بابا نوئل (سنت نیکلاس)

سخنی با والدین و معلمین گرامی

بابا نوئل (سنت نیکلاس)

در طول تاریخ داستان‌ها و افسانه‌های بی شماری پیرامون سنت نیکلاس در سرتاسر جهان نقل شده و جهان در واقع شخصیتی را برای ما به ارمغان می‌آورد که امروز او را بابا نوئل می‌نامیم.

مرد سرخ پوشی که سوار بر گوزن‌های خود مسیری طولانی را طی می‌کند تا در کریسمس هدایایی برای دختران و پسران نیک کردار به همراه بیاورد. اما این مرد که پشت افسانه‌های بابا نوئل قرار دارد کیست؟

نیکلاس میرا در قرن سوم میلادی در امپراطوری روم متولد شد و بسیاری بر این باورند که او در ششم دسامبر سال ۳۴۳ میلادی در گذشت، تاریخی که امروزه به نام سنت نیکلاس در کشورهای اروپایی مانند سوئیس و آلمان و هلند جشن گرفته می‌شود.

در آلمان رسم بر این است که بچه‌ها چکمه‌های خود را به امید دریافت هدیه پشت در ورودی می‌گذارند. اگر آنها در طول سال رفتار مناسبی داشتند، هدیه‌ای در چکمه خود دریافت می‌کنند، در غیر اینصورت ممکن است فقط توده‌ای زغال نصیب‌شان شود.

داستان‌ها و روایات قدیمی بر این باورند که نیکلاس مردی بسیار معتقد و متواضع بود.

او از پدر و مادری ثروتمند متولد شد که پس از مرگشان تمامی آنچه که داشتند را برای او به میراث گذاشتند.

نیکلاس به جای اینکه ثروت به جا مانده از والدین خود را برای خود خرج کند، تمامی آن را صرف کمک به نیازمندان می‌کرد.

یکی از داستان‌هایی که در این کتاب آن را می‌خوانیم ماجرای پیرمرد فقیری با سه دختر دم بخت‌اش است. او دیگر قادر نبود هزینه مایحتاج و همچنین ازدواج آنان را تامین کند لذا تصمیم گرفت برای فراهم آوردن مایحتاج آنان و گذران زندگی، آنان را راهی خیابان به فحشا و یا بردگی بفرستد.

زمانیکه نیکلاس از این تصمیم مطلع می‌شود شبانه بدون آنکه کسی متوجه او بشود به در خانه پیرمرد می‌رفته و کیسه‌های کوچک پر از سکه‌های طلا را از پنجره به داخل خانه آنان می‌انداخته. نیکلاس این کار را چندین شب تکرار می‌کند که بالاخره پدر دختر از سر کنجکاوی موضوع را می‌فهمد؛ ولی نیکلاس از او می‌خواهد که این موضوع را پیش کسی باز گو نکند و آن را به شکل یک راز مخفی نگه دارد.

روایت دیگری نیز حاکی از آن است که او یک مقام دولتی که غلات را احتکار می‌کرده تا در زمان تقاضا اجناس خود را گران‌تر بفروشد را افشا کرده بود. و همچنین سه زندانی محکوم به اعدام را که به اشتباه توسط یک فرماندار نالایق متهم شده بودند را آزاد ساخت. گفته شده که یکی از این زندانیان را در بلوکی محبوس کرده بودند تا سر او را از بدنش جدا کنند. نیکلاس شمشیر را از اعدام کننده می‌گیرد و او را به همراه دو نفر دیگر آزاد می‌کند؛ همه او را به خاطر شجاعت که داشت تحسین کردند.

اگر چه عده بسیاری داستان‌های او را در مورد کارهای نیکی که انجام داده در ذهن خود نگاه داشته‌اند، اما تنها عده کمی از رنجی که او برای عیسی کشید آگاه هستند.

روایات می‌گویند که او به خاطر ایمانش به مسیح به زندان رفته و با «انبر دست داغ» شکنجه شد. بر اساس تاریخ کلیساهای در آن دوره زمانی فرمانی صادر شد تا تمامی رهبران کلیساها دستگیر شوند. زندان‌ها پر از زندانیان مسیحی شدند به طوریکه دیگر جایی برای مجرمین باقی نمانده بود.

«دیوکلتیانوس» امپراتور روم در سال ۲۸۴ میلادی کلیساها را تخریب می‌کرد، اناجیل را می‌سوزاند و مسیحیان را می‌کشت. دیوکلتیانوس می‌خواست که کلیساها را برای همیشه خاموش کند ولی کسانیکه که به خاطر ایمانشان شجاعانه ایستادند و کشته شدند سبب شدند که عده زیادی به مسیح ایمان بیاورند.

منبعی می‌گوید دیوکلتیانوس در سال ۳۰۵ میلادی از قدرت کناره گرفت و بقیه عمر را به کشاورزی و کشت کلم پرداخت. نیکلاس به عنوان رهبر کلیسای شهر میرا با آزمایش سختی در کلیسا روبرو شد. تعالیم اشتباه فردی به نام «آریوس» در مورد عیسی و اشعار کفرآمیز پیروان او که آنان را آریانیسم مینامند اختلافاتی در بین مسیحیان بوجود آورد، به طوریکه امپراطور روم جلسه‌ای تشکیل داد و از تمامی رهبران کلیسا دعوت کرد تا برای تبادل نظر در مورد تعالیم آریوس همگی در آنجا جمع شوند.

طبق روایات قدیمی موجود، نیکلاس و آریوس نیز در آن جمع حاضر بودند و هنگامیکه آریوس شروع به خواندن اشعار کفرآمیز در مورد عیسی می‌کند نیکلاس خشمیگن شده و یک سیلی به صورت آریوس می‌زند.

رهبران کلیسا از این رفتار نیکلاس شوکه شدند. اگر چه آنان می‌دانستند که این برخورد نیکلاس صرفاً به خاطر ایستادگی برای عیسی بود ولی از طرفی هم معتقد بودند که بر طبق تعالیم عیسی، به عنوان یک مسیحی باید دشمن خود را دوست بداریم و با دیگران در صلح زندگی کنیم. بنابراین آنان نیکلاس را از رهبری کلیسا برکنار کردند. برکناری او از موقعیتی که داشت هرگز او را از رسیدگی به فقرا و بیماران باز نداشت.

آزار و اذیت مسیحیان تنها محدود به آن دوران نبود. امروزه نیز در اقصی نقاط دنیا افراد بیشماری هستند که مانند نیکلاس به خاطر ایمانشان در زندان هستند. در خیلی از کشورهای کمونیستی برگزاری کلیساهای خانگی ممنوع و داشتنن انجیل جرم محسوب می‌شود و زندان طولانی مدت را به همراه دارد.

بسیاری از نوکیشان مسیحی توسط خانواده‌هایشان طرد می‌شوند و بسیاری نیز توسط اسلامگرایان افراطی در مناطق مختلف مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می‌گیرند و حتی کشته می‌شوند. بسیاری از آنان نیز مانند نیکلاس سختی‌های زیادی را متحمل می‌شوند.

زندگی سخاوتمندانه نیکلاس و پایداری او در ایمانش می‌تواند برای ما و فرزندان ما بسیار تشویق‌آمیز و تاثیرگذار باشد و ما را در خدمت به نیازمندان و فقرا به چالش بکشد.

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

زمین‌های ترک خورده!
ژوستین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست