امروز
گامی
بردار…
شکر براي فيض بيمانند خداوند و هديه حيات و نجات او که مهيا شد تا امروز او را صدا کنيم و پدر آسماني را بپرستيم. شکر براي راهي که مهيا شد که راه بازگشت و شروعي دوباره براي ما باشد.
بازگشتي دوباره موضوعي است که در مسيح همواره تازه و پر از حيات است. توبه کلمهايست که در اديان و مذاهب نيز شنيده ميشود اما در مسيح توبه با بازگشت و شروعي متفاوت و حياتي تازه همراه است. بازگشتي که به معني گردشي کامل و جهتي کاملاً متفاوت است.
در انجيل لوقا باب پانزدهم داستاني به عنوان پسر گمشده مکتوب است که عيسي آن را براي درک بهتر محبت پدر به فرزند گمشده و نالايق و فيض و بخشش اين پدر که بازگشت فرزندش را انتظار ميکشد عنوان ميکند.
اين فرزند بنا بر خواست و اراده خود تصميم ميگيرد از نزد پدر برود و در دنيا به خوشگذراني بگذراند، اما غافل از راه و روش اين دنيا از نزد پدر کوچ ميکند ولي دنيا او را به کاري پست و دون هدايت ميکند. خوکچراني و همغذا شدن با خوکان و هم مکان شدن با آنان که نمادي از بيارزش شدن و از دست دادن هويت واقعي است.
امــا داسـتان با يک تصـميــم دگرگون مـيشود.
تصميمي که نه فقط در حرف بلکه در عمل نيز انجام ميشود و قدم براي اجراي آن برداشته ميشود.
در آيه 14 از اين باب اولين نشانه را «قحطي شديد» عنوان ميکند. مسيح در موعظه سرکوه عنوان ميکند که «خوشا به حال فقيران در روح.» در ديار و روش دنيا در قحطيها پرسه خواهيم زد. قحطي محبت حقيقي و بي ريا. محبتي که نه براي منافع شخص بلکه براي ارزشي که داريم. حتماً در زندگي به اين نوع قحطي برخورد کردهايد. قحطي که در پي بدست آوردن لقمهاي از محبت و عشق و چشيدن طعم با ارزش بودن ما را به گدايي محبت وادار ميکند تا از هر کس و شخصي طلب و گدايي آن را نماييم ولي در عوض بدست آوردن اين محبت زخمهاي روح و جانمان هر روز شکافتهتر ميگردد. چه زيبا در اين آيات تنگدستي و گدايي محبت را بيان ميکند و در ادامه، به اسارت و بردگي درآمدن در اين دريوزگيها نصيبمان خواهد بود.
بردگي و اسارتي که تو را به پستترين و بيارزشترين کارها مايل ميگرداند و هر روز به دور شدن از ارزش و هويت اصلي ما در خدا منجر خواهد شد. از هويتي که در خانه پدري داشتهايم و محبتي بيمانند که هر روزه ميتوانستيم بچشيم و عشقي که ما را از گرسنگي و فقر روحاني آزاد ميساخت.
در اين قسمت پسر تصميم به بازگشت ميگيرد؛ حتي با شک از اينکه شايد پدر او را نپذيرد گام برميدارد تا شايد حداقل مانند کارگري اما در زير دستان پدر زيست نمايد.
او اعتراف ميکند که نسبت به پدر و ارزشي که براي پدر داشته است گناه کرده و لايق فرزندي نيست.
چقدر گناهان و انتخابهاي اشتباه خود را به تقصير خدا انداختهايم و به جاي طلب محبت و بخشش او، قصد محکوم کردن خداوند و تبرئه کردن گناهمان پرداختهايم. اما اين حقيقت در عيسي مسيح به وقوع پيوست. او خداوند زنده محکوميت حقيقي را بر خود گرفت تا امروز ما به عنوان فرزندان تبرئه باشيم و جريمه گناهان ما را او بر صليب با پاره کردن و ميخکوب کردن بدن خود پرداخته است.
امروز روز تازهايست. روزي که خداوند ما را ميخواند و به انتظار فرزند خود نشسته است تا تصميم بگيرد و در تصميم بازگشت خود عمل کننده باشد و گام بردارد. چرا که بخشش و محبت و فيض او همراه با اقتداري بزرگ و عظيم در انتظار چنين فرزندي است.
بياييد امروز به اين بينديشيم و گام برداريم…