خارج از کنترل اما
دوست داشتنی
لیزا بیور
آیا از زندگی بینظم، آشفته و دغدغههای خود خسته شدهاید؟کنترل همه زندگی خود را به خدا بسپارید!!!
خارج از کنترل اما دوست داشتنی کتابی دیگر و شاهکار و هدایتی دیگر از روح القدوس است که به قلم خانم لیزا در سری نوشتههای خانواده بیور حرفهای زیادی برای گفتن دارد، نویسنده در ابتدا مینویسد: «شجاعت این را داشته باشید که با قلبی باز این کتاب را مطالعه کنید ایمان دارم که این کتاب برای همیشه زندگی شما را متحول خواهد کرد.»
«ماریلین های کی» میگوید: «این کتاب یکی از قویترین کتابهایی است که در مورد کنترل خواندهام و لیزا در آن نشان میدهد که کسانی که دنبال کنترل زندگی هستند در اسارت و بندگی بوده و فاقد آزادی می باشند.»
«لیند سی روبرتز» میگوید: «این کتاب بعد از انجیل مهمترین کتابی است که یک زن تاکنون درباره حقیقت وجودی و ارزش واقعیاش در ملکوت خدا میتواند بخواند.»
این کتاب ثبت سفر لیزا از میان ترسها و اعمال نفوذ های متعصبانه و رسیدن به مکان امن و آرام تحت اراده خداوند است. نویسنده زندگی را به شنا کردن تشبیه میکند و ابراز میکند که انسانها زمانی میتوانند به رهایی و آزادی در شنا پی ببرند که خود را روی آب رها کرده و آزاد باشند این یعنی تغییر معنوی ما از قوانین طبیعی به قوانین روح القدوس.
خواندن این کتاب کمکمان میکند تا بر مشکلات زندگی غلبه کنیم، پس دعوت ما از شما مطالعه کامل آن میباشد.
ندایی جان لیزا را به طنین می اندازد، خسته بودم از آزادی وقتی آزاد نبودم. خسته از قدرت وقتی توانی در من نبود.
نویسنده از باب 52 آیه 1 و2 کتاب اشعیای نبی سخن آغاز میکند از دعوت خدا برای بیداری صهیون شروع میکند و آن را مثال یک دختر در بند، خسته و ناامید، مایوس و ژولیده با لباس های پاره در خاک به تصویر میکشد و پیام آوری که او را به برخاستن، پوشیدن لباس، زدودن گرد و خاک و تصاحب مقامی که لایق آن است دعوت میکند.
وقتی که قدرت ما به پایان میرسد آن وقت قدرت خداوند را میابیم. این دختر به قدرتی درونی نیاز داشت قدرتی که تنها خدا میتوانست به او بدهد تا از منبع الهی او پر شود. منبعی که سرچشمه قدرت عمیق درونی است. سرچشمهای که هرگز خشک نمیشود. پس بنابراین سر خود را بلند کرد.
حقیقت این است زندگی کردن در گذشته و مرور خاطرات ما را محکوم میکند پس باید خود را از این گرد و غبار پاک کرد مانند دختر صهیون! پیامآور با صدای بلند فریاد میزند: «دختر صهیون بندهای اسارت را از گردنت باز کن.» بندهایی که مانع حرکت توست. کلید آزادی در قلب کسانی است که ایمان دارند. لیزا میگوید: «اکنون زمان آن فرا رسیده تا کلید را برداشته و قفل دلهای اسیرمان را باز کنیم.»
لیزا اشاره می کند زمانیکه به ته خط میرسیم و کاری از دستمان بر نمیآید، آن لحظه است که آماده تغییر هستیم و خداوند ما را از نو بنا میکند.
«اینک من چیزی نو به وجود میآورم و آن الان به ظهور میآید به درستی که راهی در بیابان و نهرها در هامون قرار خواهم داد» اشعیا باب 43 آیه 19
بله خداوند زمین بیحاصل ما را به دشت حاصلخیز تبدیل میکند او از این کار لذت میبرد او برای این آبیاری نقشهای دارد که فقط خودش آگاه است پس زمانهایی که نمیتوانیم چیزی را ببینیم یا بفهمیم جرات آن را داشته باشیم که به خداوند اعتماد کنیم.
نویسنده میگوید: «این یک مرحله ارزشمند است که ایمانداران را از غیر ایمانداران جدا میسازد. قدرت خدا چه ما از آن استفاده کنیم چه استفاده نکنیم در زندگی هر یک از ما وجود دارد خدا قدرت «نام مسیح» را به ما داده است.»
نویسنده در قسمتی از کتاب اشاره میکند که مسیح چگونه اختیارات شیطان را از او گرفت و خلع سلاحش کرد اما شیطان یک ترفند دارد و آن یادآوری پاک و مقدس نبودن ماست و در زبان عامیانه اینکه اشتباهات ما را به رخ ما انسانها میکشد تا ما را در ایمان تضعیف کند.
لیزا شهادت های زیادی از ازدواج خود با جان را بازگو کرده که خواندن آنها خالی از لطف نیست او اشاره به ازدواجش میکند که این مسئله چه اهمیتی در مسیر کار خدا دارد و به طور مثال آدم را که به خواب فرو رفت تا از دنده او حوا آفریده شود و همینطور آدم دوم عیسی مسیح که به خواب (مرگ) فرو رفت و پهلویش سوراخ شد تا عروسش کلیسا به وجود آمد. کلیسایی که ما ایمانداران اعضای آن هستیم پس باید آماده آمدن داماد باشیم و در این راه چگونه باید با خدا کار کنیم، البته با خدا نه برای خدا که تفاوت این دو جمله در کتاب به طور کامل به قلم آمده است.
