خداوندا عیسی مسیح شکر به دنیا آمدی تا هر چیزی که توسط شیطان از زندگی ما دزدیده و نابود شده بود به ما پس بدهی. آزادی از اسارت گناه، زندگی ابدی، مشارکت زنده و دوستانه با خدای حقیقی، شادی، آرامش، سلامتی و امید. همه را مسیح تو با تولدت٬ زندگی، مرگ و قیام خودت از مردگان برای ما مهیا کردی.
خداوندا در این کریسمس می‌طلبم حضور تو را ای صلح و سلامتی برای خودم و دیگران.
حتی اگر ما تمام اموال دنیا را داشته باشیم، در بزرگترین عبادتگاه‌ها دعا کنیم، بهترین دوستان دور ما را گرفته باشند، خانواده‌ای عالی، موفقیت، شهرت،، اما با تمام این وجود اگر قلب ما پر از غم و نا‌آرامی باشد زندگی ما ذره‌ای ارزش نخواهد داشت. اما خداوندم عیسی مسیح تو را شکر می‌کنم که تو خبر خوش هستی و هر که به تو ایمان آورد فرزند تو خواهد بود. باشد که در فرزندی تو عمل کنیم و بگذاریم تو خداوند زندگیمان باشی و اگر در تلاطم سختی و تنگی افتادیم همواره امیدمان بر تو باشد٬ به تو ای خدای زنده و به بازگشت تو مسیح.
عیسی مسیح شکر برای کلام زنده‌ات که می‌گویی: «برای شما آرامش به جا می‌گذارم، آرامش خود را به شما می‌دهم. آنچه من به شما می‌دهم، نه چنان است که جهان به شما می‌دهد. دل شما مضطرب و هراسان نباشد» آمین.
کنیز تو٬ ستایش

کریسمس مبارک
در کریسمس که خیلی از مردم به کلیسا می‌روند و میلاد عیسی مسیح را جشن می‌گیرند. عیسی مسیح به من آموخت برای شاد بودن فقط به درک عشق ‌و برکت او نیاز داریم شکر برای عشق خداوند. باآرزوی عشق ‌و برکت خدا برای شما وشبان عزیزم برادر امید وکلیسای اسمیرنا.
مینا

میلاد توست… میلاد تو ای خداوندم…
هدیه‌ای برای تو دارم٬ هدیه من به تو٬ پرستشم نزد توست٬ سرود «خوش‌آمدی ای نور» که برادرم برای تو سرود را با او اعلام می‌کنیم.
که خوش آمدی خوش آمدی ای نور تو آمدی در دلم غوغا به پا کردی…
عیسی به دنیا آمد تا غم و گناه را از من بشوید او آمد چون همه غم داشتن او آمد چون او خود شادی بود. بله عیسی خوش آمدی در قلبم از تو سپاسگزارم که در این دنیایی که تو نیکو آفریدی و من با گناهانم خرابش کردم اما باز پا به خرابه‌های دنیای من گذاشتی توآمدی در طویله قلبم به این دنیا آمدی حضور تو در قلبم مرا مبارک کرد. طویله قلبم پر از نور و برکت تو شد تو به فکرم بودی و هستی و خواهی بود ای عیسی می‌خواهم در تو بمانم و می‌خواهم شاهد تو در خودم و دیگران باشم.
عیسی میلادت مبارک. امیدوارم تا هر چند سال در این دنیا زندگی می‌کنم من از آن تو و تو ازآن من باشی. دوستت دارم
دخترت سمیه
زنگ‌ها به صدا درآمده از هر طرف صدای شکرگزاری به گوش می‌رسد.
زمزمه قدوس قدوس قدوس. کسی می‌گوید «راه را باز کنید».
پادشاه نزدیک است زیرا دختر باکره فرزندی به دنیا آورد او شاه جلال شاه شاهان است قلب‌ها را به سوی او باز کنید تا زندگی شما پر از عشق و محبت و آرامش شود و دنیای تاریک در نام او پر از نور شود. همه هستی چشم به ستاره او دوخته است تا ببینند کجا به دنیا آمد. مسیحم مشتاقانه انتظار تو را دارم بیا و قلبم را با نور خود روشن ساز آسمان شادی کند زمین بنوازد و همگان سرود شکرگزاری بخوانند.
روزی که درب قلبم را از فرط خستگی و ناامیدی باز کردم تو در قلبم و به دنیای روحانی درونم قدم نهادی با تولد تو در قلبم گویا من نیز باید متولد می‌شدم اما نه تنها با در و مروارید و هدایا در مقابلت زانو زدم بلکه کوله بار گناهانم را هم بر دوشت نهادم و تو با فیض و خوشحالی آن را پذیرفتی و مرا در آغوش کشیدی. آن لحظه در تمام وجودم جشن امید برپا بود زیرا مهربان‌تر و با گذشت‌تر از تو ندیده‌ام. تو به دنیای درونم آمدی و من تولد دوباره یافتم با تو رشد کردم و آغاز نور بر تاریکی را درک کردم خداوندم مسیحم شکر با تو و کنار تو بزرگ شدم اگرچه لیاقت نداشتم اما تو برایم محبت و شادی به ارمغان آوردی مرسی که هستی
دخترت زهرا

خداوندا، خوش آمدی به دنیای تاریک من
تو که از نسل داوود
زاده شدی ز روح‌القدوس در بطن مریم
خوش‌آمدی به قلبم
شدی راه نجاتم٬ از کلامت
نمایان‌کردی خودت را٬ در شک‌هایم
مرا شستی از گناهم
تولدی نو بخشیدی در حیاتم
شدی مرهمی بر زخم‌هایم
شفایم بخشیدی ز عشقت
وعده‌ام دادی در زمانت
ایمان دارم به زنده بودنت
ایمان دارم به محبتت
زنده‌ام به نگاهت
شکر بهرت، شکر بهرت
دخترت مصی
و باز کریسمسی دوباره…
درختها تزئين شده‌اند خیابان‌ها بوی جشن و پایکوبی می‌دهند؛ همه در فکر تدارک و خرید هدایا هستند؛ در مورد آرزوها و معجزات کریسمس باهم گفتگو می‌کنند.
… و من هم پر از شوق هستم برای تو خداوندم برای تو که به میان ما آمدی و قلب مرا آذین بخشیدی چقدر تو عجیبی و مهیب.
قلب من شکسته‌ترین قسمت وجودم بود نیازمندترین عضو من. تلخی‌های روزگار قلبم را سرد و سردتر کرده بود سنگی و زخمی٬ پر بود از غم و اندوه و سوگواری برای خودِ خودم.
دیگر جایی برای محبت نبود فرار بهترین راهم بود٬ قلبم پر بود از دروغ‌‌هایی که باور کرده بود٬ بوی تعفنش به آخوری می‌مانست و تو وارد شدی نشانه‌هایت را دیدم و صدای کوبیدن در‌ را شنیدم.
در بدترین و تاریکترین نقطه زندگیم تو نیکویی مطلق٬ منور شدی.
گویی نقطه قرار و اتصال تاریخ بود گذشته‌ام را شفا وآزادی را مژده دادی!
مرا از من جدا کردی و با خود پیوند دادی.
حال٬ دلم مشتاق عمق تازه‌ای از توست.
تو کلام خدایی که میان ما مسکن گزیدی. همان کلام که چون عسل تلخی‌هایم را شیرین کردی و حقیقت را بر من نمایان کردی.
تو معجزه عاجزی‌های من هستی. تو مرا از نو ساختی.
صدای تو مرا بیدار کرد و با مغان‌ها همراه شدم تا ستاره را تا به انتها دنبال کنم تو اینجایی… عطر خوش تو پیچیده… و بوی تعفن رخت بربسته٬ محبتت انبوه گناهانم را پوشانیده
و قلب سرد و سنگم با حرارت عشقت گرم و پذیرا شده.
آب حیات درآخور زندگیم جاریست.
میلادت مبارک هر روز مرا تبدیل ساز…
تو خدا و خداوندم هستی تا ابدالاباد…

دخترت المیرا

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

کجاست آن مولود؟
مسیحیان در قرن شانزده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست