با سلام و درود بیکران به همه والدین و معلمین عزیز کشورمان.
تربیت و رشد فرزندانمان یکی از مسئولیتهایی است که بر عهده ما به عنوان والدین و معلمین گذاشته شده و همواره برای رشد در شناخت مسیر و طریق رسیدن به مقصد نیاز به تازه شدن و حکمت الهی داریم تا با هدایت و رهبری و هر آنچه از او میآموزیم فرزندان و نسل آینده را در این مسیر یاری دهیم و همچنین خودمان در این همراهی، تجربه راه رفتن با خدا را بچشیم و رشد کنیم. برای رسیدن به این امر مهم برنامه ریزی و درک درست از محبت و مسیر آن بسیار حائز اهمیت است. همانطورکه در شمارههای پیشین آموختیم برای رسیدن به این امر مهم اولین قدم داشتن هدف و شناخت آن میباشد. هدف آن چیزی است که عیسی مسیح در کلام خود به ما میآموزد و آن «گسترش ملکوت خداوند» است و با قدم گذاشتن در این مسیر و هدف و با درک شناخت کامل میتوانیم به عنوان همکاران خداوند در این مهم سهیم باشیم. چرا که میدانیم فرزندان ما نسل آینده کلیسا هستند آمین که با رشد در این مسیر بتوانند نجات دهنده نسل خود باشند.
مثال: فکر کنیم در مدرسه امتحانات ما شروع شده، آیا با فرار کردن از امتحانات نمره خوبی را حاصل میکنیم؟ خیر با تعالیمی که معلمین به ما میدهند و با تلاش میتوانیم در امتحانات موفق شویم.
هدف و مسیر مورد نظر: در این شماره از مجله اسمیرنا به موضوع امتحان الهی خواهیم پرداخت. قطعاً ما هم به عنوان ایمانداران به عیسی مسیح بعضی مواقع در شرایطی قرار میگیریم و شاید خداوند ما را در این شرایط قرار میدهد و از طریق آن میخواهد پیامی را به ما بدهد و فکر میکنیم برای ما سخت و دشوار است. در این مواقع انواع فکرها در سرمان فرود میآید شاید یکی از این افکار فرار از شرایط است، اما باید بدانیم فرار از پیامهای خدا راه درستی نیست بلکه میدانیم پیامهای خدا در هر شرایطی برای ما نیکو، کامل و پسندیده است و در پس هر پیامی خداوند برای ما ثمره نیکو میخواهد و فکرهای خداوند فکرهای سعادتمندی و سلامتی است. پس در این بخش از مجله به داستان یونس میپردازیم که چگونه در امتحان الهی قرار گرفت.
داستان یونس:
کتاب یونس
کودکان در طول هفته میبایست این داستان را مطالعه و به آن فکر کنند. شما نیز میتوانید بنا بر گروه سنی آنها برایشان بصورت داستانوار روایت کنید و از تصاویر برای فهم و درک بهتر استفاده کنید و از آنها بخواهید که این داستان را برای شما و اعضا خانواده تعریف کنند و به آنها گوش بدهید. ( این داستان مناسب گروه سنی ۷ تا 13سال میباشد؛ نکات کلیدی نیز در زیر به صورت برجسته مشخص شده است، بر روی آنها تمرکز و تاکید داشته باشید.)
یونس یکی از انبیای خدا بود که صدای خدا را شنید و خدا به او گفت: « بلند شو و به نینوا به این شهر بزرگ برو زیرا مردم نینوا خیلی گناه میکنند.»
اما یونس برخاست و از حضور خداوند فرار کرد و به شهری دیگر به نام «ترشیش» رفت. پس او سوار یک کشتی شد که عازم ترشیش بود. یونس فکر میکرد با رفتنش به شهری دیگر میتواند خود را از خداوند پنهان کند پس تصمیم گرفت که از خداوند و پیامی که شنیده فرار کند. اما باد شدیدی وزید و چنان طوفان بزرگی برپا شد که چیزی نمانده بود کشتی شکسته شود. تمام ملوانان و ناخدای کشتی به ترس و وحشت افتادند و هر کدام از آنها پیش خدای خود التماس میکردند که طوفان تمام شود ولی نمیشد، ملوانان هر چه که در کشتی بود به دریا انداختند تا بار کشتی سبک شود اما در این میان یونس در داخل کشتی به خوابی سنگین فرو رفته بود.
ناخدای کشتی نزد یونس رفت و گفت: «چطور میتوانی راحت بخوابی، بلند شو خدایت را صدا کن شاید خدای تو به ما کمک کند و ما نمیریم» ملوانان از یونس پرسیدند: «حقیقت را به ما بگو چرا همچین بلایی باید سر ما بیاید؟» یونس گفت: «من یک مرد عبرانی هستم و از خدای خود که دریا و آسمان را آفرید میترسم.» بعد داستان را برای ملوانان و ناخدا اینطورتعریف کرد: «به خاطر پیغام خدای خود ترسیدم و فرار کردم.»
بعد از شنیدن داستان یونس همه ترسیده و به وحشت افتادند؛ چون دریا همچنان طوفانیتر میشد آنها پیش یونس آمدند و گفتند: «باید چه کار کنیم که طوفان آرام شود؟» و یونس گفت: «من را به دریا بیندازید چون میدانم این طوفان بزرگ به خاطر اطاعت نکردن من از خداوند است.»
پس ملوانان و ناخدا تصمیم گرفتند که یونس را به دریا بیندازند تا طوفان آرام شود. آنها نزد خدای یونس فریاد زدند: «ای خداوند به خاطر این مرد جان ما را هلاک نکن.» آنها یونس را به دریا انداختند و خداوند ماهی بزرگی را فرستاد و آن ماهی یونس را بلعید و به داخل شکم ماهی رفت.
یونس در شکم ماهی پیش خدای خود دعا میکرد و به خاطر گناهش توبه کرد، پس خداوند ماهی را فرمان داد که یونس را در خشکی کنار ساحلی پرت کند. یونس دوباره صدای خداوند را شنید و گفت: «برخیز و به نینوا آن شهر بزرگ برو و پیامی را که به تو میگویم به مردم آنجا بگو.» یونس برخاست و طبق هر چیزی که خداوند گفته بود عمل کرد.
یونس بعد از سه روز به نینوا رسید و به مردم آنجا گفت: «پس از چهل روز نینوا کامل نابود خواهد شد.» اما هنوز یک روز نگذشته بود که مردم نینوا به خدا ایمان آوردند و چون خبر این واقعه به گوش پادشاه نینوا رسید آن هم ایمان آورد.
چون خدا کارهای آنها را دید و اینکه چگونه از راههای خویش بازگشتند پس منصرف شد و بلایی بر سرشان نیامد، اما یونس همچنان ناراحت بود.
او برای خود در شرق شهر نینوا سایهبان ساخت و نشست تا ببیند چه بر سر مردم شهر خواهد آمد، اما خدا گیاهی قرارداد و آن را تا بالای سر یونس رشد داد تا بر سر او سایه باشد تا از ناراحتی یونس کم شود اما در روز بعد خدا کرمی به آن گیاه وارد کرد و گیاه خشک شد خورشید و بادی سوزان گذاشت و آفتاب چنان بر سر یونس تابید که یونس از گرما بیتاب شد و آرزوی مرگ کرد خدا به یونس گفت: «آیا درست است که به خاطر یک گیاه که خشک شد خشمگین شوی» یونس گفت: «بله من خشمگین هستم.» خداوند گفت: «تو برای گیاهی که نه برایش زحمت کشیدی و نه آن را رشد دادی، دلت سوخت، پس من چگونه میتوانم برای مردم نینوا که حتی دست راست و چپشان را تشخیص نمیدهند دلم نسوزد؟ آیا من میتوانم آنها را هلاک کنم من آنها را دوست دارم پس آنها را میبخشم.»
مردم نینوا با اطاعت توبه کردند و مهربانی خدا را دریافتند و یونس هم خدای مهربان را شناخت.
نکات تاکیدی:
خدا با نشان دادن گیاهی، دلسوزی و محبت خود را به قوم نشان داد.
یونس در شکم ماهی در شرایط سخت توبه و دعا کرد.
یونس در آخر طرح و هدف خدا را برای نجات قوم نینوا درک کرد.
خواست خدا برای همه قومها توبه و بازگشت به سوی خودش است.
طرح سوال:
چرا یونس از پیغام خداوند ترسید و فرار کرد؟
چرا ملوانان یونس را به دریا انداختند؟
مردم نینوا در چند روز به خداوند ایمان آوردند؟
برای اینکه یونس نقشه و هدف خدا را درک کند خداوند چه چیزی را به او نشان داد؟
میتوانیم بگوییم یونس از این امتحان الهی چه درسی گرفت؟
چرا باز خدا برای یونس سایهبان ساخت؟
آیهای جهت به خاطر سپردن:
مزمور۱۰۳ آیه۱۳
«پدر بر فرزندان خود رئوف است همچنان خداوند نیز بر ترسندگان خویش رأفت میکند.»
کاربرد داستان:
در هر شرایطی که هستیم از پیغامی که خداوند به ما میدهد اطاعت کنیم.
بدانیم وقتی در امتحانات الهی قرار میگیریم خداوند راهی برای نجات گذاشته است.
خداوند بسیار بخشنده و دلسوز است.
خداوند همیشه نقشههای عالی برای قومش دارد و میتواند از ما برای هدفش استفاده کند.
انتخابهای ما روی اطرافیانمان تاثیر میگذارد.
مشارکت پایانی:
در پایان داستان از بچهها بخواهیم:
با تامل به یک سوال چالشی جواب دهند. «اگر جای یونس بودند همان اول از پیغام خداوند اطاعت میکردند؟»
تامل و تفکر کنند تا دریابند پیغامهای خداوند و نقشههای او برای ما ثمرات نیکو به همراه دارد و ما به عنوان همکاران خداوند میتوانیم پیغام خداوند را بشنویم و به آن عمل کنیم و این را هم به خاطر بسپاریم که خداوند در هر شرایطی حتی شرایط آزمایشها همیشه به فکر ما هست و در همین آزمایشها و شاید شرایط سخت خداوند میخواهد نکتهای را به ما نشان دهد پس به خداوندی که قادر مطلق است اعتماد کنیم که او ما را از آزمایشهای الهی سربلند بیرون میآورد.
فعالیت عملی:
تحقیق: چه کسانی مثل یونس مورد امتحان الهی قرارگرفتند؟
دعا: از بچهها بخواهيم تا وارد رابطه با خداوند شوند وگفتگوي خود با خدا را يادداشت کنند. (در سنين کوچکتر ميتوانند نقاشي کنند)
کاردستی:
بازی و سرگرمی:
در هنگام بازی با کودکان میتوانیم با آنها در مورد اطاعت از خداوند و اینکه تمام خواستههای خدا برای ما نیکو و پسندیده است صحبت کنیم.
راه را بيابيد