آنگاه به سوي آن زن اشاره کرد و به شَمعون گفت: «اين زن را ميبيني؟ به خانهات آمدم، و تو براي شستن پاهايم آب نياوردي، امّا اين زن با اشکهايش پاهاي مرا شست و با گيسوانش خشک کرد! تو مرا نبوسيدي، امّا اين زن از لحظه ورودم، دمي از بوسيدن پاهايم بازنايستاده است. تو بر سر من روغن نماليدي، امّا او پاهايم را عطرآگين کرد. پس به تو ميگويم، عشق بسيارِ او از آن روست که گناهان بسيارش آمرزيده شده است. امّا آن که کمتر آمرزيده شد، کمتر هم عشق ميورزد.» (لوقا ۷: ۴۴–۴۷)
کتاب عطيه برتر کتابي است براي بيداري عشق در ما. به راستي عشق چيست، منشا آن کجاست و چرا به آن نياز داريم؟ روش عشق ورزيدن چگونه است و در چه چيزي ميتوان عشق را ديد؟ به شما خوانندگان عزيز پیشنهاد میکنیم تا در پاسخ اين سوالات تامل کرده و قبل از خواندن ادامه مطالب و کتاب عطيه برتر نظرات خود را بر روي کاغذ بياوريد و در انتها افکار جديدتان را با آنچه یادداشت کرده بودید مقايسه کنيد.
ما نيازمند درک حقيقي کلمات هستيم؛ کلماتي که شايد ما تصوير و درک درستي از آنها نداريم. شناخت ما محدود به بينايي ما شده و بر حسب آنچه به چشم خود ديديم و شنيديم کلمات را شناختهايم، اما عشق چيست! عاشق حقيقي کيست؟ بياييد اين سوالات را تنها به صورت يک اعلام شعارگونه نگاه نکنيم، بلکه با کمک خداوند آنها را بچشيم که هيچ لذتي بالاتر از آن نيست. اجازه دهيد که روح خدا شما را هدايت کند تا معناي عشق حقيقي را بيابيد و بتوانيد هر روز آن را بچشيد.
شايد تعداد صفحات اين کتاب خيلي کم باشد، اما زمان بيشتري براي خواندن آن بگذاريد و روي آيات تامل کنيد تا خودتان به طور شخصي آنها را تجربه کنيد.
در ابتداي کتاب نويسنده حضور دستهاي از مردم که مشتاق شنيدن سخنان واعظ معروفي هستند را توصيف ميکند، اما روحالقدس برنامه ديگري داشت. او در اين جمع کار نيکوي خود را کامل انجام داد؛ اما نه به وسيله واعظ معروف، بلکه با سخنان شخصي که همچون خود مردم هنوز براي رويارويي با خود ميجنگيد. او اندکي آموزش ديده بود ولي خود را آماده نميديد؛ اما با اين حال خداوند او را انتخاب کرد تا در آن مکان زبان او باشد. واعظ جوان رساله اول قرنتيان باب 13 را براي مردم خواند. شايد بارها مردم اين قسمت از انجيل را خوانده بودند اما هنوز در ایشان نااميدی وجود داشت.
چقدر ما شبيه اين مردم میباشیم زمانیکه منتظر برکت خدا در پشت پنجرههاي زندگيمان هستیم. غافل از اينکه برکت تنها در عيسي مسيح و دستان اوست، کافيست نگاهمان را به او بدوزيم و درب قلبمان را به روي او باز کنيم. يادمان باشد که خداوند از داوودها استفاده ميکند تا جولياتهاي زندگي ما را نابود کند. اين اتفاق بارها در طول تاريخ افتاده و هنوز هم ما در اين تصورات هستيم که نجات دهنده ما از مشکلات بايد دکتری معروف، واعظي مشهور و یا غیره باشد؛ غافل از اينکه خداوند تنها نجات دهنده ماست. کافيست دستهايمان را به آسمان گشوده، از او بطلبيم و او بيمنت ميبخشد. خدا را شکر براي مردان خدايي که دستان خداوند شده و حامل برکت خداوند براي ما هستند.
اين ما هستيم که بايد با ايمان، اميد و عشق گوشهايمان را به کلام خدا باز کنيم تا بتوانيم تبديل شويم به آنچه خدا از ما انتظار دارد.
مرد جوان شروع به صحبت کرد؛ پولس عشق را همانند نور از منشور احساساتش عبور داده و رنگين کمان عشق را به ما نشان ميدهد.
اين رنگين کمان چيست؟ اينها خصوصيات و عناصر تشکيل دهنده عطيه برتر هستند.
بردباري؛ عشق بردبار است.
مهرباني؛ عشق خشم و کينه به دل نميگيرد.
سخاوت؛ عشق در آتش حسرت نميسوزد.
فروتني؛ عشق غرور ندارد.
ظرافت؛ عشق رفتار ناپسنديده ندارد.
تسليم؛ عشق نفع خود را خواهان نيست.
صداقت؛ عشق از ناراستي شاد نميشود اما با راستي به شعف ميآيد.
خداوند عشق است؛ عشقي که با نفوذ کردن در درونمان همه چيز لطيفتر و پاکتر شده و تغيير شکل پيدا ميکند و آن چيزي که اشتباه است را دور ساخته، اصلاح کرده و درون انسان را مجدداً بازسازي کرده و رشد خواهد داد.
قدرت، اراده انسان را تغيير نميدهد، همچنین زمان، باعث تغییر انسان نمیشود، اما عشق تغيير ميدهد؛ به اين ترتيب اجازه دهيم تا عشق وارد گردد.
آيا شما ميتوانيد ده فرمان را اجرا کنيد بيآنکه عشق داشته باشيد؟ خداوند جسم پوشيد به روي زمين آمد تا به ما عشق را بياموزد؛ تا ياد بدهد تنها عشق است که ما را مجاب ميکند تا از تمامي قوانين خداوند اطاعت کنيم. عشق فرمانيست که توجيهکننده تمامي فرمانهاي ديگر ميباشد.
اگر قصد صحبت کردن از خدا را داشته باشيم، خيلي روحاني باشيم، داستانهاي معجزه بخش، اظهارات مؤمنانه، دعاهاي زيبا و همه و همه را داشته باشيم ولی عشق را فراموش کنيم همه تلاش و کوششمان بيثمر خواهد بود.
با تأمل در اين کتاب و آيات در ميیابيم که به راستي اگر وظايف و خدمات هر روزهمان را بدون عشق انجام دهيم هيچ ثمري نخواهد داشت. زماني به آسايش خداوند وارد خواهيم شد که با عشق خدمت کرده باشيم؛ هم به خداوند، هم به اعضا خانواده و هم به خودمان.
اگر هر روز کاري را تکرار کنيم که در آن عشق نباشد خسته خواهيم شد. حتي خودمان هم حس زيبايي نخواهيم داشت چه برسد به کسي که براي او آن کار را انجام دهيم.
پس عشق بورزيد، براي آنکه عشق عطيه برتر است، نه به خاطر آنکه در ازايش چيزي به ما ميدهند…
حال نیاز داریم عشق ورزیدن را یاد بگیریم. چه چيزي از آدمي يک هنرمند، نويسنده توانا و يا موسيقيدان بزرگ ميسازد؟ تمرين و مُمارِسَت. چه چيزي از آدمي يک انسان بزرگ ميسازد؟ تمرين و عمل کردن.
در رشد روحاني نیز همان قوانين قابل استفاده توسط جسم و روح به کار برده ميشود. عشق يک ابراز و اظهار غني، قوي و سخاوتمند از زندگي ما و شخصيت انسان در پيشرفتهترين مرحله از تکامل وي ميباشد و براي دست يافتن به اين امر نيازمند يک تمرين دائمي هستيم. سعي کنيد دنيا را همانند يک مکان بزرگ کارآموزي عشق ببينيد و بر عليه آن چيزي که در زندگيتان در حال روي دادن است به مبارزه نپردازيد و از اين امر شکايت نکنيد. اين راهي میباشد که خداوند براي تمرين و مُمارِسَت ما به وجود آورده است.
از وسوسهها نترسيد. از اين حقيقت که وسوسه همواره پيرامون شماست و با وجود تلاشها و دعاهاي بسيارتان باز نميايستند شگفت زده نشويد؛ به اين شيوه است که خداوند روح ما را به کار ميکشد. تمام اينها به ما ميآموزند که بردبار، فروتن، سخاوتمند و سازگار باشيم. دستي را پس نزنيد که چهره شما را ميتراشد، چرا که اين دست راه را نيز به شما نشان خواهد داد و دست او ما را هر روز زيباتر ميسازد.
اما عشق چيزي بيشتر از تمامي رنگهاي رنگين کمان است. اگر رنگهاي رنگينکمان را با هم ترکيب کنيم موفق به ايجاد نور نميشويم.
براي آموختن عشق سعي در الگوبرداري کردن از کساني که عشق ورزيدن را آموختهاند ميکنيم، اراده خودمان را وادار به تلاش کرده، به دعا خواندن پرداخته و…، اما هيچ کدام از اينها به ما عشق ورزيدن را نخواهند آموخت. عشق يک تأثير ميباشد که فقط با شناخت دليل آن اين جلوه ظاهر ميشود؛ و اما دليل عشق! ما عشق ميورزيم براي آنکه در ابتدا او به ما عشق ورزيد.
و در آخر وقتي جوان سخنانش پايان يافت افراد حاضر از جاي خود برخاسته و در سکوت به طرف خانههايشان به راه افتادند. اين جملات آخر کتاب بيشتر يادآور ميشود که همه چيز پايان مييابد، فقط عشق است که باقي ميماند.
لمس عشق خداوند
با شما