرمانان ایمان و گذری در زندگی آنها و سرگذشتشان بتوانیم در راهی که قدم گذاشتهایم محکمتر و استوارتر گام برداریم.
در این صفحه به معرفی بیش از پانصد تن از این رهبران که در سرتاسر دنیا از بدو کلیسا تا همین روزهایی که سپری میکنیم با ایمان ایستادند و برای اعلام مژده انجیل و رساندن آن به مردم جهان و رهبری کلیسا جان خود را گذاشتند.
رهبرانی که حتی خانوادههای آنان از این جفاها و دردها در امان نماندند و نمونهای از درد و رنج مسیح و لمس آن بودهاند.
ما با ایمان به مسیح تصمیم میگیریم و اعلام میکنیم که او را پیروی خواهیم کرد. آیا روز اولی که این اعلام را به عنوان دعای نجات خواندیم را بیاد میآورید؟
گریشیا بورنهام نویسنده کتاب ندای شهیدان میگوید: از روزی که به مسیح ایمان آوردم بارها و بارها آیاتی در مورد جفا و درد و رنج و سختی خوانده بودم اما انگار فکر میکردم اینها برای من انجام نخواهد شد. همسرم «مارتین» و من هنوز «فراخواندگی و دعوتی» که برای آن شده بودیم را درک نکرده بودیم. به عبارتی ماموریت در این شاگردی را بدرستی لمس نکرده بودیم. وقتی برای خدمت به همراه همسر و سه فرزندم در فیلیپین زندگی میکردیم زندگی خدمتی آرامی داشتیم و خداوند و یکدیگر را محبت میکردیم. تا اینکه در سال 2001 برای سفر خدمتی به جزیره جنوبی پالاوان رفتیم تا در یکی از قبیلههای بومی خدمت کنیم. بنابراین بچهها را به همکارم سپردم و گفتم ظرف یک هفته برمیگردیم. ولی زندگی همیشه اونطوری که برنامهریزی میکنیم پیش نمیرود. با آنچه من تجربه داشتم بسیار متفاوت بود. ما به اسارت نیروهای مسلمان جزیره درآمدیم و در جنگی داخلی گرفتار شدیم.
زندگی در چادر، سفر از جادههای سخت و شرایط خطرناک، نوشیدن آب کثیف رودخانه، خوابیدن در جنگل و تجربه حشرات متفاوت باعث شده بود که همه ما فکر میکردیم دیگر هیچوقت خانواده خود را نخواهیم دید.
همیشه به خودم به عنوان یک مسیحی خوب میبالیدم اما شرایط و سختی جزیره و خطرات حقیقت اصلی درونیام را به من نشان داد. وقتی در موقعیتهای سخت و نامتعادل قرار میگیریم حقیقت آنچه در قلبت هست را میبینی و آنچه من در درون قلبم میدیدم اصلاً چیز قشنگ و نیکویی نبود. در جنگلِ جزیره، من با گارسیای واقعی و خود حقیقیام روبرو شده بودم. رفتاری که مسلمانان آنجا با ما داشتند باعث شده بود از مسلمانها متنفر بشوم و تنفر را در قلبم دیدم. وقتی کسانی را میدیدم که به راحتی غذا میخورند بدون اینکه به گرسنگی تیم ما نگاه کنند و چیزی از آنرا با ما قسمت کنند؛ در واقع این بیمحبتی آنها باعث میشد که تنفر در درون من رشد کند.
تمام اینها باعث شد که با قسمت تاریک قلبم روبرو شوم و شروع کردم به گریه کردن و از خدا خواستم که من را تبدیل کند و خداوند این را از روی فیض در من انجام داد. حال به این فکر میکردم که چرا خدا اجازه داد اینجا باشم! تا درکی از رنج و جفا پیدا کنم و نفرت من به دوست داشتن تبدیل شد و حال خدا را شکر میکنم برای این سفری که داشتم.
همسرم در این سفر کشته شد و من هم زخمی بعد از تمامی این سختیها بعد از 376 روز توانستم به آمریکا برگردم. خیلی از ایمانداران برای ما در دعا بودند و خدا در قلب آنها گذاشته بود تا در این دعا پیش بروند و اهمیت دعا برای دیگران را بهتر از هر زمان دیگری آموختم. خدا گفت هرکس صلیب خود را بر ندارد لایق پیروی من نیست. چقدر این را الان درک میکنم.
زندگی گریشیا که با خدمت همسرش همراه شده بود و مارتین که جان خود را در راه این خدمت داد و دیگر شهدای ایمان ما را به چالش میکشد. نمیدانم صلیب شما به چه شکل و چیست؟ اما هر چه که هست میدانم که آسان نخواهد بود. همانطور که این شهادتها و اسامی این شهیدان و زندگی آنها را میخوانیم بیاد داشته باشید که آنها سوپرمن و یا متفاوت نیستند. آنان انسانهای معمولی همانند همه ما بودند که برای ایمان و باور خود حتی از دادن جان خود ابایی نداشتند.
«برای همین فراخوانده شدهاید، زیرا مسیح برای شما رنج کشید و سرمشقی گذاشت تا بر آثار قدمهای وی پا نهید. او هیچ گناه نکرد و فریبی در دهانش یافت نشد. چون دشنامش دادند دشنام پس نداد و آنگاه که رنج کشید تهدید نکرد بلکه خود را به دست داور عادل سپرد.» (اول پطرس 3: ۲۱-۲۳)
خدا ما را فراخواند تا صلیبهایمان را بر دوش کشیم و او خود به ما نشان خواهد داد که چطور و چگونه اینکار را انجام دهیم و پا به پای ما برای یاریمان کنار ماست تا این مسیر را به پایان برسانیم، همانطور که این شهدا به پایان رساندند؛ آمین.