گام¬هایی در سفر ایمان…
سفری با اندوخته¬ای در خورجین، رسم شاگردی¬مان را طی کردیم و سی و هفت شماره در کنار شما عزیزان و همراهان اسمیرنا در این سفر با هدایت کاروان سالار قدوس¬مان همسفر گشتیم. در این شماره نیز آغازی دوباره در این سفر خواهیم داشت و راه او را خواهیم پیمود.
شاگردی و امتحان هیچگاه از هم جدا نبوده¬اند و همیشه برای سنجش آنچه آموخته¬ایم وارد امتحان می¬شویم تا خود را محک بزنیم که آیا آمادگی ورود به مرحله بعدی را یافته¬ایم، و یا هنوز به تراشیده شدن، رشد و بلوغ بیشتری در آن مرحله نیاز داریم.
در امتحان الهی بیاد داشته باشیم که امتحان برای نابودی و دلسری شاگرد نیست، بلکه محکی است برای ورود به مرحله¬ای جدید و به جلو رفتن. اما در امتحان می¬بایست اطاعت کامل داشت و طبق مراحل و نقشه¬های او حرکت کرد.
ابراهیم یکی از شخصیت¬های کتاب مقدس در باب بیست و دوم کتاب پیدایش وارد این امتحان می¬شود و خداوند از او می¬خواهد تا فرزند محبوب و عزیز خود را قربانی کند؛ از او می¬خواهد تا برای انجام این¬کار راهی سفری سه روزه شود تا به مکانی که خداوند به او نشان می¬دهد برسد.
در مرحله اول، اطاعتِ بیچون و چرای ابراهیم را شاهد هستیم. او که گویی دست و پای خود را گم کرده و در فشار فکری شدیدی درگیر است همچنان در اطاعت قدم برمی¬دارد. برآشفتگی ابراهیم از غیر منظم انجام دادن تدارک سفرش مشخص است، ولی اطاعت تنها شاخصهی او در هر شرایطیست و گویی پس از سال¬ها زندگی و اشتباهاتش امروز به این مهم دست یافته است.
او تمامی مراحل را همانگونه که خداوند گفت انجام می¬دهد و راهی سفری می¬شود که در هر لحظه و ثانیه آن فشار فکری شدیدی را متحمل می¬شود، ولی در انجام اراده خدا همگام با خداوند پیش می¬رود.
پس از سه روز خداوند به او کوه اوریا را نمایان می¬سازد؛ محل قربانی فرزندش. همان مکانی که مسیح نیز به صلیب کشیده شد و قربانی کامل و بینقص برای گناهان بشر کفاره و فدیه شد.
ابراهیم با فرزند به بالای کوه می¬رود و شروع به ساخت مذبح می¬نماید و هیزم¬ها را می¬چیند. اگر تصوری از این آیات در سر خود بگذرانیم حال و دگرگونی پدری که برای قربانی کردن فرزندش تدارک می¬بیند را با گوشت و پوست خود احساس می¬کنیم که بر او چه گذشته است. در تمامی این سفر و مراحل گویی ابراهیم مرگ و از دست دادن فرزندش را تصور می¬کند تا بره و قوچ گرفتار در بوته خار مهیا شده از طرف خداوند تمام تصورات او را شستشو می¬دهد.
گویی خداوند در تمامی این سفر با قوچی بر گردن خود، از آن طرف کوه به بالا می¬آید؛ همانگونه که فرزند خود را برای گناه بشر فدیه نمود تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد. تاجِ خار بر سرِ مسیح نهاده شد، همانگونه که بره قربانی در بوته خار گرفتار شده بود.
در اینجا ابراهیم در می¬یابد که انسان گذشته¬ای که با سختی و تشنگی در بیابان پا به مصر گذاشته بود و بر قدرت¬های مصر توکل کرد تا تشنگی و نیاز او را بردارند تبدیل به دوست خداوند شده و حال می¬داند و می¬تواند به او تکیه کند که تنها صخره و نجات دهنده است. خدا به او نشان داد که تصورات و افکار تو کامل و بینقص نیستند، بلکه افکار خداوند والاتر و کامل و نیکوست، پس به او تکیه کن و راه¬های خود را به او بسپار.
چه بسیار مراحلی که با عجله کردن¬ها و عدم اطاعت کامل از دست داده¬ایم. چه بسیار فرصت¬هایی که برای ورود به مرحله جدید زندگیمان داشتهایم و آنها را با منطق¬ها و تصوراتِ افکارمان نابود ساختیم و دستمان از آنها کوتاه شد.
بیایید امروز محبت او را بار دیگر بچشیم و این¬بار با افکار، نقشه و اراده کامل او پیش رفته و هدایت او را بطلبیم. امروز نیز روز خداوند است، روزی که برای شروعی تازه مهیاست. گام برداریم…