در مسیری در حرکت هستیم؛ با دقت به علامتها و نشانههای جاده نگاه میکنیم و به سمت مقصد در حرکت هستیم؛ گاهی آهسته، گاهی میایستیم و زمانی شتابان… اما لحظاتی است که دیگر نشانهها و هشدارهای جاده را نمیبینیم و میانبرها را انتخاب کرده و گم میشویم…؛ آری به آسانی از مسیر خارج شدهایم و حال باید بیدار و هوشیار باشیم تا به مسیر اصلی بازگردیم…
این بار در این صفحه، قصد داریم تا با یادآوری بازگشت دوباره هاجر، همانطور که در «کتاب زن» خواندهایم زندگیمان را بررسی کنیم و ببینیم که چشمان خدا و نشانههای او ما را به کجا راهنمایی میکند. در مقابلِ چه کسی باید فروتن شویم؟ چه کسی را باید ببخشیم؟ کجا امیدمان را گم کردهایم و از برجهای بابِلمان بالا رفتهایم؟؟؟
غافل از آنکه خدا پایین این تپهها منتظر ماست که ما را در آغوش بگیرد و انگشتری در انگشتانمان کند و بیوفاییهایمان را شفا بخشد…
زندگی هاجر از جایی معنا پیدا کرد که قوم خدا وارد زندگی او شد و او نیز وارد این زندگی جدید. هر کدام از ما ایمانداران این روز را تجربه کردهایم. روزی که مژده انجیل و بشارت مسیح را شنیدیم و این خبر خوش وارد زندگی ما شد و به دنبال آن، وارد زندگی قوم خداوند و پادشاهی او شدیم. ولی شروع این زندگی جدید از راه بیابان خواهد بود؛ جایی که مظهر خستگی، تشنگی و آزمایش است و بدون قدرت و هدایت خداوند توان عبور از آن را نخواهیم داشت.
باز هم بیابان… قوم زمانی که از اسارت مصر آزاد شدند به بیابان رفتند، روح عیسی را پس از تعمید به بیابان برد، ابراهیم وقتی اطاعت خداوند را ابتدای زندگی شهری خود قرار داد، خداوند او را به بیابان خواند و حال، هاجر نیز از این بیابان روحانی باید عبور کند و در این سختی، استوار بایستد و با قدرت و هدایت پادشاه، در سرزمین وعده داده شده زیست کند.
آنچه از زندگی هاجر پس از این میبینیم وفاداری و اطاعت است و در کلام میخوانیم که او همدم خوبی برای سارا بود . بیش از ده سال با سارا و قوم همسفر بود و میبینیم که او را از خانواده و قوم بیرون نکردهاند و یا به قوم دیگری نفروختهاند تا زمانیکه به عنوان همسر دوم ابراهیم وارد این خانواده شد.
حال هاجر دیگر خود را کنیز و خدمتکار نمیدید، بلکه همسر ابراهیم و بانوی جدید این قوم. بانویی که حال، باردار است و به زودی برای رهبر این قوم فرزندی به دنیا خواهد آورد، چیزی که سارا تاکنون از آن بیبهره بود. هاجر امیدی بود برای آینده قوم و نسل ابراهیم، امیدی قابل لمس و باور کردنی در مقابل وعده خداوند به ابراهیم و سارا، وعدهای که به نظر غیر ممکن جلوه میکرد، چرا که نازا بود.
در «باب شانزدهم از کتاب پیدایش» میخوانیم که این قدرت و امید جدید برای هاجر باعث غرور شد و تا جایی پیش رفت که بانوی خود را تحقیر کرد. بانویی که باعث نجات او از مصر شد، بانویی که مُسبب ورود او به قوم خداوند بود. هاجر وقتی قدرت را حس کرد، آن را بر علیه شخصی دیگر به کار گرفت.
