2 تلاش یا اعتماد

سلام خدمت خوانندگان عزیز صفحه من یک زن هستم
در مجله پیشین (شماره 50) در مورد تلاش یا اعتماد، با پیامی از هنر کاسه‌های شکسته که با طلا به هم می‌چسبد، در نحوه عملکرد در هویت‌مان تامل کردیم تا به ارزشی که خدا به ما زنان داد نگاه عمیق‌تری داشته باشیم تا این شکستگی زخم‌ها و آرزوهای نافرجام را به منزله شکست نبینیم، بلکه بدانیم که خداوند با روغن آسمانی زخم‌های ما را پوشانیده و ترک‌های ما را با طلای خودش پوشش داده است و آنچه ما را تعریف می‌کند گذشته، آینده، حال، خدمت، فرزند، همسر، خانواده و یا جامعه‌مان نیست بلکه ما به بهای گزافی بازخرید شده‌ایم، به خون عیسی مسیح؛ به کار عظیم او بر صلیب و ما در او ارزشمندیم به خاطر آنچه که از او داریم «آب حیات».
در اعصار گذشته همه مردم سعی داشتند تا خدا و فرمانروا باشند. امروزه وقتی با حقیقت کلام خدا آشنا می‌شویم می‌فهمیم که ما باید از خدا بودن دست برداریم و کنترل را به دستان امن عیسی بسپاریم و این سخت و دشوار است؛ آری امروز خدا نبودن بسیار سخت‌تر است. نگرانی‌ها، ضعف‌ها، فقدان‌ها و سختی‌ها، منیت درون ما را هر لحظه بیدار می‌کند تا از درونمان فریادی بلند بزنیم که من را ببینید «من» و بارها و بارها شکست. در رابطه‌ها و بحران‌ها روح‌القدس با نجوایی آرام ما را به آرامش در آغوش پدر می‌خواند. ما را دعوت می‌کند تا نفس خود را بر صلیب بکشیم، دریافتیم که باید از جنگیدن و دست و پا زدن دست برداریم، آرام باشیم و به عیسی بسپاریم. اما هر کدام از اینها باز دریایی عمیق می‌باشد و روح‌القدس به ما تعلیم می‌دهد که چطور در بحران‌ها مدیریت کنیم. کافی‌ست بدانیم تنها رهبر و مدیر خداوند است. اوست که صخره امن است و در کلام خداوند در این موضوع تأمل کنیم، تا او را بشناسیم و بتوانیم به او اعتماد کنیم و اراده‌اش را درک کرده تا بتوانیم تسلیم باشیم.
هللویاه، زیرا خدای ما را سرائیدن نیکوست و دلپذیر و شایسته است ستایش او خداوند اورشلیم را بنا می‌کند، و رانده‌شدگان اسرائیل را گرد می‌آورد. دل‌شکستگان را التیام می‌بخشد، و زخم‌هایشان را می‌بندد. شمار ستارگان را تعیین می‌کند، و هر یک از آنها را به نام می‌خواند. بزرگ است خداوندگار ما و بسیار نیرومند، درک او نامتناهی است. خداوند فروتنان را برمی‌افرازد، اما شریران را بر زمین می‌افکند. خداوند را با شکرگزاری بسرایید، با چنگ برای خدای ما بنوازید. او آسمان را به ابرها می‌پوشاند، و برای زمین باران مهیا می‌کند، و سبزه را بر کوه‌ها می‌رویاند. او حیوانات را خوراک می‌دهد، زاغچه‌ها را، که فریاد برمی‌آورند. از نیروی اسب خشنود نمی‌گردد، و ساق‌های انسان پسندیدۀ او نیست. خشنودی خداوند در ترسندگان اوست، در آنان که به محبت او امیدوارند. ای اورشلیم، خداوند را بستا! ای صَهیون، خدای خود را ستایش کن! زیرا او پشت‌بندهای دروازه‌هایت را مستحکم می‌گرداند، و فرزندانت را در اندرونت برکت می‌دهد. او صلح را بر مرزهایت حکم‌فرما می‌سازد، و تو را به مغز گندم سیر می‌گرداند. فرمان خود را بر زمین می‌فرستد، و کلام او به ‌سرعت می‌دود. برف را چون پشم ارزانی می‌دارد، و ژاله را همچون خاکستر می‌پراکند. تگرگ را چون خُرده‌نان‌ها فرو می‌ریزد، کیست که در برابر سرمای او تواند ایستاد؟ او کلام خود را می‌فرستد و آنها را آب می‌کند، باد خویش را می‌وزاند و آب‌ها روان می‌شود. کلام خود را به یعقوب بیان می‌دارد، و فرایض و قوانین خود را به اسرائیل. او با هیچ قومی چنین نکرده است، و قوانین او را نشناخته‌اند. هللویاه! (مزمور 147: ۱-۲۰)
در این شماره قصد داریم گزیده‌ای ازشهادت‌ها و دلنوشته‌هایی از بانوان اسمیرنا را در این خصوص با شما درمیان بگذاریم؛ تا کار خداوند را و نگاه تازه او را بیشتر دریابیم.

محبت و کار خداست که ما را تبدیل می‌کند تا نیازی برای اثبات خودمان نباشد. با جامعه و فرهنگی که ما زنان در آن بزرگ شده‌ایم و ما را در هر کاری محدود کردند ما احساس بی‌ارزش بودن را چشیدیم، حس شکست، حس ناتوانی در انجام هر کاری و اینکه به زن‌ها در فرهنگ قدیمی لقب ناقص‌العقل می‌دادند که یک جور باور در ما ریشه کرد و همیشه به دنبال این بودیم که ثابت کنیم ما بی‌ارزش یا ناقص‌العقل نبوده و نیستیم چون در فرهنگ و حتی در مذهب قبل زنان را به عنوان یک کالا نگاه می‌کردند و حتی بهشت را با وعده اینکه زن و حوری به مردها در مقابل کارهای نیکشان هدیه می‌دادند و این باعث شده بود حتی دید زن‌ها نسبت به خودشان عوض شود و باور غلط و کاملاً اشتباه به خود داشته باشند و زن‌ها همیشه به دنبال کسی بودند که به آنها ارزش داده شود و خودشان را ثابت کنند که ترسو یا ناتوان یا ناقص نیستند و شاید دست به هر کاری برای اثبات می‌زدند.
ولی در جامعه مسیحی به زن‌ها ارزش داده شد و این فقط و فقط به خاطر وجود خداوند در زندگی ماست که در خدا خلقتی جدید پیدا کرده‌ایم. ما زن‌ها نه تنها بی‌ارزش و ترسو و ناقص‌العقل نیستیم بلکه با مرد برابریم چون خدا ما را برابر خواند و ارزش ما زن‌ها کمتر از مردها نیست و نخواهد بود زیرا هر دو زن و مرد فرزند خدا هستند و ارزش و هویت ما در خداوند شناخته شده است. وقتی خداوند ما عیسی‌مسیح از بطن یک زن پا به دنیا و ملک خودش گذاشت ارزش زن را به جهان نشان داد که زن‌ها هم می‌توانند فرزند خداوند باشند. و امروز ما به عنوان زن باید هویت گم شده خود را فقط در خداوند پیدا کنیم و باید در وجود خداوندمان حل شویم که خدا با ما است و جدا از ما نیست و هر لحظه این را به یاد داشته باشیم که ما زن‌ها فرزند خداوند هستیم زیرا قبل از اینکه نطفه ما بسته شود او ما را به نام خوانده است و کافی است خدا را به عنوان پدر بپذیریم و در زندگی خودمان شریکش کنیم تا هویت خودمان را پیدا کرده و ارزش خود را به عنوان خلقت خاص خدا به همگان نشان دهیم.

دم صبح، میان حضور افکار و نگرانی‌های روزمره زندگی و در پی منسجم کردن و ساماندهی به دشواری‌های دنیایی، راه حلی جستجو می‌کنم تا با آن تمام مشکلات را آسان کنم.
جویای مسیری هستم تا به آمال و آرزوهایم برسم و در آن تردیدی نداشته باشم، افسار تمام رنج‌ها و زخم‌ها و سختی‌ها و بی‌حرمتی‌ها و تحقیر شدن‌ها و ذره ذره مچاله شدن روح لطیفم به سبب بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها و مردسالاری و شریعتی که مرا متهم می‌کند که جنس ضعیف و دوم هستم و حتی مشورت کردن با من جایز نیست، جامعه‌ای که مرا فقط برای خدمت به خود و نه برای مفید بودن من در خلاقیت و هنر من در چیرگی بر تاریکی‌ها، برای خانه نشینی و کم توان بودن در انجام فعالیت‌های اجتماعی می‌خواهد.
چه بسا که تحصیلات و شغل من هم رتبه‌بندی می‌شود و حقوق من در بسیاری مواقع نادیده گرفته می‌شود، تا به من گوشزد کند که باید سکوت کنی در برابر ظلم و سر در لاک خود فرو کنی اما هیچگاه مهر تایید بر تو نخواهند زد حتی اگر وارد میدان نبرد شوی تا شاید حقت را بگیری. من یک انسانم و فرزند خداوندم، ارزش خود را آنجایی شناختم که خداوندم برترین هدیه تمام اعصار و دوران را که برای نجات بشریت از ازل تا به ابد بوده و هست، با روح قدوس خود بر رحم یک زن فرود آورد تا او این گرانبهاترین و ارزشمندترین را در دامان پاک خود بپروراند، مریم این مقدس‌ترین زن از اینکه خداوند خدای را در وجود خود آبستن بود سرود شادمانی می‌خواند و مسرور از نگاه خداوند بر خود بود.
من اینک تمام افکار پریشان و ناکامی‌ها و نگرانی‌ها و سرخوردگی‌هایم را در حضور خداوند می‌برم و از او می‌خواهم که مرا بپذیرد و یاریم کند، او صدای مرا می‌شنود مرا می‌بیند و در لحظه لحظه دل‌خستگی‌هایم با من است، من دختر او هستم و با تمام وجودم عشق و محبتش را لمس می‌کنم و از او می‌خواهم که روح قدوسش را بر من جاری کند تا هدیه‌ای گرانبها داشته باشم و ثمره‌ای نیکو برای مقصد و هدفی که خداوند برایم مشخص کرده و در سرزمینی که متعلق به اوست و آرامش و شادی و چسباندن تکه‌تکه‌های قلبم با فیض خداوندم موجب آسایش روحم می‌شود و تنها او، ایمان دارم که تنها اوست که نیاز به تاییدش دارم و بی‌صبرانه منتظر شنیدن صدایش و معجزاتش در زندگیم هستم.
اینک به سراغ کلام می‌روم تا او با من سخن بگوید و با گوش جان بشنوم چرا که جان من تشنه محبت و هدایت راستین خداوندم در نام عیسی مسیح است، آمین می‌گویم تا تمام زنان در زندگی خود طریق را از جانب پروردگار دریافت کنند و تمام زندگی را به او بسپارند چون تنها او راه نجات است.
همیشه در خداوند شاد باشید؛ باز هم می‌گویم: شاد باشید. بگذارید ملایمت شما بر همگان آشکار باشد. خداوند نزدیک است. برای هیچ چیز نگران نباشید، بلکه در هر چیز با دعا و استغاثه، همراه با شکرگزاری، درخواست‌های خود را به خدا ابراز کنید. بدین‌گونه، آرامش خدا که فراتر از تمامی عقل است، دل‌ها و ذهن‌هایتان را در مسیحْ عیسی محفوظ نگاه خواهد داشت. (فیلیپیان 4: 4-۷)
نسترن

چقدر در گذشته كه در مسیر راه خدا نبودم چون اسب تاختم و با قوت خودم می‌خواستم ثابت كنم كه توانا هستم و نه تنها به جسمم بلكه به روحم زخم زدم و خسته و غرغر و شكایت كردم و حتی اجازه نمی‌دادم در آن موقع كسی كمكم كند و می‌خواستم خودم مطرح باشم و به چشم بیایم، ولی در مسیح یاد گرفتم فقط قوت او را بطلبم و هر كاری می‌كنم نگاهم به او و برای جلال نامش باشد. آمین كه در مسیر راه او بتوانم با او هم قدم باشم و از او كمك بگیرم.
مصی

مرسی از فرصتی که به من دادید برای بیان این شهادت. قبل از ایمان به مسیح با همه عشق و علاقه‌ای که بین من و همسرم بود، مشکلات زیادی داشتیم و زندگی در بحث و دعوا سپری می‌شد و همیشه خسته و دلسرد از هم در زندگی مشترک بودیم. وقتی که به مسیح ایمان آوردیم و مسیح را وارد زندگیمون کردیم یک هدیه بزرگ دریافت کرده بودیم که خیلی با ارزش بود و بزرگی و اهمیت و ارزش آن برای من قابل باور نبود که یعنی خدا اینقدر محبت دارد؟ درک این محبت خدا باعث شد که من اجازه بدهم خداوند در زندگی ما عمل کند، هر مشکل و ناراحتی و بحثی را فقط به او می‌سپردم و خودم را رها می‌کردم و فقط برای آن موضوع دعا می‌کردم و با ایمان به اینکه خداوند عمل می‌کند منتظر می‌ماندم و خداوند در همه آن قسمت‌هایی که سپرده بودم عمل می‌کرد، شفا می‌داد و من و همسرم را تبدیل می‌کرد به طوری که بعد از مدتی کوتاه بسیاری شفاها و تبدیل‌ها در من و همسرم به وجود آمد. محبتی از خدا بین ما حاکم بود و همه چیز در خداوند زیبا و محکم بود. حال بعد از مدت ۴ سال بعضی اوقات وقتی که در بحران قرار می‌گیرم می‌بینم که انگار گاهی دوباره آن لباس کهنه قدیمی بر تن من است و بعضی از زخم‌هایی که خداوند شفایش را بر آن ریخته بود دوباره سر باز کرده و من در عملکرد دوباره آدم قبل شدم! چرا؟ به چه دلیل؟ چون همان لحظه‌هایی که عملکرد درستی نداشتم انگار فراموش کرده بودم که خدا در زندگی من چه کارهایی کرده، چه شفاهایی داده، انگار این هدیه با ارزش را فراموش کرده بودم و دیگر اهمیت آن را مثل روز اول نمی‌دانستم و حتی شهادت‌های خود را دیگر به یاد نمی‌آوردم و این همان لحظاتی بود که دیگر به خدا اجازه نمی‌دادم در مشکلات من عمل کند، دیگر رها نمی‌کردم و به خدایی که قادر مطلق هست و از هر نیکویی، اعتماد نمی‌کردم بلکه فقط می‌خواستم با دست و پای انسانی مشکلاتم را حل کنم و پیش بروم و این همان لحظه‌ای بود که بدترین عملکردها را داشتم و به آن نیرویی که از خدا نیست فرصت داده بودم برای پیشبرد کارهایم ولی خدا را شکر می‌کنم که خداوند عاشقانه مرا دوست دارد و هر روز من را صدا می‌زند و می‌خواهد که من با توبه و ایمانم او را خشنود کنم؛ با ایمان به او بسپارم و با ایمان به او مشکلات را رها کنم… هر لحظه شهادت‌های زندگی را به یاد بیاورم و برای تبدیل‌ها و شفاها شکرگزار باشم و هر روز این آیه زیبا را به یاد بیاورم که از نیروی اسب خشنود نمی‌گردد و ساق‌های انسان پسندیده او نیست. (مزمور ۱۰ آیه ۱۴۷)
مرمر

بارها شکستم و شکستم دادند اما دوباره ایستادم؛ در تاریکی شب خودم را محکم در آغوش گرفتم و گریه کردم اما دوباره بلند شدم، بارها خاطراتم را مرورکردم و هر بار سنگینی بعضی از لحظه‌های متوقف شده زمان من رو به کام خود کشاند اما از آنها هم رد شدم، چقدر محرم راز شدم؟ بارها خودم را گم کردم؛ با خدا درد و دل کردم او تکه‌های شکسته شده‌ام را دوباره جمع کرد. نفسی کشیدم دوباره شروع کردم و ایستادم و صبورانه منتظر خدایی که بارها بلندم کرد، بودم و بواسطه عیسی مسیح. به من که زن بودم ارزش و اعتبار بخشید تا با استقامت و بردباری متانت در همه سختی‌ها و ناملایمت‌های زندگی کوشا باشیم؛ خدا برکتتون بده.
شهرزاد

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

شناخت بیماری ADHD و راه های کنترل آن
المیرا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست