راحیل
در شمارههاي گذشته به شخصيتهايي چند زن در کتاب مقدس پرداختيم و با بررسي نکات قوت، ضعفها و اشتباهاتِ هر يک سعي کرديم از زندگي هر کدام پيامها و درسهايي بياموزيم تا بتوانيم در جاده خداوند قدم برداريم. در اين نوبت ميخواهيم در باب سيامِ کتاب پيدايش نگاهي به زندگي راحيل بياندازيم.
راحيل! زني که سالها صبر کرده بود تا به معشوق خود يعقوب بپيوندد و زندگي زيبايي با او بسازد. حال همسري ديگر در کنار يعقوب ميبيند و آن هم کسي نيست جز خواهرش. از طرفي ديگر حال که به يعقوب رسيده در مييابد که نازا است و براي همسر خود نميتواند ثمرهاي بياورد. فرزندان ليه يک به يک در جلوي چشمان راحيل رشد ميکنند. او ماههاي طولاني شاهد بارداري خواهر خود است و فرزندان پسري که در جلوي چشم راحيل به آغوش مادر خود ميروند و ليه را «مادر» صدا ميزنند؛ اما افسوس از رحم بستهي راحيل…
در اولين آيه از باب سيام چنين مکتوب است: «و اما راحيل چون ديد که براي يعقوب فرزندي نياورد، بر خواهرش حسد برد».
تمام اتفاقات و شرايط راحيل را به سمتي سوق دادکه وي مرتکب اولين اشتباه خود شود. «حسادت!» بله او بر خواهر خود حسادت کرد.
البته اين مشکل اصلي راحيل نبود بلکه شروعي براي اشتباهات و بروز مسائل عميقتر بود چراکه بعد از اين شروع و در ادامه همين آيه قدمي ديگر برداشته و از يعقوب درخواستي ميکند: «به من فرزندان بده، وگرنه خواهم مرد!»
راحيل بهجاي دعا کردن و بردن درخواست و ضعف خود به حضور خداوند، از يعقوب طلب ميکند تا نازايي او را بردارد. او انتظار نه يک فرزند، بلکه چندين فرزند از همسر خود دارد و اين نشاندهنده آن بود که درخواستش نيز تحت تاثير حسادتش قرار گرفته است چونان که ميخواهد فرزندان بيشتري از ليه داشته باشد و خود را بهتر از ليه و بزرگتر و لايقتر ببيند.
با نگاهي عميقتر ميتوانيم ريشه حسادت و رشد آن را در او ببينيم که توامان با درخواستي نه براي جلال خداوند بلکه براي جلال خود بوده آن هم از شخصي که در برآورده کردن درخواست عاجز است.
شما خوانندگان عزيز را به تامل در اين خصوص يعني «حسادت» دعوت ميکنيم. زمانهايي ميباشد که حسادت حتي بر حق جلوه ميکند که در اکثر مواقع نيز شرايط و موقعيت خانوادگي آن را بوجود ميآورد. اين ميتواند شروعي براي به بيراهه رفتن باشد. شروعي براي دعوت نکردن خداوند به زندگيمان. شروعي براي غرور. شروعي براي درخواست بزرگي و جلال خودمان و شروعي براي قدم نهادن در نقشه شرير و سقوط؛ همه ما نيز اکثراً درخواستهايي داريم، البته نه از خداوند بلکه از دنيا و مردم.
نگاه دقيقتر به زندگي راحيل در کلام خداوند به ما اين را ميآموزد که نخست در پي پادشاهي خدا در زندگيمان باشيم و درخواست خود را به حضور او ببريم چراکه قادر مطلق و حکمت مطلق است. او تنها کسي است که قدرت انجام هرکاري به بهترين نحو خود را دارد. بلي از او طلب کنيم تا درهاي بسته را بگشايد و از او بطلبيم تا براي او و جلال نامش ثمر بياوريم و پربار باشيم.
قدم نهادن در اين بيراهه تنها به يک اشتباه ختم نشده است، بلکه اين حسادت به ليه خواهر راحيل نيز سرايت کرده و او هم مانند خواهر خود عمل ميکند. در ادامه اين باب اشتباهات ديگري از راحيل ميبينيم که باز هم تکرار گذشته است و گويي در دايره اين اعمال گرفتار و در اسارت است. او به يک گياه بيشتر از خداوند ايمان دارد و باز هم درخواست خود را به سوي خداوند نميبرد و از او طلب نميکند.
