درود، صلح و آرامي خداوند بر همگي شما همراهان و علاقهمندان صفحه تاريخ سازان آسماني باد.
در فصل اول اين صفحه به شاگردان اوليه مسيح و زندگي و شهادت آنها پرداختيم و با هم ايماني که بر آن ايستادند را مرور کردیم. نگاهی انداختیم به اعتقاد و باوري که چنان پربها و پرارزش بود که حتي با مرگ و شکنجه نتوانستند اين ايمان را از آنها جدا سازند. چقدر آنچه چشيده و ديده بودند آنها را پرساخته بود که با اشتياقي وصف ناشدني براي انجام ماموريت رساندن و اعلام پيام نجات به جهانيان گام برميداشتند. ايماني که نه در رودررويي با جلادان و شکنجهگران و نه در مقابل قيصر و حاکمان روز خود آن را انکار نکردند و با ايستادگي اين ميراث را تا به امروز حفظ کرده و به ما رساندهاند.در پي آن به شهيدان قرن دوم و سوم نگاهي انداختهايم به آنها که اين ميراث را با افتادگي، شجاعت و استقامت به قرون پس از خود به يادگار سپردند. در شماره پيشين به زندگي «والنتينوس» يکي از رهبران کليسايي پرداختيم که بر خلاف فرمان صادره از ممانعت ازدواج سربازان رومي گام برداشت و مراسم ازدواج آنها را مخفيانه انجام ميداد. او براي قدم عشق هزينه گزافي پرداخت و سر از بدنش جدا شد اما تا به پايان عمرش حتي در زندان از بیان پيام محبت و عشق خود دست نشست.
همانطور که جمله معروف تاريخ سازان آسماني هربار بيان ميکند:
«مردم معمولاً به خاطر چيزهاي دروغ، شکنجه يا مرگ دردناک را تحمل نميکنند.»
لژيون تيبای / گروهان تبس / فرمانده موريس (سال 286 بعد از ميلاد مسيح )
يک فرد تا کجا ميتواند وفادار بماند؟ تا کجا قادر است پاي عهد و پيمان خود بايستد؟
بعد از اولين تعهد و عهد بستن، مابقي منوط به اينکه پيمان و عهد اول را نشکند، مشروط خواهد شد. يک گروهان 6600 نفره از سربازان ارتش و امپراطوري روم در «تِبس» واقع در يونان مرکزي آن دوره و شمال مصر به مسيح ايمان آورده و قلب خود را به او تسليم کرده بودند تا به عنوان پادشاه زندگي آنها باشد اين عهد پيماني بود که با خداي خود بستند. آثار ثبت شده و سوابق کمي از اين لشکر و گروهان به جا مانده و همين شواهد در ميان محققان مورد بررسي قرار ميگيرد. شواهد و مدارک شجاعت و فداکاريهاي آنها چهارسال پس از مرگشان در سال350 توسط رهبر و اسقف «تئودور»کشف شد؛ اما تا سال 490 ميلادي چيزي از اين واقعه نوشته و مکتوب نشد. يکي از رهبران کليسا بنام «ايوکريوس» بر اساس مدارک بهجا مانده آن را به تحرير درآورد.
اگر نوشتههاي اين دو رهبر را قابل اعتماد بدانيم اين گروهان و لشکر و واقعه آنها يکي از برجستهترين اسطورههاي تاريخ ايمان، وظيفه شناسي و اميد است که تاکنون نقل شده. اين گروهان و لشکر به فرماندهي«موريس» اداره ميشدند. مکاني در سوئيس براي گرامیداشت او وجود دارد و هر ساله بياد او جشني برگزار ميگردد. به فرمان «ماکسيميان» امپراطور روم اين گروه به فرماندهي «موريس» براي سرکوب شورشي به سمت غرب بر فراز «کوههاي آلپ» و به سمت «گول» حرکت میکنند. آنها نيز اطاعت کرده و به راهپيمايي طولاني همراه با استراحتگاههاي مختصر وکوتاه تن دادند.