من و شما چطور؟
آیا با قدرت و امیدی که دریافت میکنیم باعث رشد، محبت و حرکت روحانی در دیگران میشویم؟
و یا بالعکس مانند هاجر باعث غرور و نگاه تحقیرآمیز ما به دیگران میشود؟ سن ایمانی ما نیز میتواند باعث همین نگاه شود، نگاهی به نوایمانان از روی غرور و قدرت، در حالیکه کلام میگوید به همه ما یک روح و به یک میزان داده شده است و در کلام مکتوب است که به یاد داشته باشید اولینها آخر خواهند شد و آخرینها اول…
گاهی اطلاعات، الهیات، استعدادهای ما و حتی زیبایی و امکانات کلیسای ساختمانیمان باعث پیدایش این نگاه در ما میشود.
پس چقدر باید مراقب بود تا شیطان ما را فریب ندهد، چرا که مانند شیری غران در کمین است تا از همین موقعیتها استفاده کند و ما را ببلعد. باشد که در کلام خداوند همه کَردِهها و اعمال خودمان را محکی زده و بازگشت کنیم.
هاجر بانوی خود را حقیر، بدبخت و سیاه بخت میدید و در مقابل، خود را خوشبخت و محبوبِ رهبر قوم. چرا که سارا را نازا میدید، ولی خداوند سارا را نازا ندید و به او فرزند وعده عطا شد.
چقدر نگاه ما میتواند متضاد با نگاه خداوند باشد. در این نوع افکار است که میبایست در کلام خداوند تأمل کنیم و راههای خود و افکارمان را به او بسپاریم تا ما را رهبری کند.
هر یک از ما در رابطه و رفتارهایمان در خداوند سهم خود را باید ایفا کنیم و رفتار و اعمال دیگران نباید باعث واکنش ما شود، بلکه عمل و محبت مسیح در ما باید همواره عمل کند.
بسیاری از رفتارها و نگاههای ماست که واکنش طرف مقابل را تغییر میدهد. اگر همه ما بر طبق کلام خداوند عمل کنیم در کنار هم زندگیِ پر از رشد، شادی و آرامش در خداوند را تجربه خواهیم کرد. در هر بحث و دعوایی هر دو طرف مقصر هستند.
شاید یکی شروع کننده باشد ولی از یاد نبریم که دیگری نیز ادامه دهنده آن بوده است و حتی اگر یکی از طرفین در خداوند عمل کند دعوا، بحث و قهر کردن به سادگی وارد زندگی و رابطههایمان نخواهد شد، بلکه کلام خداوند مانند آب طاهر در ما عمل خواهد کرد و حتی تَرَکها، شکافها و شکستگیهای درونی ما را به هم پیوند خواهد داد و شفای او جاری خواهد شد.
واکنش و عکسالعملهای سارا نسبت به هاجر بالاخره تا جایی پیش رفت که هاجر را مجبور به فرار و ترک کردن اردوگاه و قوم خداوند کرد، «پیدایش باب 61 آیه 6» وقتی همه خواب بودند، هاجر فرار کرد. او هنوز باردار بود و انگار در اینجا هاجر با فرار خود میخواهد امید قوم که از نظر او و دیگران بچه در شکمش بود را نیز بگیرد. او با انداختن خود در مشکلات جدید و در اوج بیهدفی برای مقصدش، هدفی به دور از اراده خداوند دارد و آن انتقام از ابراهیم، سارا و قوم خداوند است، چرا که فرزند امیدی که گمان میکردند توسط هاجر آورده خواهد شد را از اردوگاه دور میکند و نسل ابراهیم را از او میگیرد. شخصیت هاجر ما را به قضاوت وادار میکند، در صورتی که از همه زوایا باید مورد بررسی قرار گیرد. هاجری که در گذشته خود، تکیهگاه و یاوری نداشت و همواره خود را اسیر کسانی مثل فرعون، درباریان فرعون و حال سارا و ابراهیم میدید؛ به یکباره خود را همسر آقا و رهبر قوم یافت و در این زندگی جدید، گویی از ابراهیم توقع دارد از او که حامل فرزندش است دفاع و جانب داری کند.
