درودی بیکران بر دنبال کنندگان صفحه تاریخ سازان آسمانی. صلح و سلامتی خداوندمان بر شما باد.
در فصل اول و مطالب پیشین به زندگی و مرگ شاگردان در قرن اول بعد از میلاد نگاهی داشتهایم و از شماره 65 مجله به قرن دوم و ادامه جفاها بر مسیحیان در امپراطوری روم پرداختیم و شهادت «اگناتیوس انطاکی» و «پولیکارپ اسمیرنایی» را با هم مطالعه کردهایم. در این شماره به زندگی «ژوستین» این فیلسوف بزرگ مسیحی خواهیم پرداخت. او که در تمامی عمر قبل از ایمان خود به فلسفه و شاگردی بزرگان این عرصه پرداخته بود پس از شنیدن حقیقت مسیح ایمان آورد. او در زندگی خود کوشید تا به فلاسفه نشان دهد آنچه از آن صحبتی در ابهام میکنند خود مسیح است و حتی بیشتر.
همانطور که جمله معروف تاریخ سازان آسمانی هر بار بیان میکند: “مردم معمولاً به خاطر چیزهای دروغ، شکنجه یا مرگ دردناک را تحمل نمیکنند.”
«ژوستین» (جاستین) شهید (بین سالهای 100 تا 165 بعد از میلاد مسیح)
ژوستین با تمامی هوش و ذکاوتی که داشت هرگز احتمال کشته شدنش بدست دولت روم را نادیده نگرفت و از آن نهراسید. در دوره او، اعدامها مسیر و پلی بود برای عبور از این زندگی و ورود به ملکوت و زندگی در کنار خداوند.
گذشته از اینها، در آن زمان فقط کافی بود تا در حضور یک قاضی به امپراطور و یا خدایان رومی ادای احترام شود -حتی به اندازه یک اشاره با سر- تا شخص از اعدام و مرگ نجات پیدا کند. کاری که ژوستین، این مسیحی وفادار از آن امتناع کرد و سرانجام محکوم شد.
شاید او چنین ایمانی را از قبل در خود پیش بینی کرده بود اما زمانی با این انتخاب روبرو شد که دوران سالخوردگی را سپری میکرد! او با این انتخاب روبرو شد.
ژوستین دانشمندی بود که به ایدهها، گفتمانها و مناظرهها با استانداردهای مدرن و فلسفه شناخته شده بود و در عین حال اهمیت بسیاری را از کلیساهای اولیه و به خصوص دهههای بعد از شاگردان عیسی با خود همراه داشت. او در خانوادهای بت پرست در شیخم باستان در سامره متولد شد.
او بر نوشتههای رواقیون و افلاطون که از بهترین فلاسفه یونان و روم بودند تسلط کامل داشت. ژوستین نخست پیرو فلسفه رواقی بود ولی چون پیشرفتی در شناخت خدا در آن حاصل نشد به فلسفه ارسطویی و افلاطونی روی آورد که در آنها نیز چیز شایان ستایشی نیافت و این تعالیم، قلب گرسنه ژوستین را که به دنبال آرامش و حقیقت بود راضی نمیکرد.
سرانجام پس از ملاقات با پیرمردی ناشناس در کنار دریا و شنیدن از عهد عتیق و ارتباط آن با مسیح، قلب و زندگی خود را در سی سالگی به مسیح سپرد. کسی که به او آموخت که این تنها فلسفهایست که ارزش فرا گرفتن دارد و قابل اعتماد است.
ژوستین پس از آن، تمام افکار و اندیشههای خود را به کار گرفت تا این حقیقت را با غیرت و عزمی راسخ گسترش دهد.
او جامه اشتیاق به تن کرد و حتی با ابزارهای فلسفه و تئوری فلاسفه و آنچه آموخته بود، در مورد مژده انجیل، حقیقت مسیح، و محبت خدا با یهود و غیر یهود به شکلی دقیق و استادانه بحث میکرد.
گفتهها حاکی از آن است که بعد از پولس رسول، ژوستین اولین متفکر مسیحی است که مفاهیم جهانی ایمان مسیحی را کاملاً درک میکرد و حتی به سوالات فیلسوفانه مردم پاسخ میداد. او بدینوسیله به همه مردم اعلام میکرد که: “محبت خدا شامل حال همه شد، و با رستاخیز مسیح کفاره گناهان ما یکبار برای همیشه پرداخت شد.”
ایمان استوار و آموختههای او از الهیات، دید او را از تفکرات پیشین خود غافل نکرد بلکه در آن تداوم و پیوستگی را یافت. او فلسفه را انکار نکرد بلکه فیلسوف بهتری شد که حقایق را میدانست و گویی نوری در تاریکیهای فلسفه به همراه داشت.
او باهوش و خردمند بود و قدردان فرهنگ و تفکرات پیشین. او به عنوان یک جامعه شناس میدانست که زمانها و مردم هستند که دنیای پویای او را میسازند و فلاسفه و مسیح رابطهای است میان ناقص و کامل که جهان آن را نمیبیند.
او در تعالیمش بر این باور بود که میتوان حقیقت را در فلسفه بتپرستان نیز یافت. خدا از طریق رحمت خود نگاهی اجمالی به حقیقت را به فیلسوفان بتپرست داده است اما این نگاه مختصر و اجمالی تنها یک مزه (پیش مزه) است نه یک ماده یا جوهره اصلی زندگی و شناخت خدا و هیچکس نمیتواند خدا را بشناسد و بطور کامل حقیقت را پیدا کند مگر با محبت عیسی و از طریق مسیح او. آنها نمیتوانند لوگوس و کلمه را که در پی شناختش هستند بشناسند زیرا که لوگوس به زمین آمد و در میان آدمیان.
دیدگاه گسترده ژوستین راه را برای دیگر مسیحیان به جهت شناخت حقیقت در آثار و نوشتههای فرهنگی غیر مسیحی هموار کرد.
سه اثر باقیمانده از آثار ژوستین در دسترس میباشد به نامهای «گفتگو با تریفو یونانی»، «اپولوژی 1» و «آپولوژی 2» که به «عذر خواهی» شناخته میشوند. نوشتههایی جسورانه که مبنی بر تایید ایمان و اطمینان از رستگاری خود در مسیح و امتناع از هرگونه مصالحه با خدایان غیر را بیان میکنند.
او از این حجم گسترده از تصورات غلط مبنی بر این که مسیحیان خیانتکار، بی اخلاق، ضعیف و یا سرکش هستند بسیار رنج میبرد. بخش عمدهای از کار او به شرح و توضیح ایمان مسیحی و ارج و منزلت آن اختصاص داشت. او به مقامات رومی تاکید میکرد که پیروان عیسی باید تحسین شوند و به عنوان شهروندان نمونه معرفی گردند.
او اینگونه درخواست خود را ارائه داد: “این مسیحیان به خاطر ایمانشان و به خاطر نیکویی و محبت مسیح، مدال استقامت و استواری را میبایست دریافت کنند. در واقع همه آنان بهترین یاوران و مددکنان در تامین و تبعیت از قانون و نظم هستند. اما نباید از آنان بخواهید که در برابر خدایان غیر تعظیم کنند.”
همین درخواست، پایه ایمان ژوستین را پس از ۳۵ سال موعظه و تعلیم مهر و موم کرد (هر چند او هرگز به عنوان رهبر و شبان رسمی کلیسایی نبود اما دروس و تعالیم او اهمیت والایی دارد).
در اوایل سلطنت «مارکوس آئورلیوس»، ژوستین و شش مسیحی دیگر دستگیر شده و آنان را به حضور «روستکیوس» آوردند. ژوستین سخنگوی گروه بود اما به محض شروع اعتراف و دفاعیات او برای ایمانش، عالیجناب روستکیوس از شنیدن اظهارات و توضیحات او خسته شده و از آنان خواست که از مسیحیت دست کشیده و در برابر قیصر تعظیم کنند.
وقتی همه آنان از این کار امتناع کردند عالیجناب روستکیوس محاکمه بیرحمانهای که بر اساس قوانین آن زمان تصویب شده بود را برای او و همراهانش اعلام کرد. اندکی بعد آنها را تازیانه زده و سپس سرشان را از بدنشان جدا کردند؛ هر چند با مرگ آنان حقیقت هرگز خاموش نگردید.
آنکه عاشق حقیقت است خود باید انتخاب کند که آنچه صحیح است انجام دهد، حتی اگر به قیمت از دست دادن جانش باشد.
ژوستین، مقدمه «آپولوژی» (عذرخواهی) خود را با این جمله شجاعانه آغاز کرد: “شما میتوانید ما را بکشید ولی هرگز نمیتوانید حقیقت را بکشید.”