ماکسيميان، همانند ديگر امپراطورهاي روم، امپراطوري متکبر و خود بزرگبين بود. با اميد جشن گرفتن پيروزي به همه سربازان خود دستور داد تا در وفاداري او در جايگاه خدايي دوباره سوگند ياد کنند و پيمان ببندند و سپس برای نابودي مسيحيان منطقه «بورگوندی» رهسپار شوند. موريس پاسخ داد از آنجايي که مردان لشکرش مسيحي هستند، ميخواهد از اردوگاه اصلي عقب نشيني کرده و مابقي گروهانهاي مبارز را با وجدانشان تنها بگذارد، وی باور داشت که خود و مردان سپاهش هرگز نخواهند توانست که مردمان بيگناه را بکشند و به سوگند، عهد و پيمان اول خود با خدا و تعميد به عشق و خدمت در راه خدا بيحرمتي کنند. اين پاسخ از سوي لژيون موريس همانند سيلي بر تکبر ارتش و فرمانده کل قوا يعني امپراطور ماکسيميان بود و در پاسخ او دستور نابودي و اعدام يک تن از هر ده تن گروهان تبس را داد. سپس اين دستور اجرا شد و به قرعه 660 تن از جنگجويان امپراطور به فرمان خود او به قتل رسيدند. عليرغم اين کشتار، همچنان گروهان نه ميتوانست با امپراطور وارد پيمان و سوگند شود و از پيمان و عهد خود نسبت به خدا دست بردارد و نه ميتوانست بر روي برادران ايماني خود شمشير بکشد.
ماکسيميان، دستور دومي را صادر کرد و اين بار 600 تن ديگر از گروهان قتل عام شدند. تصور چنين تصويري شايد نفس را در سینه مخاطبین قرن 12 حبس کند و قلب شنونده را سنگین کند. دریافت تصويري از ايمان و خشم همزمان در چهره سربازان بازمانده دشوار است. آنها انتخابهاي ديگري هم داشتند که شايد به ذهنشان خطور ميکرد. بايد از خود دفاع کنند؟ يا از دستورات اطاعت کنند؟ شايد میبايست منتظر قتل عام ديگري باشند؟ لژيون موريس و همراهانش در بيانيهاي صريح و شفاف در وفاداري به ماکسيميان اينگونه پاسخ دادند:
«ای پادشاه،گرچه ما سربازان تو هستيم ولي سربازان خداي حقيقي نيز هستيم. با اينکه ما موظف به اطاعت و خدمت به ارتش هستیم ولي هرگز نميتوانيم از خدا که خالق و سرور ماست و همچنين سرور و پادشاه شماست، گرچه تو او را انکارکردهاي روي برگردانيم. ما با اشتياق در آنچه که برخلاف قانون او نيست، تو را اطاعت خواهيم کرد همچنان که تاکنون اين چنين کردهايم. ما به راحتي در مقابل دشمنان تو هر کسي که باشد ميايستيم اما نميتوانيم دستان خود را به خون برادران مسيحي بيگناهمان آلوده کنيم. ما قبل از سوگند به وفاداري تو، براي خداي خود سوگند وفاداري خوردهايم، تو نميتواني به سوگند و عهد دوم ما اطمينان کني اگر بر خلاف سوگند و عهد اولمان باشد. تو ما را امر کردي که مسيحيان را اعدام کنيم؟! بنشين و نظارهگر باش که ما چنين کنيم! ما به خداي پدر خالق کل هستي و پسرش عيسي مسيح اقرار کردهايم و با او پيمان بستهايم. ما نظارهگر کشته شدن دوستان و همراهان خود با شمشير تو بوديم اما براي آنها اشک نميريزيم بلکه به احترامشان سرود شادي بر ميآوريم؛ نه اين کشتار تو و نه هيچ فتنه ديگري ما را به جنگ وسوسه نخواهد کرد. با اينکه سلاحها در دست داريم اما هرگز نخواهيم جنگيد چرا که ترجيح ميدهيم بيگناه بميريم تا در گناه زندگي کنيم».
ماکسيميان ميتوانست به شجاعت اين سربازان با اراده و مصمم افتخار کند و از داشتن چنين مرداني که براي دفاع از امپراطور خود اعلام آمادگي کردند، خرسند باشد اما در عوض او در خشم و غضب، همگي آنها را محکوم کرد. دستور قتل عام کل گروهان و موريس در «22 سپتامبر سال 286 بعد از ميلاد» اجرا شد.
گروهان و لژيون نه تلاشي براي دفاع از خود و نه تلاشي براي پنهان شدن کردند؛ حتي آنهايي که از اردوگاه فاصله داشتند نيز فرار نکردند و قريب به 6 هزار مبارز دلاور ارتش براي ايستادگي در وفاداري خود به مسيح توسط ماکسيميان به قتل رسيدند.
قرنها بعد در سال 515 صومعهاي در نزديکي محل واقعه اين شهادت به عنوان هديهاي از «پادشاه بورگوندي» احداث گرديد.
«اي برادران ما بايد همواره خدا را به خاطر وجود شما شکر گوييم و سزاوار نيز همين است، زيرا ايمان شما هر چه بيشتر رشد ميکند و محبت هر يک از شما به يکديگر فزوني مييابد. از اين رو ما در کليساهاي خدا به خاطر پايداري و ايمان شما در تحمل آزار و سختيها به وجودتان افتخار ميکنيم». دوم تسالونيکيان باب 1 آيه 3 و4