شاه شاهانم! مسيح جانم! مي‌داني در قلب بارانيم چگونه حضورت را دريافت کرده‌ام. شبيه يک هواي گرم بعد از برفي سرد و پي‌درپي. تو را از يک عاشقانه بدون هوس دريافتم. تو را شبيه يک کوچه پر از اسطوره‌هاي دانا و حکيم. من اينگونه در قلبم دريافتت کردم که همه گل‌هاي معجزه‌آسا که اکسير زندگيست در تو مي‌رويد، مثل همان گلي که در کوهستان ناياب است اما اندکي از آن به زندگي حيات مي‌بخشد. تو را شيرين دريافتم شبيه شيرين‌ترين شيره انگورها. مثل شراب کهنه شيراز نابي و عجيب و اين شرابي است که مرا در بر مي‌گيرد. شاها! تو را رازي شگفت‌انگيز شبيه ديدن يک پري‌زاد دريافتم و جانم را به همه تار و پود خودت بافتي. در قلبم متولد شدي تا در جانم حيات بياوري. شاه قلبم! يشوعا! مي‌داني که هيچ گروه خوني نمي‌تواند به من خون اهدا کند من فقط به خون تو مي‌توانم به زندگي برگردم و هميشه زنده بمانم. دوستت دارم تا ابدالاباد.

دخترت سارا

يک نسخه از صفحه دلم در روزگاري که امروز مي‌خوانمش تاريک است. آشفته بازاريست دنيا! آسمان را مي‌نگرم، ابرها در پس وزش تند باد مي‌گريزند. زمين را مي‌نگرم! گويي که فريادش صداي حزن دارد. گم شده‌ام! بله گم شده‌ام، تعجبي ندارد! بارها و بارها در پس افکارم گم شده‌ام!

در دلم اشک مي‌ريزم، صداي فرياد دلم را مي‌شنوي؟ دستم به سوي توست، جز تو که را دارم؟ جانم خسته است، مدد رسان! شانه‌هايم سنگين است.

بيد مجنونم که بدون عاشقي خم شده‌ام. کجايي؟ فريادم را در اين بيابان برهوت مي‌شنوي؟

صدايي در گوشم نجوا مي‌کند:

از محبت گفت من محبت را نشناختم!

از اميد گفت من اميد را نشناختم!

از ايمان گفت من ايمان را نشناختم!

از اعتماد گفت من اعتماد را نشناختم!

از عشق گفت من عاشقي را نشناختم!

گفت: «باور کن اينها را.» گفتم: «باور ندارم.»

گفت: «شک نکن.» گفتم: «مگر مي‌شود؟»

گفت: «خسته نباش.» گفتم: «مگر چشيدي؟»

گفتم: «تشنه‌ام.» گفت: «من آب حياتم.»

گفتم: «اي آقا!»

گفت: «اگر بخشش خدا را مي‌دانستي و کيست که به تو مي‌گويد: «آب به من بده» بدون شک تو از او خواهش مي‌کردي و به تو آب زنده عطا مي‌کرد.

گفتم: «مي‌خواهم! اين آب زنده را مي‌خواهم.»

گفتم: «اي آقا! تو کيستي؟»

گفت: «من که با تو سخن مي‌گويم، همانم.»

گفتم: «درست فکر مي‌کنم آيا؟»

گفت:« بله منم.» (هستم آنکه هستم)

گفت:« منم آن مسيح.»

گفت: «منم آن شير سبط يهودا.»

گفتم: «پس درخت مجنونم که عاشقي کردم.»

دخترت ندا

پدر جان! تو از آسمان مرا مي‌بيني و در هر شرايطي دستان تو به سمت نجات من دراز است و مي‌بينم پدر جان دستان پر محبتت را. دستاني که پر از فيض و راستي است.

پدر جان! مرا درياب.

من نياز به توجه و درک عميق‌تري از محبتت دارم.

پدر جان! ارزش‌ها و ضد ارزش‌هايي که تو در حال تعليمم هستي را مي‌خواهم عميق‌تر بشناسم و بتونم ارزش و ضد ارزش را از زاويه ديد تو ببينم نه از ديد اين دنيا.

پدر جان! تو را مي‌جويم و تو را مي‌خوانم چون تنها قدوس تو هستي، تو سرچشمه حياتي.

همچون پسر گمشده در اين دنيا مشغول بودم، بي‌ارزش بودنم را در دنيا همچون خوراک مي‌خوردم و ضعيف و ضعيف‌تر مي‌شدم اما امروز اعلام مي‌کنم نالايقم که زير سقف آسمان تو بيايم اما تو به نالايقي من نگاه نکردي بلکه تو به فيض، محبت و بخشش بيکرانت مرا در آغوشت گرفتي و اجازه اين را به من دادي تا در حضور تو زيست کنم و در حضور تو ارزش خودم را ببينم و آن را دريافت کنم.

دوستت دارم پدر

دخترت سميه

سلام پدر! با قلبي پر از درد اومدم. مي‌خوام برات حرف بزنم و تو گوش بدي و لبخند بزني. مي‌خوام از دنيا شکايت کنم، از بي‌مهري‌هاش، از تمام خنجر زدن‌هاش. خستگي‌هام رو بدم بهت و از اين بار راحت بشم. خداوندا! چقدر خوب است که تو خدايي. اگر دست آدم‌ها بود معلوم نبود چه به روز ما مي‌آمد. با تمام خستگي‌ها و شکاياتم در اعماق قلبم نوري روشن هست؛ نوري که مژده صبح اميد ميده. تمام سلول‌هاي بدنم اون رو حس مي‌کنه و انگار با من عجين شده و نميذاره بيفتم. هر بار که خسته ميشم و دوست دارم بايستم من رو به جلو هل ميده و اجازه توقف به من نمي‌ده. اون نور تويي پدر! تويي که در تمام ثانيه ثانيه زندگي نور درونم رو روشن نگه مي‌داري تا نيفتم و ادامه بدم. از تو ممنونم که تنهام نمي‌ذاري حتي وقتي که باهات دعوا مي‌کنم و بهت مي‌گم برو. تو هميشه پشت درِ قلبم ايستادي و اينقدر عاشق هستي که تا من اجازه ندم در رو باز نمي‌کني. امروز مي‌خوام با همه وجودم بار ديگه تو رو دعوت کنم تا بياي و خونه قلبم رو با نورت مزين کني. بيا پدر! بيا قدوس! من آماده تبديلم.

دخترت مژده

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

از پدر به یادگار برای کار عظیم
آش دوغ بختیاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست