امّا فرشته به آنان گفت: مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است: امروز در شهر داوود، نجاتدهندهای برای شما به دنیا آمد. او خداوندْ مسیح است. نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و درآخوری خوابیده خواهید یافت. ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا میگفتند: جلال بر خدا در عرش برین، و صلح و سلامت بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند! (لوقا ۲: ۱۰-۱۴)
کريسمس مبارک
سلام و درود! به فيض خداوند کريسمسی ديگر را با شما خوانندگان عزيز اسميرنا هستيم و شکر برای اين تولد نجات در زندگیهايمان.
در شماره پيشين مجله در مورد تاثيرات والدين بر فرزندان صحبت کرديم و دريافتيم که وقتی رابطه ما با خداوند اتفاق بيافتد و حضور شيرين و امن او را تجربه کنيم در برابر فرزندانمان میتوانيم در هر موردی از پدر آسمانی الگو بگيريم و با او مشورت کنيم و با فرزندانمان نیز به طور شايسته و تاثيرگذار رفتار کنيم.
حال با هم به قدمهايی به ظاهر ساده اما بسيار عميق که کلام خدا به ما داده است میپردازيم و در انتها شهادتهايی از بانوان اسميرنا را نيز با هم در این شماره و شماره بعدی (57) مجله میخوانيم.
قدم اول: رابطه و مشارکت
همانطور که خداوند براي رابطه و صحبت کردن با ما اشتياق دارد و بهای گزافی را برای اين موضوع بر روی صليب پرداخت کرد ما نيز بايد مشتاق رابطه با فرزندانمان باشيم.
امروز چه چيزي مانع اين رابطه و مشارکت است؟
در مشارکت با مادران و بانوان متوجه میشویم که برخی از ما مفهوم محبت واقعی و رابطه صحیح را ياد نگرفته بوديم و برخي اصلاً اهميت اين رابطه را درک نکرده بوديم. عدهای به خاطر مشکلات مختلف و دغدغه های روزانه حوصلهای برايشان نمانده و یا وقت و زمان کافی نداشتهاند تا با فرزندان خود رابطهای برقرارکنند، حتی در بين اين افراد کسانی بودند که میگویند: فرزند ما ميل به برقراری رابطه با ما را ندارد! شايد شما هم موانع ديگری سراغ داشته باشيد اما هيچ کدام دليلی موجه برای نداشتن رابطهای صحیح و صمیمانه نيست. اگر بخواهيم صادق باشيم باید بپذیریم که ما اهميت و نقش مشارکت با فرزندان را نمیدانستيم و متاسفانه به دليل الگوهای نامناسب زندگی مدرن امروزی اين ارتباطات روز به روز بيشتر کمرنگتر هم میشود.
براستی اگر در زندگی و روابط خود بخصوص روابط خود با فرزندانمان خدا را محور قرار ندهيم تمامی وسايل ارتباطی برای تسهیل ارتباط بشر ساخته شدهاند خود باعث دوری و سرد شدن روابط و حتی تبدیل به وسایلی خانمانسوز خواهند شد!
یکی از مشکلات اينست که ما انسانها راه حلهای کوتاه و ميانبرهای به ظاهر کارآمد را به راهي که صبر و حوصله نیاز دارد و اصولی و موثر است ترجيح ميدهيم.
به طور مثال زمانیکه فرزندمان بازیگوشی یا گريه میکند و نياز به توجه و محبت دارد را میخواهيم با تماشای کارتون جایگزین کنیم. البته شايد با اين کار لحظهای آرامش برقرار شود و یا شاید ما بتوانیم به بعضی از کارهای خود برسیم اما در بطن ماجرا با این شیوه از رفتار به فرزند خود چه آموزشی میدهيم؟
سوال اینجاست که چطور میتوانيم موانع را کنار بزنيم و به سمت هدف حرکت کنيم؟ جواب این است: درک اهميت رابطه! درک زماني که هر لحظهاش برايمان یک فرصت است؛ زمانی که هيچ وقت برنمیگردد. زمانی که در آن شاهد رشد جسم و روح فرزندان هستیم. آری وقتی متوجه اين باشيم که اثرات تصمیمات و کارهای ما در فرزندمان چقدر ممکن است در زندگی و نحوه رابطهمان و نیز در آينده او تاثير بگذارد حتماً قدم خواهيم برداشت.
گاهي ما منتظر هستيم تا فرزندمان بزرگ شود تا درک و فهمی پيدا کند که روزی همدم ما شود اما غافل هستیم از آنکه اين بزرگبيني خودمان باعث میشود که آنها را کوچک ببينيم.
