شخصی که سابقاً معتاد به موادمخدر بود بعد از ایمان آوردنش به مسیح اکنون با خدمت به بیخانمانها با فراهم آوردن امکاناتی جهت تغذیه و سرپناه برای آنان نقشی اساسی در جامعه ایفا میکند.
«فیکس» موسسهای است که در آن اقلام قدیمی و دورانداخته شده شکل و جانی تازه به خود میگیرند درست مانند زندگی «ویلیام» که جانی تازه به خود گرفت.
ویلیام میگوید: «من هرگز فکر نمیکردم که زندگی من به چنان جایی برسد. من درست مانند زبالهای دور انداخته شده و بیمصرف برای جامعه بودم.»
ویلیام درست در زمانی که در بدترین شرایط زندگی خود بود با مسیح ملاقات کرد و توانست زندگی خود را تغییر دهد.
او میگوید: «من در نهایت توانستم با مسیح ارتباط برقرار کنم و شادی واقعی را در این رابطه پیدا کردم و از این موضوع بسیار خوشحالم. این یک حقیقت انکارناپذیر است که در مسیح امید و پیروزی عظیمی است.»
فِرِد که یکی از ناظران این موسسه است نیز میگوید: «من سالها بود که معتاد به موادمخدر بودم و اکنون نزدیک به پانزده سال است که پاک هستم و حقیقت این است که ملاقات با مسیح من را برای همیشه عوض کرد.»
ویلیام و همکارانش هر یکشنبه به صد نفر از بیخانمانهایی که در یک پارکینگ در مرکز شهر زندگی میکنند غذا میدهند. آنها در آنجا چادرهایی را برپا کرده و در آن دعا و پرستش میکنند، سپس وعدههای غذایی به بیخانمان ها میدهند و برای آنها لباس و هر آنچه نیاز داشته باشند فراهم میسازند. ایشان همچنین برای دوازده نفر که در حال ترک مواد بودند مسکن تهیه کردند به این امید که پس از یک سال مبارزه با اعتیاد و بازگشت به زندگی سالم، به جامعه و کار مفید بازگردند.
شخصی که سابقاً معتاد بود میگوید: «من سه ماه پیش که وارد این موسسه شدم. به خاطر اعتیادم به موادمخدر وزن زیادی را از دست داده بودم و تنها در عرض چند هفته، وزن من بازیابی شد و اکنون از نظر جسمی و روحی سلامت هستم.
ویلیام همواره تلاش میکند تا با همکاری تیمش این ماموریت را زنده نگاه دارد. او میگوید: «راستش در ابتدا برای من تجربه خوبی نبود اما اکنون میدانم که از آن برای خیریت استفاده شده است. من همیشه به این قسمت از کلام خدا پایبند بودهام زیرا نمیگوید همه چیز خوب است یا خیر است بلکه میگوید او از همه چیز برای خیریت استفاده میکند.»
«میدانیم در حق آنان که خدا را دوست میدارند و بر طبق اراده ی او خوانده شدهاند، همه ی چیزها با هم برای خیریت در کار است.» (رومیان ۸: ۲۸)
هالوین، با جاذبههای رنگارنگ و تبلیغات پرشور، هر ساله چالشهای جدی را برای مسیحیان به وجود میآورد. درحالیکه جامعه به شدت تحت تأثیر این جشنواره قرار دارد، فرزندان و جوانان ما به طور خاص در معرض فشارهای فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرند که آنها را به شرکت در این مراسم سوق میدهد. اما این مسئله باعث میشود که خانوادهها در دلسوزی برای فرزندانشان، در دو جبهه متضاد قرار بگیرند: از یک سو، سختگیریهای افراطی و بیحکمت میتواند به فرار از مسیحیت در آینده منجر شود و از سوی دیگر، بیتوجهی به این واقعیت میتواند تاثیرات منفی دنیای تاریک را بر نسلهای آینده بگذارد.
گزارشهای اخیر نشان میدهد که بسیاری از خانوادهها، به این نتیجه رسیدهاند که محدودیتهای شدید والدین در گذشته باعث شده است که حالا فرزندانشان به طور افراطی به خرید عروسکهای هالووینی و محصولات مرتبط روی بیاورند. این رفتار در واقع واکنشی به جنگ درونی آنها با محدودیتهایی است که در گذشته با آن مواجه بودهاند. این لجبازی و بیپروایی در خرید، نه تنها از نظر مالی سنگین است، بلکه همچنین نشاندهنده تلاش برای رهایی از محدودیتهای دوران کودکی است.
