فصل بهار بر شما مبارک
همانطور که زمستان و سرما رخت برمیبندد و شکوفهها از میان برف و یخ به بیرون میآیند نوید تازگی و احیا را به ما میدهند.
امروز شما در چه فصلی از زندگی روحانی خود هستید؟ فصل سرد زمستان برای هرکدام از ما در گذر است و همه ما از چنین فصلی عبور میکنیم زمانی که در زندگی شاهد کندی حرکت هستیم و شاید بیثمر در باروری و دادن محصول؛ چه بسیار زمانهایی که در انجام کارهایمان ثمری نیکو نمیآوریم و با تمام تلاش باز هم درخت زندگیمان را بیثمر میبینیم. شاید خانه و خانواده و حتی پول کافی داشته باشیم اما دائماً در حس پوچی این دنیا اسیریم، خود را ناکارآمد و بیفایده دیده و زیر لب زمزمه میکنیم: «همین؟! من برای آشپزی و خانهداری به دنیا آمدهام!» «همین؟! من به چه دردی میخورم!؟»
و در این حال خود را قربانی شده در جامعه، خانه و خانواده مییابیم. هیچ چیزی در اطراف، ما نمیتواند ما را خوشحال کند جز تاثیرگذار بودن و ثمر داشتن در این دنیا. وقتی خود را در این سرما ویخ زدگی مییابیم چه واکنشی داریم، غر و شکایت یا به حضور خدا رفتن برای تغییر و تبدیل؟
شاید به سمت تنهایی و افسردگی حرکت کنیم و رفته رفته از همه جدا شویم!
نگاه کلام خدا به این فصل از زندگی ما چیست؟
بیایید خودمان را محک زنیم و بیادآوریم که چه زمانهایی موانع ما مثل دیواری بلند ما را احاطه کردند و در انزوا و افسردگی یخبندان زمستان گیر کردیم؟
موانعی که با تفکر بر آنها قطور و قطورتر شدند و ما عاجزتر. امروز میخواهیم با هم به عملکرد «حنا» در کتاب اول سموئیل نگاهی بیندازیم تا قدمهای او را برای وارد شدن به فصل بهار دنبال کنیم. فصل باروری و شکوفایی…
شرایطت را ببین
[1] مردی بود از رامَهتایِمصوفیم، از کوهستان اِفرایِم، به نام اِلقانَه، پسر یِروحام، پسر اِلیهو، پسر توحو، پسر صوف. او اِفرایِمی بود. [2] اِلقانَه دو زن داشت؛ نام یکی حَنّا و نام دیگری فِنِنَّه بود. فِنِنَّه فرزندان داشت، اما حَنّا را فرزندی نبود. [3] آن مرد هر سال از شهر خود به شیلوه میرفت تا خداوند لشکرها را پرستش کند و به او قربانی تقدیم نماید. حُفنی و فینِحاس، پسران عیلی، در آنجا کاهنان خداوند بودند. [4] اِلقانَه در روزی که قربانی تقدیم میکرد، به زنش فِنِنَّه و تمامی پسران و دختران او سهمها میداد. [5] اما به حَنّا سهم دوچندان میداد، زیرا او را دوست میداشت، هرچند خداوند رَحِم او را بسته بود. [6] ولی از آنجا که خداوند رَحِم حَنّا را بسته بود، هَوویش فِنِنَّه او را سخت برمیافروخت تا آزردهاش سازد. [7] و این سال به سال تکرار میشد. هر بار که حَنّا به خانۀ خداوند میرفت، هَوویش او را برمیافروخت و در نتیجه حَنّا میگریست و چیزی نمیخورد. [8] شوهرش اِلقانَه به او میگفت: «حَنّا، چرا گریانی و چیزی نمیخوری؟ چرا دلت غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟»
حنا همسر «القانه» از رامهتایمصوفیم بود. او زنی بود که مورد محبت همسرش قرار میگرفت. حتی سهمی بیشتر از هوویش فننه را نیز دریافت میکرد، اما نابارور بود. او نمیتوانست برای کسی که محبتش میکند فرزندی بیاورد. این ضعف او دریچهای بود که مورد آزمایش قرار بگیرد برای همین شیطان او را از طریق فننه مورد آزار قرار میداد.
آنها هر سال به خانه خداوند میرفتند و متعهد و وفادار بودند و خداوند را میشناختند اما زمانی که همسر او به خداوند قربانی میداد گوشهای حنا پر بود از صدای تحقیر و حقارت، شاید نمیتوانست با شکرگزاری پیش رود و محبت همسرش برایش کافی نبود و میخواست تاثیرگذار باشد. او میگریست و به جای شکرگزاری و ستایش مایوس و سوگوار بود.
کارهایش را بیاد آر و برخیز
[9] یک بار، پس از آن که در شیلوه خوردند و نوشیدند، حَنّا از جای برخاست. عیلیِ کاهن نزد درگاه معبد خداوند بر مسند نشسته بود. [10] حَنّا به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد و زار زار بگریست. [11] او نذر کرده، گفت: «ای خداوند لشکرها، اگر براستی بر مصیبت کنیز خود نظر افکنده، مرا به یاد آوری، و کنیزک خود را از یاد نبرده، پسری به او عطا فرمایی، او را در تمامی ایام عمرش به خداوند خواهم داد و تیغ هرگز بر سرش نخواهد آمد.»
حنا غمگین بود و دلشکسته و هم بیثمر، اما یک بار او تصمیم گرفت از سوگواری و تاسف برخیزد، او انتخاب کرد تا از جای برخاسته و این ضعفش را به حضور خداوند ببرد حنا تصمیم گرفت برای پیروزی برخیزد و در جانب خداوند و زیر فیض او باشد.
کارهای خداوند را در باروری رحم نازای سارا و نجات قوم به یادآورد، او یقین داشت که خداوند لشکرها پیروز است. او درک کرد که تنها، آغوش خداوند اَمن است. پس در امنیت حضور خدا وارد عهدی با او شد و در صبوری انتظار کشید. جان خود را به حضور خداوند ریخت و از اعماق وجودش با خدا گفتگو کرد؛ با تمام قلب و جان و با امید و ایمان.
سالها انتظار، و فهمیده بود که نمیتواند با قوت خودش ادامه دهد. او نیاز داشت قدرت خدا را بیشتر بچشد قدرتی که همسر و قوم او به آن ایمان داشتند. او در پی فرو پاشی فننه و توکل بر آدمها نبود بلکه نیازش را به خدای قادر مطلق درک کرده بود. از محکوم کردن خود و دیگران و حتی خدا برخاست و به تقدیم و تسلیم وجودش به خداوند تن داد.
به حضورش برو و بارهایت را به او بسپار
[12] چون حَنّا دعای خود را در پیشگاه خداوند طول میداد، عیلی دهان او را ملاحظه کرد. [13] حَنّا در دل خود سخن میگفت و لبانش فقط میجنبید بیآنکه صدایش شنیده شود. از این رو، عیلی گمان برد که مست است. [14] بدو گفت: «میگساری تا به کی؟ شرابت از خود دور کن!» [15] اما حَنّا پاسخ داد: «نه، آقایم، بلکه زنی شکستهدل هستم. شراب و مُسکِرات ننوشیدهام، بلکه جان خود را به حضور خداوند میریختم. [16] کنیزت را زنی فرومایه مپندار، زیرا تمام مدت از دغدغه و آزردگیِ بسیارم میگفتم.» [17] آنگاه عیلی پاسخ داد: «به سلامت برو و خدای اسرائیل تمنایی را که از او داشتی، اجابت فرماید.» [18] حَنّا گفت: «کنیزت در نظرت التفات یابد.» آنگاه به راه خود رفت و میخورد و دیگر غم بر چهره نداشت. [19] آنان سحرگاهان برخاسته، در حضور خداوند پرستش کردند، و سپس به خانۀ خویش در رامَه بازگشتند. و اِلقانَه با همسر خود حَنّا همبستر شد، و خداوند حَنّا را به یاد آورد. [20] پس از چندی حَنّا آبستن شده، پسری بزاد، و نامش را سموئیل نهاد، زیرا گفت: «او را از خداوند درخواست کردم.»
حنا از فصل سرد زندگیش تلخی بسیار در دل داشت و زخم شنیدهها اما همه آنها را به حضور خداوند برد و با او آشتی کرد؛ حال در آغوش این خدا حرفهای بسیار برای گفتن داشت بدون ترس از قضاوتها، زمان طولانی در گفتگو با خدا بود و تک تک بارها و زخمها را به نزد خدا برد.
امروزه در فصل سرد زندگیمان ما هم بارهای بسیاری داریم و عیسی ما را دعوت میکند: به نزد من بیایید ای تمامی گرانباران و زحمتکشان من به شما آرامی میدهم.
