شناسنامه فیلم:

 فیلم علمی تخیلی «فینچ» «Finch» محصولی از کشور آمریکا توسط «میگل ساپوچنیک» کارگردان شناخته شده‌ اهل انگلیس ساخته و در سال 2021 اکران شد، در این فیلم «تام هنکس، کلب لندری، لورا مارتینز و اسکار اویلا» با هنرمندی به ایفای نقش پرداختند.

این فیلم داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که از یک ربات، یک سگ و یک مرد تشکیل شده است.

فینچ بازمانده از یک فاجعه خورشیدی می‌باشد که یک ربات درست می‌کند و در پناهگاه خود با یک سگ دوست داشتنی زندگی خود را آغاز می‌کند.

خلاصه فیلم:

ده سال از زمانی که شعله خورشید لایه ازون را تخریب کرده و زمین غیر قابل سکونت شده است می‌گذرد.

اکنون حتی چند ثانیه زیر نور خورشید بودن هم پوست را می‌سوزاند.

یکی از معدود بازماندگان مهندس روباتیک «فینچ وایبنرگ» بود که با یک ربات کمکی و سگش«گودیر» در آزمایشگاه زیرزمینی «سنت لوییس» به تنهایی زندگی می‌کند، او فقط برای جستجوی لوازم با پوشیدن لباس محافظ بیرون می‌رود. فینچ در حال مرگ بود بنابراین سعی می‌کند یک ربات انسان نمای پیشرفته بنام «جف» بسازد تا پس از مرگش از گودیر مراقبت کند. اما در این مسیر اتفاقاتی نیز می‌افتد…

بررســــی فیـــلم:

وقتی که طوفان‌های سهمگین و مخرب به سمت فینچ می‌آیند، فینچ تکاپوی عجیبی برای زنده ماندن و سلامت نگه داشتن سگش دارد. درست زمانیکه لایه ازون سوراخ شده و هیچ حفاظی نیست و اثری از زندگی دیده نمی‌شود.

بیابان‌هایی که در گذشته بوستان و دشت بود و اشعه‌ای که گرمای آن، ریه فینچ را از بین برده نشان دهنده نبودن حیات است.

شاید این دردی آشنا باشد برای ما، جایی که در بین ناتوانی‌هایمان گمشده‌ایم و زندگی‌هایمان به بیابان‌هایی بدل شده که تنها بوی مرگ به مشام می‌رسد و شیطان هم در همین گرسنگی‌ و تشنگی‌ها تله‌هایی برپا کرده است.

در همین حال تصمیم فینچ این بود که تمام تلاش خود را بکند و رباطی برای مراقبت از سگش بسازد. او می‌بایست معنی اعتماد را تمرین کند. او به رباط می‌آموزاند تا چطور کارها را پیش ببرد و رباط هم به او کمک کرد تا به قسمتی از زمین سفر کند که در آن بوی حیات می‌آمد. در حین رانندگی آنها متوجه برخورد یک پروانه با ماشین شدند، پروانه‌ای که نوید از زندگی می‌داد، تبدیلی که هرکدام از ما نیاز داریم تا به آن وارد شویم. فینچ با دیدن پروانه امید و لبخند به قلبش بازگشت و توانست بعد مدت‌ها از حضور خورشید و نور لذت ببرد اما او به دلیل آسیب‌هایی که دیده بود در آستانه مرگ بود.

وقتی ثمرات کارهایش را نگاه می‌کرد با آسودگی سگ را به رباط سپرد و اعتماد کرد. جایی که او باوری به کار گروهی و تیمی نداشت مسیر زندگی او را به این تبدیل برد که به اعتماد کردن و سپردن به دیگران نیاز دارد .

او چنان ارزش به دیگران اندیشیدن را از سختی‌ها دریافته بود که حتی جان سگش برایش اهمیت ویژه‌ای داشت و به آینده او پس از مرگش می‌اندیشید. به راستی در شرایط بحرانی وقتی که با مرگ روبرو می‌شویم و ناامید هستیم آیا برای آیندگان ارزشی قائلیم؟

چقدر ارزش و بهایی که مسیح برای ما پرداخت نمود را دریافته‌ایم؟ او می‌گوید: «من آمدهام تا شما به فراوانی از حیات بهرمند شوید.»

امروز به عنوان ایمانداران به مسیح، چقدر در حیات و تکاپو برای نسل آینده اعتمادها را تجربه می‌کنیم؟؟؟

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

صحنه زنی
بال های فرو افتاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست