آخرين بوسه!
نوروز بر شما مبارک. نوروزي که ميتواند نه روز و تاريخ نو، بلکه نگرش و تصميمي نو در زندگيمان باشد. تصميمي نو که ميتواند در مسير خودبيني و خودخواهي باشد و ثمرهاي جز غرور نخواهد داشت و نفاق و يا ميتواند به سمت ساختن دوستيها و رابطهها باشد و به يکديگر انديشيدنها.
اين روزها در ايران بوي بهار و نوروز از هر کوچه و برزن و از ماهيهاي قرمز و سبزههاي تزيين شده در بساط کنار خيابان به مشام ميرسد و ديده ميشود. اما جهان در شوک ديگري است … جنگ…. آوارگي….
روسيه به اوکراين حمله کرد و در تجاوزي قدرت خود را به رخ جهان ميکشد. قدرتي که در پس خودخواهي و در مسير خودبيني پيش ميرود. در اين نگرش، مردمِ بيپناه و ترس کودکان گويي اهميتي ندارد… ويرانيِ خانههايي که ماواي خانوادهها بود اهميتي ندارد… ساختمانها و دانشکدههاي مخروب اهميتي ندارد…. چرا که تشنه قدرت طلبيهاست!
مادراني که پس از گذراندن و ديدن جنگهاي بسيار و چشيدن ترسي عميق در دل، نسلي را بزرگ ميکرد که با دوري از جنگ در اين ترس ساکن نباشند ….. حال کودکان نيز باز هم اين ترس را چشيدند و شاهد جدايي پدري بودند که براي ايستادن در برابر دشمن، آنها را براي خداحافظي ميبوسد. شايد آخرين بوسه … شايد آخرين آغوش … و شايد آخرين ديدار.
نوروزي براي بچهها و نسلي که شايد روزي نو است اما مسيري به تاريکي و سردي و غمها…
جهان در شوک اين نوروز است اما براي نسل حاضر، اين نو بودن بوي تازگي و حيات نميدهد بلکه بويي از مرگ و سياهي و تاريکي.
بياييد امروز در نوروز ايرانمان به تاريخ و ساعت نوروز فقط متمرکز نباشيم بلکه به شروع فکري نو و نگرشي تازه به دنياي اطرافمان، به قلبي نو که براي ديگران هم ميتپد و در پس خودخواهيها پنهان نشده باشد بيانديشيم.