این در حالی است که فرزندان بهترين نمونه رابطه ما با خدا هستند و هر چه بيشتر با آنها وقت بگذاريم رابطه خودمان و پدر را بهتر میشناسيم. کودکان با سادهانديشیشان و قدرت تجسم عميقشان میتوانند الهام بخش ما در کار و در جامعه باشند. آنها شادیبخش ما نيز خواهند بود و بسياری گنجهای ديگر در رابطه داشتن با آنها نهفته است که هر روز آنها را خواهيم يافت. لازم است که در قلبمان اين اشتياق را با تمام وجود فرياد بزنيم. خدا اشتياق ما را خواهد ديد و به ما روش و راهی تازه خواهد داد تا موانع دیگر نتواند ما را از هدف اصلی دور کند. شکر برای خداوندی که راه و راستی است.
قدم دوم: تشويق آنها برای رابطه و مشارکت با دیگران.
فرزندان ميل دارند تا مستقل باشند و اين وظيفه ماست که اين استقلال طلبیشان را جهت مناسب بدهيم و کمکشان کنيم تا ارزش انتخابهايشان را بفهمند و در مشورت عمل کنند.
بهترين عملکرد در این مورد اين است که او را با توجه به مقطع سنی و تواناییاش به همکاری و مشارکت در کارها تشویق و دعوت کنيم. با او حرف بزنيم و از او بشنويم.
اگر در حال آشپزی هستيم او را هم به مشارکت دعوت کنيم و نظرش را بپرسيم و به او نشان دهيم که تصميماتش اهميت دارد و کمکش کنيم که انتخاب کردن را ياد بگيرد.
کمک او را بپذيريم و با تمام کاستیهايش او را تشويق کنيم و برای بهتر عمل کردن راهنمايیاش کنيم. هدفمان را به او نشان دهيم که صرفاً غذا پختن و… نيست بلکه ساختن خاطرهای شاد و زيبا کنار هم و مشارکت است.
در رابطه با فرزندانمان نيز بايد بهياد داشته باشيم که در راستی بودن خودمان نقش بسزايی دارد. با خودمان رو راست باشيم! آيا از بودن کنار او لذت میبريم تا اين لذت را به او نيز انتقال دهيم؟ اگر نحوه کار او را نمیپسنديم آيا ميتوانيم او را در محبت به سمت بهتر شدن سوق دهيم يا در ناراستی او را تشويق میکنيم و بعد کار را دوباره خودمان انجام میدهيم؟ به طور مثال اگر فرزندمان در شستشو ظرفها کمکمان میکند اما ظرفها مطابق میل ما تمیز نشدهاند عکسالعمل ما چیست؟
آخ! دوباره کاری شد! به جایی که کمکم کنه کارم بیشتر شد و حالا مجبورم دوباره از اول خودم انجام دهم!
ما با اجازه دادن به بچهها در مشارکت و همکاری در امور زندگی و اینکه با ما همراه باشند به تواناییهای آنها اجازه شکوفا شدن میدهیم و همچنین میتوانیم ضعفهای آنها را با تمرین و دریافت قوت خداوند تقویت کنیم.
در این میان در درون ما محبت حقیقی و راستی شکل میگیرد و خودمان نیز بجای تجربه استقلال طلبی تنها و خالی میتوانیم تجربه اتحاد و یکدلی را با تمام وجود بچشیم.
فرزندان نيز همچون ما به صورت درونی بطن رفتارها را الگو برداری میکنند و آن را در رابطه با ديگران به کار خواهند برد.
آنوقت فرزندان نیز از صحبت با کودکان و بزرگسالان لذت خواهند برد و بسیار مشتاق میشوند که آنچه از اطرافیان آموختهاند را بکار بگیرند و با همه رابطهای صمیمی داشته باشند. پس ما نقش بسزایی در جهت دادن مشارکتهای آنها داریم. پس نیاز داریم تا اهميت و ضرورت مشورت با خداوند در خصوص تعليم و تربيت فرزندان را بيشتر درک کنیم تا با نگاه پر از فيض خداوند در هر قدم اقدام نماییم.
عیسی مسیح بر روی زمین آمد تا ما وارد رابطه با او شویم و همچنین ما را فرستاد تا با یکدیگر رابطه و مشارکت داشته باشیم و ما با فرزندانمان نیز باید همین گونه رفتار کنیم. رابطه خصوصی با آنها و دعوت آنها به مشارکت با دیگران.
همانطور که میدانید این روزها روزهای کریسمس میباشد، فرصتی تا تولد مسیح را تمام خانواده بیاد بیاورند و این نجات را جشن بگیرند. اگر تا به حال روشهای زمینی را دنبال کردیم و در یک خانه و زیر یک سقف ولی جدا از هم هستیم بیایید به مناسبت آمدن این نور به جهان تدارک جشنی را ببینیم، یک میهمانی و دعوت از خداوند تا در رابطههایمان شفا را جاری کند. جشنی شاید کوچک اما در روح عمیق و تاثیرگزار. شاهد تولد محبت و رابطه در بین افراد خانواده باشیم، جدا از هر مشکل و مانع همه با هم همکاری کنیم تا لحظههای خوشی را در همین مشارکتها با هم تجربه کنیم و یک عروس حقیقی برای مسیح باشیم.
شهادتی از مادران و بانوان اسمیرنایی
آنگاه ایستاد خطاب به مردم و شاگردان خود چنین گفت: علمای دین و فریسیان بر مسند موسی نشستهاند آنچه به شما میگویند نگاه دارید و به جا آورید اما همچون آنان عمل نکنید زیرا آنچه تعلیم میدهند خود به جا نمیآورند.
یکی از نکات مهم مربوط به تربیت فرزندان الگوی رفتاری است. فرزندان ما غیر از آنچه از زبان ما تحت عنوان آموزش میشنوند باید در رفتار ما اثر و عمل کردن به آن را نیز ببینند. نمیتوان انتظار داشت که فرزند ما به آنچه ما میگوییم عمل کند بدون آنکه ما خود به آن عمل کنیم. مسیح الگوی رفتاری کاملی برای ما انسانها بود. هر آنچه را در زبان تعلیم داد خود به آن عمل کرد برای همین قدرت فراوانی در تعالیم او وجود دارد.
وقتی خاطرات اول ایمان خود را مرور میکردم به یاد آوردم که چگونه خدا مرحله به مرحله در مورد راستگویی با من کار کرد. همسرم از روز اول ایمانم به مسیح با من مخالفت میکرد. جلسات کلیسایی هر هفته در نزدیکی ما در منزل دوستم برگزار میشد اما همسرم با من مخالفت میکرد و اجازه نمیداد که شرکت کنم. برای همین منظور من شرکت در جلسات را از او مخفی میکردم. بعضی از اوقات در روزهای یکشنبه به بازار میرفتم و در پایان خرید خود را به جلسه میرساندم و وقتی همسرم میپرسید کجا رفته بودی؟ فقط قسمت بازار را به او اطلاع میدادم و قسمت جلسه را مخفی میکردم. پس از چندی متوجه شدم مخفی کاری یک نوع دروغ است و این را با دخترم در میان گذاشتم و گفتم که دیگر اینطوری رفتار نمیکنم.
قدم زدن در راستی را آغاز کردم ولی بهای سنگینی داشت به طوری که هر وقت همسرم مطلع میشد که من به منزل دوستم رفتم در خانه جنگ به پا میکرد. در همان روزها از خدا میپرسیدم: خدایا چرا اجازه میدهی که همسرم ناخودآگاه به منزل بیاید و از نبود من در خانه مطلع شود و از من در مورد علت آن بپرسد و با راستگویی من جنگ بر پا شود؟ ولی این پروسه خدا برای رشد من و تاثیر من بر دخترم و همسرم بود. بعد از مخالفتهای شدید همسرم تصمیم گرفتم به دوستانم بگویم که آنها به خانه ما بیایند و کلیسا در خانه ما باشد به این ترتیب من دیگر مجبور نبودم از خانه بیرون بروم اما در آن روزها هم ترس تمام وجودم را فرا میگرفت و از امنیت دوستانم میترسیدم چون شوهرم مخالف بود. پس از چندی خدا برایم مکشوف کرد که این نوع خدمت را من از تو نمیخواهم و این هم نوعی مخفی کاری است تمام این مکاشفات و تصمیمات را با دخترم در میان میگذاشتم و کماکان دخترم میدید که خدا چگونه مرا از مخفی کاری و دروغ جدا میکند و من چگونه مطیع خدا هستم و اطاعت میکنم. این پروسه سالها طول کشید و امروز متوجه شدم ثمره در خدا ماندن و قدمهای او را دنبال کردن این است که دخترم از رفتارهای من فروتنی و اعتراف، انعطاف پذیری را آموخت و اهمیت وقت گذاشتن با خدا و راستگویی در سختترین شرایط را فهمید. آمین که با الگوهای مناسب به فرزندان خود بیاموزیم که نور و نمک باشند.
فرزندان، ميراثی از جانب خداوند هستند و برکتی که خداوند به انسان عطا میکند. (مزامير127: 3)
آمین که مسح خداوند با ما باشد تا امانتدار فرزندان او باشیم. خداوند یاری دهنده در این امانت ما را یاری و تعلیم دهد تا با قوت او در مسیر شاگردی قدم برداریم. در مجله شماره بعد نیز ادامه شهادتها را با هم میخوانیم. کار خداوند در میان ما ادامه دارد. آنچه امروز خداوند در زندگی شما انجام داده را بیاد بیاورید و آن را با دیگران تقسیم کنید. کارهای او را بازگو کنید منتظر شنیدن شهادتهای شما نیز هستیم. راههای ارتباطی ما در انتهای مجله درج شده است. پیروزی و نجات خداوند با شما باشد و بماند.
تیم بانوان اسمیرنا