حس انتقام و تلافی در این واکنش هاجر مستتر و به یاد آورنده اعمال و واکنشهای ما است که ریشه در انتقام و تلافی دارد.
بسیار اعمالی که برای گرفتن انتقام از عملکردهای اشتباه دیگران انجام دادهایم؛ دست به خیانت و یا فکر خیانت در سرمان ریشه گرفت، زمانیکه عملکرد خیانتآلود دیگران را نظارهگر بودیم. دوری و جدایی از دیگران را در سر پروراندیم تا تلافی و انتقام خود را به ثبت و مُهر درونیمان برسانیم و این آغاز راه اشتباه و بیراههای به دور از اراده و نقشه و هدایت خداوند است چرا که در کلام مکتوب است حتی برای دشمنان خود دعا کنید و به آنها محبت کنید.
فرار هاجر ریشهای عمیقتر نیز دارد. در این زندگی جدید گویی از ابراهیم توقع دارد از او که حامل فرزندش است دفاع و جانب داری کند. فرار او را میتوان از نوعی دلشکستگی از ابراهیم و امیدش به آینده نیز بررسی کرد. او با فرار خود انگار به ابراهیم میگفت: «چرا من را به دست سارا دادی؟ چرا او مرا آزار داد؟» چرا و چراهای زیادی که به جای گفتگو و یافتن پاسخ و هدایت خداوند بر این مشکلات به فرار منجر شد. اما فرار به کجا؟ چه مقصدی؟ چه هدفی؟ راهی سخت، بدون حامی، پر از حیوانات وحشی، دشوار، پر فراز و نشیب، ناشناخته، آن هم تنها و در گرمایی سوزان…
بدون آب، انرژی آدمی رو به زوال میرود و از پای میافتد.
به دور از اراده خداوند در بیابانها گم خواهیم شد و در این سختیها از پای خواهیم افتاد، چرا که بدون مشورت با روحالقدس که به آب نیز تشبیه شده است، در بیابانهای زندگیمان تشنه خواهیم شد و به دور از اراده خداوند ثمرات خودمان را هر روز ضعیف و ضعیفتر خواهیم کرد و مرتب سرابها خواهیم دید و این سرابها و وعدههای غیر حقیقی ما را به هر کجا خواهند کشاند؛ چرا که به تاک حقیقی وصل نیستیم و در او ریشه نداریم تا گرسنگی و تشنگی ما را از بین ببرد و بتوانیم در او ثمرات بسیار آوریم.
چه زیبا در «یوحنا باب پانزدهم» عیسی فرمود:
«من تاک حقیقی هستم و شما شاخههای من، جدا از من هیچ نمیتوانید کرد.»
آمین که در خداوند باشیم و بمانیم تا این تاک حقیقی ما را پر از ثمرات نیکو و پر از شادی و اطمینان کند.
اما… خدا به دنبال هاجر بود، همانطور که در عهد جدید مسیح بر ما مکشوف کرد که خداوند به دنبال گوسفند گمشده خود است و او را تنها نمیگذارد. مهم نیست هاجر چه گناهی، حق یا ناحق انجام داده است، مهم اینجاست که خداوند به دنبال هاجر در بیابان است؛ او را ملاقات میکند و برای اولین بار پس از عدن، با یک زن صحبت میکند و صدای خود را به گوش او میرساند.
پیش از آن خداوند با آدم، نوح و ابراهیم سخن گفته بود و این بار در بیابانی با هاجر همکلام میشود و به او پیامی همراه با وعدهای زیبا میدهد: «نسل تو را افزون خواهم کرد، چندان که آنها را از کثرت نتوان شمرد.» (پیدایش ۱۰: ۱۶)، سپس به او میگوید پسری را باردار است که او را میبایست اسماعیل، به معنی «خداوند میشنود» بنامد. او یادآور میشود که مظلومیت تو را دیدهام… صدای نالههای دلت را شنیدهام…
خداوند از گذشته هاجر مطلع بود. او کنیزی و اسارت او را دیده بود و با وجود عدم شناخت هاجر از خدای حقیقی، همواره در پی او، این فرزند گمشده خود نیز بوده است، چرا که صدای او و شکستگیهای قلبش را نیز شنیده بود و پاسخ داد.
در تمام گذشتههای تاریک و سرد ما، در تمام سختیها و تجربههای شیرین و تلخی که داشتهایم، در تمام اشتباهات و گمراهیهایمان که حق و یا ناحق به آن دامن زدهایم و در ثانیه به ثانیههای زندگیمان خداوند حضور داشته و از آنها مطلع است.
او با دلشکستگیها و ماتمهای ما گریسته است، چنانکه با مریم و مارتا گریست و همدردی کرد، چرا که به قدرت او ایمان نداشتند. خداوند از عدم اطلاع ما و از عدم ایمان ما به قدرت این قادر مطلق گریان است؛ او از نادانی ما برآشفته است.
او به دنبال ماست تا در بیابانی به دور از هیاهو و صداهای این دنیا، صدای او را بشنویم تا به ما یادآوری کند: «من هستم. دل قوی دارید، مترسید چون من هستم.» او به دنبال ماست تا از او بطلبیم و درهای قلبمان را به روی او باز کنیم و به او اجازه دهیم تا وارد قلب و زندگی ما شود. او منتظر ملاقاتی بیمانند است چرا که او بهترین، قدرتمندترین و با محبتترین دوستی است که پشت در قلبمان ایستاده و در را میکوبد تا پس از گشودن این در توسط ما وارد شده و صمیمانهترین دوستی را با ما ایجاد کند.
آیه 7 یادآور میشود که «او را یافت.» خداوند به دنبال ماست تا ما را بیابد. فرزندانی که هر یک به راه خود رفته بودیم.
خداوند پیامی دارد… پیامی مخصوص خود ما… نه پیامی عمومی، بلکه پیامی برای خود من چرا که من فرزند او و او پدر من است.
در تمام این آیات بر خلاف کتابهای «اشعیا» و «حزقیال» که به وصف فرشتگان میپردازد اینبار فقط یک چیز مهم است و آن هم «پیام خدا» برای هاجر است، پیامی که امروز برای من و شما نیز یادآوری خواهد بود؛ یادآور آنکه خداوند به دنبال ماست، در هر جایی و هر وضعیتی ما را تنها نخواهد گذاشت، فقط کافیست به او رو کرده، بطلبیم و درهای قلبمان را برایش باز کنیم و تمام کلیدهای زندگیمان را به او بسپاریم؛ اوست که ما را رهبری خواهد کرد. چقدر به این خدای قادر مطلق، به این خدای حکمت مطلق و این خدای آگاه مطلق خود را سپردهایم؟ چقدر به جای تکیه بر افراد و این دنیا به او تکیه کردهایم که صخره بیمانند ماست؟
صخرهای که در او هیچ جنبش نخواهد کرد!!!
در چند باب گذشته خدا با آدم سخن میگفت، خداوند با نوح سخن گفت، با ابراهیم گفتگو کرد و شنید و اینبار با هاجر مصری، ولی پیام همان است: «راه نجات.» راه نجاتی که به نوح کشتی ساختن را آموخت، ابراهیم را در مسیر خدا قرار داد و اینبار نیز مسیر نجات مهیاست، «فقط خود را به او بسپار و فرامین او را بجای آور که در زندگی کامیاب خواهی شد.» پیام همان است «برگرد به راه خدا» برگرد و بازگشت تو با فروتنی و توبه باشد، با اعتراف و اطاعت. برگرد به جاده خداوند و راه او، این پیام خداوند برای همه انسانهاست؛ برای همه انسانها مثل من و شما که امروز با اسمیرنا این کلام را میخوانیم.
هاجر چه حالی داشت؟ چه حالی داشت وقتی در اوج تنهایی و بیکسی نام او را صدا زدند؟ خداوند او را میخواند.
در اوج ترس، تشنگی و گرسنگی خداوند هاجر را به نام میخواند. او هاجر را برده، اسیر، مصری، کنیز، خادم و ندیمه نخواند، بلکه او را هاجر به معنای «پرواز و اوج» خواند.
او ما را به نام میشناسد، چرا که فرزندانش هستیم و به دنبال ماست و برای یافتنمان، ما را فرا میخواند.
آمین که به صدای او پاسخ گوییم.
پاسخ هاجر پر از درد بود، «من از نزد بانویم سارا میگریزم.»
او دلشکستگی خود را در راستی با خدا مطرح کرد. او در قلب خود را به روی خدا نبست، دروغ نگفت، پنهان نکرد و با راستی پاسخ داد. در پس صدای خداوند که ما را به اسم فرا میخواند نامی دیگر برای هاجر نهفته بود: «کنیز سارا!» خدا او را به فروتنی فرا میخواند. در ابتدا نام او را صدا میزند «ای هاجر!» و بلافاصله او را به فروتنی دعوت میکند و تاثیر این فراخوانی آن است که هاجر نام سارا را باز به نام «بانوی من» خطاب میکند.
نامی که هاجر پس از باردار شدن، از یادش رفته و غرور چشمان او را کور کرده بود و ثمرات و تاثیرات این غرور، زندگی او را به بیابان و به دور از همه چیز و همه کس، پر از ترس و خطر کشانده بود. ولی اینک با یادآوری خداوند هاجر نیز خود را به یاد آورد.
خدا به هاجر به وسیله این نام یادآور میشود که «به یادآور کجا بودی؟ و به کجا میروی؟» برده و اسیر مصر و حال قسمتی از برکت خداوند برای ابراهیم. من و شما نیز امروز باید به یاد بیاوریم که از کجا آمدهایم و به کجا خواهیم رفت؟ ثمره مسیر زندگی ما به کجا ختم خواهد شد؟ ثمره مسیر تربیت فرزندم با روش و شیوه خودم به کجا منتهی خواهد شد؟ ثمره تصمیماتی که میگیرم به کجا خواهد رسید؟ آیا به اینها اندیشیدهایم؟؟؟ مسیح یادآور میشود انبیای دروغین و منحرف شدن از مسیر خدا را از ثمراتشان ببینید. آیا مسیر من در آینده با آنچه خداوند گفته همسو است؟ و یا با قضاوتها و جلال خودمان همراه است؟ و یا مالدوستی؟ چرا که اگر مراقب نباشیم به راحتی در مسیری بر خلاف اراده خداوند پا خواهیم نهاد.
هاجر با راستی با خداوند روبرو شد و پاسخ داد، نگفت: «گم شدم»، نگفت: «میخواهم به مصر و گذشتهام برگردم» بلکه حقیقتی که واقع شده بود را گفت. هاجر پاسخ داد: «از نزد بانویم گریختهام؛» او معترف بود چه کرده است؛ او در مورد آنچه کرده با راستی پاسخگو بود. این شروع ملاقات و هم مسیر شدن با خداوند است.
و سپس خدا به او میگوید: «برگرد.» به هاجر، فرزند او و نسل او وعده میدهد و برکت را همراه او میکند.
در مورد سهم هاجر صحبت میکند و او را به فروتنی و اطاعت فرا میخواند.
قبل از هر غرغر و شکایتی در نزد خداوند، به یاد آوریم که ما گناهکار هستیم. گناه و کاری که خود نسبت به خدا مرتکب شدهایم را پیش از هر چیز به یادآورده و پس از آن به رابطه با خدا و مسیر برکت خداوند برگردیم.
او ما را وا نخواهد گذاشت و برکت خواهد داد، زیرا او نیز فرزندان گمشده خود را رها نخواهد کرد.
امروز با قلبی شکرگزار از تلخیها روی برگردانیم و به سمت نور باز گردیم.
با قربانی سپاس به حضور خدای متعال آییم تا در نور او درخشان شویم. مسح شکرگزاری خداوند با شما