و اما در آيه بيست و دوم همين باب: «سپس خدا راحيل را به ياد آورد و او را اجابت کرده، رَحِم او را گشود.» راحيل باردار شد و پسري بزاد و گفت: «خدا ننگ از من برگرفته است.» و او را يوسف ناميد و گفت: «باشد که خداوند پسري ديگر بر من بيفزايد.» (پيدايش 30: 22-24)
اين بار راحيل دعا کرده و بهجاي راههاي خود و طلب ثمره از هر چيز و هر کسي درخواست خود را به خداوند عنوان مينمايد و مکتوب است که خداوند او را اجابت کرد. دستان او بسوي خداوند دراز شده و دعاي او به حضور خداوند رسيد و اين خداي محبت، فرزند خود را بهياد آورد و اجابت نمود. ثمره اين اجابت «يوسف» به معني «ننگ مرا برگرفت» شد. در اين نامگذاري اراده خداوند و اثري از کار عظيم او را شاهد هستيم. کلمه ننگ که در اين قسمت آورده شده در عبري به معناي «خجالت و شرم» نيست بلکه اين کلمه در عبري به معناي چيزي مخالف و متضاد دريافت فيض ميباشد. در اين جمله راحيل عنوان ميکند که چيزي که باعث دريافت نکردن فيض و برکت از خداوند ميشد را خداوند برگرفته است و اکنون برکت و فيض او را ميتوانم دريافت کنم. پس از آن راحيل از خداوند طلب فرزندي ديگر نيز ميکند. راحيل ديگر آن شخصيت قديمي نيست. او تغيير کرده و اين جمله نشاندهنده تغييرات او در افکار و قلبش است.
بازگشت راحيل بهطرف پادشاه آسماني و طلبيدن اراده او باعث شد تا خداوند در زندگي او کار کند. همانطور که در مزمور 25 آيه 7 مزمورنويس مکتوب نموده: «گناهان جوانيام را بياد نياور»، گويي راحيل هم به اين نقطه رسيده بود و اشتباهات خود را دانسته و در حضور خداوند آرامي يافته بود و دو فرزند از رحم خود او به ثمر رسانيد.
اين تبديل و تغيير راحيل تنها چيزي است که ما نيز به عنوان ايماندار بايد بيابيم تا درهاي فيض و رحمت خداوند بر ما گشوده شود و يا بهتر است بگوييم گناه و ناديده گرفتن حضور خداوند مانع دريافت فيض و برکت او است، چراکه در پادشاهي و حکمراني او زندگي نميکنيم بلکه با اراده و گام برداشتن در هدفهاي خود سعي داريم زندگي و راههاي آرامي و شادي را بيابيم. در بسياري از کارهاي روزمره و تصميمات هر روزه بر عقل و منطق و شرايط اين دنيا تکيه ميکنيم و چشمان خود را بر روي صخره حقيقي يعني مسيح ميبنديم و مانند فردي نابينا، آن حقيقت را ناديده ميگيريم. آمين که هر يک از ما پيش از درخواست و طلبيدن هر چيز آنها را به حضور خداوند ببريم و اراده او را طلب کنيم و راههاي او را دنبال کنيم و با صبوري منتظر کار عظيم او در زندگيمان باشيم. چرا که خداوند چشمان منتظر را بيثمر نخواهد گذاشت. او خداي دلگرمي و نيکوييهاست و بهترين برنامه را براي زندگي فرزندان خود در نظر دارد و ما را براي آن هدايت خواهد کرد.
شرايط و نتيجه اين تغيير ديد و افکار در راحيل، تاثير مستقيمي بر زندگي او و حتي خانوادهاش داشت. در ادامه ميبينيم وقتي همسر او يعني يعقوب همسران خود را فرا ميخواند (پيدايش 31: 4) تا يکي از مهمترين تصميمات زندگي خود را با آنها نيز به اشتراک بگذارد راحيل ديگر آن انسان گذشته نيست و افکار او نيز دستخوش تغيير شده است. او پس از شنيدن تصميم يعقوب براي ترک آن ديار جوابي خارج از منطق انساني ميدهد ولي با اطمينان به کار خداوند. در آيه 16 از باب سي و يکم پاسخ همسران به تصميم و مشورت يعقوب بسيار زيباست: «آنچه خدا به تو گفته است به جاي آر.»
بياييد نگاهي به شرايط موجود بياندازيم. راحيل و ليه از ابتداي زندگي خود در اين قبيله و در نزد قوم پدري خود ساکن بودهاند و سفر در آن بُرهه تاريخي بسيار خطرناک بوده است. راه بياباني و طولاني، خطر راهزنان و تهديد قبايل ديگر، گم شدن در بيابان، تشنگي و گرماي بيابان و گرسنگي در برهوتي بهظاهر بيپايان تنها بخشي از خطرات و ريسک سفر کردن در آن دوران ميتوانست باشد. آنها ميدانستند که در نزد پدر و قبيله خود در امنيت خواهند بود ولي تغيير افکارشان ديد آنها را از اعتماد و طلب امنيت از انسان به توکل بر خداوند تغيير داده بود و آنها به کار عظيم خداوند و حرکت در اراده خداوند ايمان آورده بودند. از طرفي تصميم يعقوب ميتوانست جان او را از طرف لابان، پدر ليه و راحيل به خطر بياندازد چراکه او ميخواست مزد سالها خدمت خود را بردارد و بياجازه لابان از آن ديار کوچ کند. پس ميبينيم که گفتن جمله «آنچه خداوند به تو گفته است به جاي آر» در آن شرايط حاکي از اعتمادي زيبا به کار خداوند و هدايت اوست. از طرفي اين دو خواهر که سالها به خاطر حسادت دشمن يکديگر شده بودند حال به اولين توافق و همنظري در بين خود رسيدند که اين نيز نشاندهنده شروعي تازه براي اين خانواده بود. قدم در جاده خداوند زندگي درحيات و سلامتي است، رابطهها شفا مييابد، اميد به جاي نااميدي و شادي جاي غم را ميگيرد.
اتحاد به جاي از هم گسستگي کانون خانوادهها و جامعه را مملو از شادي حقيقي ميکند. امروز چه درخواستها و مشکلاتي داريم که همچون راحيل زندگي و شرايط را براي ما سخت کرده است؟ بياييد براي تسليم آن به خداوند قدم برداريم و حضور او را بطلبيم که مشورت و حضور او هر ننگي را از ما برميدارد تا در راه او بدويم و نجات را فرياد بزنيم. در اين مسير فکر ما نيز تبديل خواهد شد و نور خداوند از طريق ما به جهان خواهد تابيد.
براستي در خانوادههاي خود چگونه با فرزندان و همسر خود مشورت ميکنيم و چگونه در مشورتها مشارکت داريم؟ آيا نظر خود را با تعصباتي کورکورانه به خانواده تحميل ميکنيم و يا اينکه با در ميان گذاشتن نظرات در مشارکت با همه اعضاي خانواده موضوع را بررسي ميکنيم و به نتيجه مطلوب دست پيدا ميکنيم. آيا مسيح در زندگي ما به عنوان پادشاه و راس خانواده جايگاهي دارد؟ اگر چنين است در تصميمات و مشورتها حکم و هدايت خداوند را در دعا طلب ميکنيم و آنچه خداوند گفته است را به جا خواهيم آورد.
راحيل و ليه تشويق کننده همسر خود براي ادامه کار خداوند بودند و اين مهمترين نقش همسر در خانواده است تا با تشويق يکديگر به دعا، مشورت و مشارکت با خداوند همواره اراده او را در زندگي و خانواده جاري سازند.
اين مهم در تربيت کودکان نيز نقش بسزايي دارد. ميتوانيم آنها را از همان بدو کودکي در مشارکتها سهيم کنيم تا اهميت مشورت با خداوند و خانواده الهي را دريابند و در بطنشان اين مهم ريشه گيرد.
باشد که در اين مشورتها داوري و قضاوت يکديگر را کنار بگذاريم و با سهيم کردن هر عضو خانواده، در مشارکت با مسيح و طلبيدن طريق و هدف او گام برداريم. اين وظيفه هر يک از اعضاي خانواده است تا هر يک براي کار خداوند و انجام اراده او هم نظر و هم آوا شوند.
آمين که در راه خداوند و اراده او هر روزه با طلبيدن حضور و آرامي او گام برداريم.