انتخاب ما چیست؟
آیا ایمان داریم که خداوند قادر است بارهای ما را بردارد و راه برایمان مهیا کند خدایی که هر روزه با نظام طبیعتش مژده حیات و شروع تازه را میدهد.
بیایید ما هم همچون حنا در هر شرایطی که هستیم از ناله و شکوه و شاید ناامیدی و یاس بیرون بیاییم و دستمان را در دست قادر مطلق گذاریم.
شکر برای خداوندی که ما را می شناسد و از دردها و چالشهای ما با خبر است او بر صلیب جانش را داد تا وارد بهار زندگیمان شویم و او قادر است ما را از بحرانها عبور دهد. و در هر فراز نشیب با ماست اگر رویش را بجوییم.
از حضور او لبریز شو و پر شو از ثمرات روح…
و در این حال عیلیِ کاهن که در مسند نشسته بود دل او را نمیدید و تنها دهان او را دید و گمان برد که مست است. براستی که مست حضور خدا بودن چه زیباست. وقتی وارد رابطه با خداوند میشویم او بارها و مشکلات ما را بر میدارد و ما سبک بال میشویم.
حنا با همان پیمانه آرامشی که از خداوند گرفته بود گفت: «نه سرورم، بلکه زنی شکسته دل هستم؛ شراب و مسکرات ننوشیدهام، بلکه جان خود را به حضور خداوند میریختم. کنیزت را زنی فرومایه مپندار زیرا تمام مدت از دغدغه و آزردگی بسیارم میگفتم.»
عمل حنا حاصل آرامی رابطه قلبی او با خدا و ثمره روح خدا بود. آرامش، خویشتنداری و فروتنی در قلب این جملات دیده میشود. بلی او به رهبرش احترام گذاشت.
حنا پیش از وارد رابطه شدن با خدا خود را مطرود و مورد لعنت خدا میدید اما نام او به معنای لطف و رحمت بود. او در حقیقتِ نامش زیست نمیکرد اما نزد خداوند درک کرد که براستی مورد لطف و رحمت اوست از این رو با خداوند فیاض عهدی بست تا فرزندی که به او میدهد را به او تقدیم کند.
بر خلاف دید خود حنا خداوند او را مادر سموئیل، نبیِ تاثیرگذار میدید. خداوند ما را به نام میشناسد، او حنا را مورد رحمت خود قرار داده بود.
امروزه عکسالعمل ما نسبت به آنچه دنیا ما را میخواند چیست؟ آیا هویت خود را دریافتهایم؟ هویتی که در کلیسا در زیر اطاعت رهبر و حضور خداوند مفهوم دارد؟ پشتمان به وعدههای خدا دلگرم است یا صدای محکوم کننده دنیا را میپذیریم؟ قدری تأمل لازم است تا دریابیم که رشد و ثمر درونی ما چیست؟
آیا در صحبت با اطرافیان، در کارهایمان و حتی خدمتی که به آن فراخوانده شدهایم فروتنی و اطاعت دیده میشود؟ یا لبهایمان آغشته به غرغرها و شکایت است و تلخی و ناامیدی هر روز در ما ریشهاش را محکمتر میکند.
این اطاعت و فروتنی نه با تلاش انسانی بلکه ثمره روح خداوند است که با تمرین و در حضور خدا ماندن دریافت میکنیم؛ سهم ما تمرینِ در فروتنی ماندن است تا پیوسته کلام خدا را بپذیریم و به هویتهای دروغین این دنیا «نه» بگوییم. آری رازی در فروتنی است؛ راز دریافت! حنا از عیلی مرد خدا پاسخ را شنید:
«به سلامت برو، خدای اسراییل تمنایی که از او داشتی؛ اجابت کرد.»
عهدت را بیاد داشته باش
حنا گفت و دریافت کرد. او با ایمان دریافت کرد چون در راستی و نور خداوند قدم برداشته بود. او با امید در شادی به راه خود رفت. خداوند حنا را به یاد آورد و حنا پسری بزاد و نامش را سموئیل نامید. خداوند همیشه ما را میبیند و صدای ما را میشنود. حنا ثمره دعاهایش را دریافت کرد و آن را به خداوند تقدیم نمود.
