امروز دوباره روز ميلاد فرزندت رسيده و تو بزرگترين هديه خودت را به ما دادي. امروز وقتي به سال گذشته نگاه ميکنم، ميبينم که از چه پستيها و بلنديهايي که تو من را عبور دادي و پيش رويم مسيري است که تو برايم عالي چيدهاي. خداوندم امروز در ميلاد فرزندت اعتراف ميکنم، خيلي جاها او را با رفتارم انکار کردم و خيلي زمانها از ياد بردم که براي چه به اين دنيا آمدي، اما خوشحالم که تو خداي محبت و عشق هستي و ميدانم که اگر با همه قلبم توبه کنم و دوباره به سمتت برگردم تولد تو، تولد تازه من ميشود. آمين در اين کريسمس به قولهايي که به تو ميدهم عمل کنم. زاد روزت مبارک ما باشد عيسي.
دخترت مژده
خداي عشق…
خداي تابان…
خداي زنده، خداي زنده صداي مرا بشنو.
خانه و سرزمين مادري ايران عزيزمان را نجات بده.
در خانهاي که آدمها يکديگر را دوست ندارند بچهها نميتوانند بزرگ شوند، شايد قد بکشند! اما بال و پر نخواهند گرفت، حتي خيليهاشون به ناحق کشته شدند.
زنگ ناقوسها،
آرزوهاي روز کريسمس، پرواز برف…
و من صميمانهترين تبريکهايم را براي شما ميفرستم.
در روزهاي تاريک با اقتدار روشنايي نور عيسي مسيح رو اعلام ميکنم.آمين
يامور دخترت 15 ساله از ايران.
خداوندا، تو تنديسي از عشقي
عشـقـي پر از ستـودن
کلمه عاشقانه جسم پوشيد
مريم شد مورد لطـف خدا
تا زايد پسري از روح خدا
ستارهاي بدرخشيد در آسـمان
روشن شد همه جا از نور خدا
چشمـان هـمه به آسـمان دوخــته شد
وعده به انجام رسيد، همان وعده خدا
آمد آن يگـــانه پسر، از روح خدا
آمد تا رخت گناه از جهان برگيرد
آمد تا تسليم اراده پدر شود
پسر در راه کوه جلجتا نشان داد
تسليم اراده پدر بودن را،
تا شود قرباني گناهان ما
بر روي صليب ما را شفــاعت کرد
چشمان ما را به محبت پدر باز کرد
ريخته شد خون يگـــانه فرزند پدر
شفـا يافتيم ز خـون پسر
دردهاي تو بر روي صليب برداشت بار گناه از ما
مرگ تو بر روي صليب، مردن گنــــاهان ما شد
کار را تمام کردي بر روي صليب
رستاخـــــيز تو روز تولدي نو شد
دريافتيم فيض و رحمتت را،
از ياد نبريم نيکوييـــــت را
اي عيسي، اي شيرينتر از جــــــانم
تو شدي روشني راه، شادي زندگيم
اي آرامي قلـــب و جانمان
اي يار و ياور هميشگيمان
محبوب دلها تويي مسيح پر جلال
دخترت پوران
جشن تولد توست، تولد تو اي مسيح. تويي که آمدي مرا نجات دهي، روز تولد تو بر ما مبارک شد، روزي که آمدي و ما را با محبت و فيضت آشنا کردي، تو تابيدي بر صفحههاي زندگيم و من امروز از تولد تو حيران شدم زيرا تولد تو، تولدي تازه براي من رقم زد؛ تولدي در روح و راستي. تو ملجا و ماواي مني تو مرا خواندي تا صداي خوش نجات در تو باشم که ميگويد راه خداوند را هموار سازيد. خداوندم کلام تو همچون چراغي در قلبم روشن شد و هديه من براي تولدت قلب شکستهام شد. خداوندم تو آمدي و صفحه تاريک قلبم با نورت روشن شد، خداوندم تولدت را هر لحظه در قلبم مبارک ميگويم و تو را ستايش ميکنم چون نامت مبارک و مقدس است.
دخترت سميه
رايحه خوشبوي مسيحا تمام دنيا را پر کرده،
قلبها با شور و اشتياق ميتپند…
قدم به قدم در خيابانها شادي را ميتوان چشيد،
همه در تب و تاب خريد وسايل تزئيني هســتند
تا درخت کاج را به زيبايي آراسته کنند.
کودکان با ذوق و شوق فراوان منتظرند…
تا هديههاي کريسمس را از زير درخت بردارند
صليـب مسيـح بر گـردن مـيآويزم و شـــــروع
به شکرگزاري ميکنم…
قلبم از حضور خــدا پر ميشود با وجدي فراوان
با تمام دل و جانم مشتاقانه خـــداوند را ميطلبم.
چه خبر خوش و مــژده شيرين و دلربايي
نجات دهنده براي تمام قومها به دنيا آمد.
قدمهاي مــــبارکش راه و مسير ما شدند.
و نورش فروزان شد بر زنـدگي ما او مهـيا کرد،
عشق پدر و فرزنـدي را
عيسي مسيح خوش آمد …
دخترت نسترن
شبانگاه فرا ميرسد و تنها ستارگان در تاريکي عميق نيمه شب ميدرخشند، در ژرفاي سکوت شب تو را در ذهن و جانم ياد ميکنم خداوندم؛
آن هنگام که روزگار برايم تنگنايي از عجز و بيماري شده بود، آن هنگام که درمانده از فقر تنهايي بودم، تنها تو عيسي من، داروي شفابخش من شدي؛ تنها تو ياريم نمودي خداوندم؛ و مرا از خزانه رزق و روزي پر برکتت غني ساختي و بينياز از انسانها نمودي
سپاسگزارم اي عيسي؛ ستايش مخصوص توست، اي خداوندم.
تا آخرين لحظه از زندگيم سپاسگزار تو خواهم بود چون تو شايسته حمد و ستايشي.
خداوندا؛ در حضورت خواهم نشست و خواهم ديد که هر جا عيسي هست «اميد» هست.
دخترت شهره