هستم آنکه هستم…!
شیر یا خط؟ سکهای که به آسمان پرتاب میشود و بعد از پیچ و تابهای زیاد نمیشود گفت که کدام روی آن نمایان خواهد شد!!! در این بازار پر تلاطم که نمیشود هیچ رویش را پیش بینی کرد به روی چه سرمایه گذاری کنیم؟ نوسانها همیشه بوده، یک روز ریال جلوی دلار ارزش خود را از دست میدهد و یک روز دیگر دلار در مقابل پوند و یورو و یا بالعکس؛ این داستان همیشه ادامه دارد. چه بسیاری که در پی این بیهودگی دویدند و آخر ثابت شد که داستان ادامه دارد و آنان دیگر نیستند و باز همان چرخه…
براستی چرا ما آدمیان نگاه میکنیم و نمیبینیم؟ گوش میکنیم و نمیشنویم؟ بارها دیدهایم و در تاریخ خواندهایم و باز انگار روی خود را برگردانده و به راه خود میرویم؛ باز به همین چرخه میافتیم و همه وقت، انرژی، جان و عمر خود را به روی مسائل ناپایدار سرمایه گذاری میکنیم؛ به روی چیزهایی که هیچگاه ثابت نبوده و نخواهند بود و هر لحظه در حال تغییر است!
شاید زمان آن است که کمی بیشتر فکر کنیم و چیزی را پیدا کنیم که تغییر ناپذیر باشد؛ بشود رویش حساب باز کرد! کسی که الان همان باشد که از اول بوده! تغییر ناپذیر و ثابت!!! چیزی که بشود رویش سرمایه گذاری کرد، وقت گذاشت و نگران بیارزش شدنش نبود! نگران اُفت و خیزها و تلاطمش نبود!
هستم آنکه هستم…! تنها کسی که همانیست که از روز اول بوده! تنها کسی که زرهای تغییر در آن دیده نشده، تنها کسی هنوز همان است که خود را معرفی کرد، آن هم در زمانی که ما غرق در گناه و دلنگرانیهای بیهوده و دلمشغولیهای بیثبات خود بودیم، تنها کسی که با فروتنی جلال خود را ترک گفت و به پیش ما آمد و با اقتدار پیروزی خود را تثبیت کرد تا ما را از این داستان شیر و خط نجات بخشد. ولی باز ما کجاییم؟ در چرخهی بیپایان و بیثبات بازاری که شیطان ما را دچار آن کرده تا افکار و دل و جانمان مشغول پرستش هر چیزی باشد جز آن که از اول همان بوده و هم اکنون هم همان است و باز این ما هستیم که فراموش میکنیم خدایی که به فکر خوراک پرندگان است چقدر بیشتر به فکر ماست…