امروزه خودخواهیها چنان در بین ما رشد کرده که حتی ما احسانهای خدا و عهدهایمان با خدا را از یاد برده و آن را کم اهمیت میشماریم. آیا ما میتوانیم بعد از چندین سال بیثمری، نازایی و ضعف، حال قوتی که خداوند به ما بخشیده را به خودش تقدیم کنیم؟ بیایید بیاد بیاوریم که تمامی قدرت از آن اوست و او خود حیات است. آیا میخواهیم همواره زیر فیض او باشیم یا با قوت روح شروع کرده و با تلاش انسانی ادامه میدهیم؟
حنا مرد خدا را محکوم و قضاوت نکرد و فرزندش را نزد عیلی برد و او را «ای آقایم» خطاب کرد.
با گذشت چند سال، محبت و احترام خدا را از یاد نبرده بود و فرزندش را به او تقدیم کرد. تبصره نگذاشت که عیلی کاهن شایسته این منصب نیست. او به خداوند غُر نزد و با تمام جان فرزندش را تقدیم کرد، با تمام دل بر خداوندی که سموئیل را به او هدیه داده بود اعتماد کرد و سموئیل را تقدیم کرد.
خداوند دوباره او را برکت داده و به او سه پسر و دو دختر دیگر داد.
همواره شکرگزار باش
حَنّا دعا کرده، گفت: «دل من در خداوند به وجد میآید، و شاخ من در خداوند برافراشته شده است. دهانم بر دشمنانم فخر میکند، زیرا که در نجات تو شادمانم.
قدّوسی همچون یهوه نیست، زیرا غیر از تو دیگری نیست، و نه صخرهای همچون خدای ما.
سخنان کِبرآمیز دیگر مگویید، و غرور از دهانتان بیرون میاید؛ زیرا یهوه، خدای دانا است، و اعمال به او سنجیده میشود. کمانِ زورآوران شکسته شده، اما لغزشخوردگان کمر خود را به قوّت بستهاند.
آنان که سیر بودند خویشتن را برای لقمه نانی اجیر ساختهاند، اما گرسنگان اکنون بینیازند. زن نازا هفت فرزند زاده است، اما آن که فرزندان بسیار داشت، تنها مانده است.
خداوند میمیراند و زنده میکند؛ به گور فرو میبرد و برمیخیزاند. خداوند فقیر میسازد و غنی میگرداند؛ پست میسازد و برمیافرازد.
بینوا را از خاک بر پا میدارد، و نیازمند را از مَزبَله برمیگیرد تا آنان را با امیران نشانَد، و وارث کُرسی جلال گردانَد. زیرا ستونهای زمین از آنِ خداوند است، و جهان را بر آنها قرار داده است.
او قدمهای سرسپردگانِ خود را پاس میدارد، اما شریران در تاریکی خاموش خواهند شد، زیرا انسان به نیروی خود چیره نخواهد گشت. آنان که با خداوند دشمنی میورزند، در هم خواهند شکست؛ او از آسمان بر ایشان رعد خواهد فرستاد.
خداوند بر کَرانهای زمین داوری خواهد کرد؛ او پادشاهِ خود را نیرو خواهد بخشید و شاخ مسیح خود را بر خواهد افراشت.»
(اول سموئیل 2: 1-10)
امروز اگر شادی در ما یافت نمیشود بیایید به دنبال شادی در چشمههای این دنیا نباشیم بلکه مانند حنا با قدم در جمع ایمانداران با خداوند متحد شده در دعا بایستیم، زندگیمان را تسلیم او کنیم، نجاتش را بپذیریم. اجازه بدهیم تا گوشهایمان کارهای خداوند را بشنود تا بتوانیم به وعدههایش تکیه کنیم. او در کلامش ما را شاخههای تاک میخواند پس در تاک حقیقی بمانیم و ریشه بگیریم که به یقین ثمر خواهیم داد. همانطور که بهار پر از شکوفه هست.
فصلها یکی پس از دیگری میآیند باشد که ما زنان نیز با تأمل در زندگی حنا، برخاسته و هر آنچه در زندگیهایمان ضعفی برای دل شکستگیمان میشود را به حضور خداوند برده و در حضور او آرام باشیم و هر روزه در ثمرات روح خداوند که محبت، شادی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکویی، وفاداری، فروتنی و خویشتنداری است رشد کنیم. به خداوندمان و اوامر او وفادار باشیم، قوت او را دریافت کرده و آن را در خدمت خداوند به کار گیریم تا ثمرات ما هم در نسلها تاثیرگذار باشد و بماند، تاثیری که نجات قومها را به ارمغان میآورد.
فیض و رحمت خدا با شما.