نما و ظاهری پر از ریسههای رنگی و نورانی همه خیابانها که دَم از شادی و جشنی عظیم برای یادآوری و به وقوع پیوستن اتفاقی عظیم قطار شدهاند این روزها بسیار به چشم میآید.
تلویزیون، رادیو و همه رسانهها و… این را بیان میکنند که همه در شادی عظیم و اتفاقی خوش یُمن، غرق در آرامش و آزادی هستند، ولی گویی این ظاهر ماجراست؛
در قلب مردم چه خبر است؟ جشن است؟ شادی در آن خانه دارد؟ آرامش حکمفرماست؟ از وجد این آرامی، سرود و پرستشها به آسمان است؟
اشتباه برداشت نکنید!!! حرفها و نوشتههایمان سیاسی نیست! و حتی اگر سیاسی هم بود این سیاست کنونی که در عصر معاصر میشناسند و آشناست نبود؛ سیاست و راه و روشی قدیمی و الهی بود که دیگر در گَنجهمان یافت نمیشود؛ راه و روش و سیاستی بود که رهبر و پادشاهش با وجدانی پاک و بیگناه، برای خلق خود میایستاد و سختی میکشید، حتی به قیمت جان خود، تا مردمان و برادرانش از اقتدار برخوردار شوند!!! ولی به هر حال متاسفانه یا خوشبختانه بحث ما سیاسی نیست؛ حتی گفتار ما بر سر زمین و مملکت و یا برخوردهای منشوری هم نیست!
شادی برای چه؟ آن هم شادی و سرود پرستش گونه…؛ شادی و پرستش واقعی زمانی اتفاق میافتد که رهبر و یا پادشاه جای خود را در قلبها باز کند و قلبها داوطلبانه به رویش گشوده شود…، رهبر و پادشاه نیکو، قلبها را ساکن میشود، نه فقط سرزمینی را…، نه جایی را که فانیست و روزی از دست خواهد رفت. برای ساکن شدن و ورود به مکانی باید از درون آن را شناخت! از افکار و نیتها! از گذشته و حال! از حسرتها و آرزوها و…!
چه کسیست که از اعماق قلبها آگاه است و نسبت به همه چیز شناخت دارد؟ مگر نه اینکه فقط یکیست آزماینده دل ها! تنها اوست که از همه چیز آگاه است و میتواند قلبها را به سمت خود جذب کرده و در آن ساکن شود، آنموقع است که شادی حقیقی جاری میشود؛ دیگر نیازی به این همه تبلیغ نیست، بلکه با تمام وجود و اشتیاق کارهای عظیمش به جهان اعلام میشود! به شادی اجباری و ریسههای رنگی به در و دیوار و نورانی کردن خیابانها نیازی نیست؛ زیرا شادی و پرستش دائمی در قلب برگزار است و آن هم با عشق و علاقه و نه از روی اجبار…
بیایید به حضور عیسی مسیح برویم و قلبمان را به او که هر لحظهاش بدون هیچ لغزش و تغییری، شادی و آرامش و پرستش است بدهیم و بگذاریم رهبر و پادشاه قلب ما که ازلیست و ابدی باشد…
حسین سکاکی