به راستی که لطف خدا شگفت انگیز است زیرا رحمت او بر داوری ما غلبه میکند اگرچه لایق مرگ بودیم اما او ما را بعنوان عروس تنها فرزندش و همراه همیشگی او انتخاب کرد و اینگونه ما فرزندان خدا شدیم.
داوود در کتاب مزامیر 139 میگوید: «خداوندا مرا تفتیش کن و دل مرا بشناس مرا بیازما و فکرهایم را بدان.» او میخواست که خدا تا عمق وجودش او را جستجو کرده و بشناسد. لیزا میگوید: «در این مرحله است که در نور کلام او دگرگون میشویم و قلبی را که لایق عشق خداوند باشد میپرورانیم در این زمان به عروس تبدیل میشویم.»
در ادامه با پنج عنصر آشنا میشویم که خداوند جسم و روح ما را با آنها خانه تکانی میکند و از خواب بیدار میکند و بعد از این پروسه چگونه ما را از نو می سازد.
۱. بیدار کردن، ۲. چیدن میوههای رسیده، ۳. افتادن شاخههای خشک، ۴. بنا کردن و استحکام بخشیدن، ۵. ایجاد اتحاد.
در قسمت بعدی نویسنده از زنان طرد شده و اهمیت پیمان ازدواج در عهد جدید صحبت میکند و اهمیت این که خدا برای توصیف عروس و کلیسا از زنان استفاده کرده و زیبایی ماندگار را برای ما به تصویر میکشد. زیبایی ماندگاری که نه به آرایش ظاهری و آنچه در آینه میبینیم بلکه در آن انسان باطنی و زیبایی ناپژمردنی و روح ملایم شماست که این در نظر خدا بس گرانبهاست.
لیزا در ادامه شهادت بسیار زیبایی از کار خدا در بحران زندگیش را در میان میگذارد که چگونه نگرانیها میتوانند ما را به بحران بکشند و مسائل زندگی میتوانند خارج از کنترل ما درآیند. ما چگونه با محکوم کردن اطرافیان میخواهیم تبعات نگرانی بیش از حدمان را برگردن همسر، فرزند یا نزدیکان خود بیندازیم درحالیکه باز هم خدا را فراموش کردهایم.
نویسنده ما را هدایت میکند که چیزهایی را که خارج از کنترل است را به خدا سپرده و سکان را در دستان خود بگیریم و با آنها مقابله کنیم. در فصل دهم کتاب، در نبرد برای محبت میخوانیم که ترس در جستجوی محبت شماست، زیرا دشمن میداند که محبت، ایمانداران را در برابر ترس محافظت میکند.
پس ما محبتی را که خدا به ما دارد شناختهایم و به آن اعتماد داریم. خدا محبت است و کسی که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در او. محبت اینچنین در میان ما به کمال رسیده است تا در روز داوری اطمینان داشته باشیم، زیرا ما در این دنیا همانگونهایم که او هست. در محبتْ ترس نیست، بلکه محبتِ کامل ترس را بیرون میراند؛ زیرا ترس از مکافات سرچشمه میگیرد و کسی که میترسد، در محبت به کمال نرسیده است.
۱یوحنا 4 :16 – 18
محبت به صورت ذاتی با ترس در تضاد است؛ محبت بردبار و مهربان است؛ محبت حسد نمیبرد؛ محبت فخر نمیفروشد و کبر و غرور ندارد. رفتار ناشایسته ندارد و نفع خود را نمیجوید؛ به آسانی خشمگین نمیشود و کینه به دل نمیگیرد؛ محبت از بدی مسرور نمیشود، امّا با حقیقت شادی میکند. محبت با همه چیز مدارا میکند، همواره ایمان دارد، همیشه امیدوار است و در همه حال پایداری میکند.(۱قرنتیان 13) در این آیات میتوان مشخصات ترس را یافت ناشکیبا، بدطینت، حسود، خسیس، مغرور، گستاخ و خودخواه . زود خشم است و…
براستی که محبت به ما چه می آموزد؟ محبت چالشی است تا ما به آنچه که میبینیم شک کنیم و آنچه را که نمیبینیم باور کنیم اما ترس ما را وادار میکند تا دیدنیها را بپذیریم و به نادیدنیها شک کنیم.
در ادامه با یادآور شدن کلیدی که مسیح به ما داد نبرد برای قدرت و نبرد برای محبت را به ما میآموزاند.
او غیبت وحسادت وچگونگی ترمیم زخمهای ناشی از غیبت را بیپرده و به وضوح توضیح داده است. در آخر با موضوع «سرانجام رهایی» به انتهای کتاب میرسیم.
در این اثر زیبا آموختیم که چگونه افکار خارج از کنترل خود را، کنترل کنیم و با هدایت روح خدا و قدرتی که از او میگیریم زندگی خود و خانوادهمان را به نهر خداوند بسپاریم چون جایی که نهر خدا ما را میبرد جایی است که ما هرگز به تنهایی به آن جایگاه نمیرسیم.
تمامی کتاب پر از برکت و شهادتهای تکان دهنده و حقایقی است که از بندگی و اسارت، ما را آزاد میسازد.
نویسنده در انتها میگوید: «بگذارید تا رودخانه خدا جاری شود و شما را با خود ببرد این رودخانه به تمام کسانی که دوستشان دارید زندگی میبخشد پس به آب بزنید و در رودخانه کلام خدا غوطه ور شوید.»
آمین که با مطالعه دقیق این کتاب زندگی شما هم لبریز از این برکات شود.