با سلام به شما عزیزان. در شمارههای پیشین صفحه «تاریخ سازان آسمانی» در مورد گروهی به نام «آناباپتیستها» و «جرج بلاراک» صحبت کردیم. در این شماره قصد داریم به زندگی «پاتریک همیلتون» و «هنری فورست» نگاهی بیندازیم.
همانطور که جمله معروف تاریخسازان آسمانی هربار بیان میکند:
«مردم معمولاً شکنجه و مرگ دردناک را به خاطر چیزهای دروغ تحمل نمیکنند.»
پاتریک همیلتون (۱۵۲۷) و هنری فورست (۱۵۲۹)
هیچ کس به اندازه پاتریک همیلتون (اولین شهید اسکاتلندی در جریان اصلاحات) از حکمی که دادگاه علیه او صادر کرد غافلگیر نشد و یا به عبارتی دیگر با ظلم بیشتری با او رفتار نشد. همیلتون از یک خانواده سلطنتی، متعلق به استوارت کینگز پنجم بود و به خاطر همین نسبت خانوادگی بود که او توانست برای تحصیل به پاریس برود. در آنجا پاتریک با «اراسموس» که یکی از دانشمندان برجسته در اروپا بود آشنا شد.
همیلتون درست در همان زمانی که مارتین لوتر، اعلامیه نود و پنج مادهای خود را بر سر در کلیسای ویتنبرگ میخکوب کرد، به ریاست جامعه راهبان منصوب شد. او علاوه بر مارتین لوتر اصلاح طلب آلمانی، با «فیلیپ ملانکتون» که آثار مکتوبش به اصلاحیه های مارتین لوتر قوت میبخشید نیز ملاقات کرد.
پاتریک همیلتون موسیقیدانی متبحر و با استعداد بود. تسلط او بر این هنر تا حدی بود که در کلیسای جامع محلی خود، آهنگ ساخته و اجرا میکرد. او جوانی متعهد، با استعداد و با نفوذ بود.
در تابستان ۱۵۲۳ همیلتون از اروپا به اسکاتلند بازگشت و عضو هیئت علمی دانشگاه «سنت اندرز» شد. از آنجا که اخیرا مبحث معنای واقعی ایمان مسیحی در آن اقلیم مرتب به چالش کشیده می شد لذا او از هر فرصتی برای تعلیم دادن استفاده میکرد و در مورد بازیابی آموزههای های خود در مورد حقیقت کتاب مقدس به بحث و گفتگو میپرداخت. او معتقد بود که رحمانیت خدا در مسیح که ما را تنها بواسطه او زنده کرد جدا از تفکرات افراطی و ساختگی است.
«جیمز بیتون» اسقف اعظم، دورادور این واعظ جوان را تحت نظر داشت تا اطمینان حاصل کند که تعالیم نه چندان خوشایند و انحرافی او پیرامون ایمان و فیض، آسیبی به کلیسای سنت اندرو نمیرساند.
فرستادن همیلتون به آن کنفرانس تصمیمی عجولانه بود. در اواخر پاییز سال ۱۵۲۷ درست پس از ازدواج همیلتون، از او دعوت شد تا در کنفرانسی که رهبران کلیسا گرد هم آمده بودند تا در مورد آموزههای جدید صحبت کنند، شرکت کند. همیلتون بدون معطلی این دعوت را پذیرفت چرا که تصور او از این گرد همایی بحث های جدی و سطح بالا بود. ولی بر خلاف تصورش بیتون، پس از صحبتی کوتاه در مورد الهیات مسیحی، دستور داد که همیلتون را دستگیر کنند. صبح روز بعد، این اندیشمند جوان به اتهام بدعت (سیزده اصلاحیه)، بازجویی و گناهکار شناخته شد و در نهایت در بعد از ظهر همان روز محکوم به مرگ شد.
قرار بر این شد که این حکم به سرعت اجرا بشود تا دوستان و نزدیکان همیلتون فرصت نکنند از طریق روابط سلطنتی حکم عفو و تبرئه او را بگیرند. البته همیلتون این اتهامات را پذیرفته بود زیرا او به آنچه که تعلیم می داد بسیار باور و اعتقاد داشت و نمیتوانست آنچه را که خود و اطرافیانش آشکارا میدانستند را انکار کند.
بدون شک همیلتون از وقایعی که به طور ناگهانی در اطراف او رخ داد حیرت زده بود ولی با روحیه دعا به طرف مکانی که برای سوزاندن او مهیا کرده بودند قدم برداشت. سپس او را بر روی هیزمها قرار دادند کیسههای حاوی باروت را از دو دست او آویزان کردند و اطراف او را با انبوهی از شاخههای چوب سبز پوشاندند. وقتی که کیسههای باروت را روشن کردند، باروتها سوختند ولی منفجر نشدند. هیزمها آتش گرفتند ولی شعله آنها تا حدی نبود که همیلتون را بسوزاند، او از فرط رنج آویزان شد تا جایی که جان داد. آتش تنها دود داشت، اما بدن تاول زده و سوخته او تقلا میکرد. وقتی هیزمهای بیشتری آوردند تا آتش را تندتر کنند او التماس کرد که هر چه زودتر این رنج را پایان بدهند. او شش ساعت تمام در مقابل جمعیت دانشگاه «سنت سالویتور» رنج کشید. آنها فریاد او در میان درد و رنجش را شنیدند که میگفت: «خداوند عیسی روح مرا بپذیر، تا کی تاریکی در این سرزمین چیره خواهد شد؟»
دو سال بعد یعنی در سال ۱۵۲۹ یک راهب بندیکتن، به نام هنری فارست، شروع کرد به تشریح سخنرانیهای خود با داستان همیلتون و از او به عنوان شهید حقیقت یاد کرد. اسقف اعظم دیگر تمایلی به مقابله با آموزش انحرافی فارست همانند همیلتون نداشت. او خود یک کلیسای محلی ناآرام داشت که باید به آن میپرداخت و از طرفی هم چون آنان اخیرا شاهد مرگی شجاعانه و غیرمعمولی بودهاند میترسید که مبادا بر علیه یکدیگر حرکتی انجام بدهند.
اسقف بیتون به جای مقابله، یک راهب را برای شنیدن اعترافات فارست فرستاد. اعترافی که همیشه به شکلی محرمانه بین گنهکار، کشیش و خدا بود. اما در مورد فارست اعتراف بهانهای برای جمعآوری اطلاعات بود که بیتون از آن به سرعت برای محکوم کردن او استفاده کرد. او دستور داد که فارست را در یک زندان و دور از چشم مردم بکشند.
همیلتون و فارست از جمله قهرمانان و شهدای جریان اصلاحات، بسیار برای مردم مورد احترام هستند.