به کجا چنین شتابان….
واگنها در ریل خود متصل به لوکوموتیو در راهند. سرعت را بالا میبرند ولی به کجا چنین شتابان و از چه مسیر و به سمت چه مقصدی؟
واژگونی و تصادفی که قلب هر ایرانی و انسانی را به درد آورد و واگنهایی که از ریلها خارج شدهاند و خونهایی که از زخمهای واژگونی جاری است فریاد نیاز را به آسمانها بلند کرده است.
به راستی چقدر شریر در کمین نشسته است و برنامههای خود را با بیبرنامه کردن و بیاهمیت کردن مسئولیتها به پیش میبرد تا هیچکس به دیگری نیندیشد و در پس این آشفتگیها فریبهای خود را به پیش ببرد.
چقدر دور شدهایم از مسیر درست و از ریل رو به مقصدمان و چقدر موانع، بینظمی و بیرحمیها از ریل و مقصد جدایمان کرده است؟
ای کاش چشمانمان به مسیر و مقصدمان باز باشد و به لوکوموتیو صحیح متصل باشیم چرا که او هر مانع و بینظمی که در برابرش قد علم کند در هم خواهد شکست.
امروز رهبری مسیح در زندگی به معنای نشستن و فرمان دادن نیست بلکه او در صف اول این قطار به عنوان لوکوموتیو پا برجاست و واگنهایی را میطلبد و دعوت میکند تا به او متصل شوند و او بار آنها را حمل کند و به سمت مقصد نیکو رهسپار.
در این مسیر او همچون سردار لشکری پیشاپیش سربازانش میتازد تا دشمن بداند که او حامی، قدرت و قوت سپاه است و در میان لشکر خود.
آمین امروز واگنهای زندگی خود را نیم نگاهی بیندازیم و بلیطهای در دستمان را بنگریم که در کدامین قطار و رو به چه مقصدی است؟
واقعه واژگونی و تصادف ترن و قطار ایران واقعهایست که شاید هر روزه در زندگی روحانی و هدف آفرینش ما اتفاق میافتد و زخمی و دلشکسته، توان رسیدن به مقصدمان و انگیزههایمان را از دست دادهایم، چرا که قطاری اشتباه را سوار شدهایم.
امروز بلیطها را بنگریم و از قطارهای بیمقصد دوری کنیم…..