به همین دلیل، آموزش و پرورش فرزندانمان در این زمینه اهمیت فوقالعادهای دارد. ما باید به کودکان خود بیاموزیم که چگونه در برابر جاذبههای این دنیای تاریک مقاومت کنند و در عین حال از ارزشها و باورهای خود دفاع کنند. بهویژه در دنیایی که روز به روز ترفندهای بیشتری برای عادیسازی جادوگری و فالگیری به کار میبرد، درک صحیح از خطرات و تبعات این رفتارها ضروری است.
به همین مناسبت، ما شما را تشویق میکنیم تا در گفتمانهای کلیسای اسمیرنا در این خصوص شرکت کنید. با پیوستن به کانال یوتیوب ما، میتوانید به تبادل نظر و بحث در مورد این چالشها بپردازید و با یکدیگر در راستای ایجاد یک جامعه مسیحی آگاه و متعهد همکاری کنید. بیایید با هم برای آینده فرزندانمان تلاش کنیم و ارزشهای واقعی مسیحی را در دلهای آنها بکاریم.
بازیگر هشتاد و دو ساله سینمای هالیوود، شهادت خود را در مورد اینکه چگونه با خدا در یک دوره سخت زندگی ملاقات کرده و زندگی او از آن پس دگرگون شده میگوید.
مشهور بودن در هالیوود به شدت شما را در معرض دید عموم قرار میدهد بطوریکه هر روز با چالشهای متفاوتی روبرو میشوید. جان و خانوادهاش نیز از این قاعده مستثنی نبودند و آن را به مراتب در زندگی خود تجربه کردند.
جان در مصاحبهای تلویزیونی موضوع ایمان خود به خدا را بازگو و در مورد برخورد قدرتمندی که با خدا داشت صحبت کرد که چطور پس از آن همه چیز برای او و خانوادهاش تغییر کرده است.
«من در یک مقطع زمانی دچار مشکلات زیادی شدم و روابطم در هر سطحی با شکست روبرو میشد. هم زمان با تغییراتی که در حرفهام رخ میداد، رابطه من با همسر و فرزندانم نیز با مشکلات زیادی روبرو میشد و این مسئله برای من بسیار دردآور شده بود طوری که یکبار از روی ناراحتی و درد زیاد به روی زمین افتادم و با صدای بلند گفتم که خدایا خیلی سخت است.»
او در ادامه گفت: «در آن لحظه بود که خدا با من حرف زد.»
تا قبل از این ماجرا جان کسی بود که با این باور دعا میکرد که کسی او را نمیشنود. اما این بار جان مایل بود که از خدا بشنود. جان گفت: «من زمزمه خدا را در گوش خود به وضوح شنیدم. صدایی بسیار طنینانداز و مهربان بود. صدایی که میگفت: در ظاهر سخت است.»
او بلافاصله فهمید که این صدای خداست؛ خدای واقعی. خدایی که همه چیز را میبیند و از هر آنچه که او در سرش میگذراند خبر دارد. این درک او از خدای حقیقی زندگی او را برای همیشه تغییر داد. او تا چند روز با این روش ادامه داد و از خدا نشانه میخواست و سرانجام خدا او را نجات بخشید. در ادامه اینطور گفت: «از آن لحظه به بعد بود که متوجه شدم خدا حقیقی است و من را میشناسد و در کنار من است و پس از آن روابطم با عیسی را هر روز ادامه دادم.»
با گذشت زمان ذهن او دگرگون شد و او فهمید که باید زندگی پاک و خالص داشته باشد. او به این باور است که اگر قرار است ظرفی برای خدا باشم پس بهتر است که پاک باشم. فقط خداست که میتواند واقعاً شخصی را از درون تغییر بدهد و ما خدا را برای تغییر«جان» میستاییم و از او تشکر میکنیم. دعای ما این است که خداوند همچنان از او در سرتاسر جهان به طور قدرتمند استفاده کند.