امشب ۲۳ فروردین ماه 98؛ ساعت 2 بامداد. روی تختم دراز شدم و آمادهام برای خواب، ولی قبل از خواب به قرار هر شب وقتشِ که تک و تنها با هم خلوت کنیم، من بگم و تو بگی، با هم گفتگو کنیم…
پدر آسمانیِ من، خداوندِ من، تموم دارایی من سلام…
من دخترت مهسا اول از همه چیز میخواهم شکرت کنم به دادهها و ندادههات، ایمان دارم که اگر نعمتی را به دخترت دادی از بزرگی و بخشندگی تو بوده و اگه چیزی را بهم ندادی حتماً و حتماً رِزق و روزی فرزند دیگهای از فرزندانت بوده و تو زندگی من جایگاهی نداشته.
شکرت میکنم تمامِ زندگیِ من، بابت حضورت تو قلب و زندگیم. شکرت میکنم برای لحظهای که شناختمت و تموم لحظاتی که خودت را با زبون فرزندانت بهم معرفی کردی.
گفتی بخواه تا به تو داده شود، خیلی وقته که هر لحظه و هر شب به وقت قرار عاشقی از تو خواستم ولی امشب من دخترت در برابر تموم خواستهها و آرزوهام سکوت میکنم و انتظار میکشم تا ببینم خواست و اراده تو چیه!؟
شاید… که نه حتماً باید زودتر از اینها زبانم را میبستم و گوشهایم را باز میکردم تا بشنوم خواست و اراده تو را در زندگی دخترت؛ ولی… پدرم عجول بودنم را، فراموش کاریام را بگذار پای فرزند بودنم، آنچه خواست و اراده تو باشد قطعاً بهترین است برای من…
دخترت مهسا
امروز هوا چطور است؟
هوای دلت را میگویم…
خورشید طلوع کرده یا در دیروز باقیماندهای؟؟؟
میدانم من هم گاهی در غروبها گم میشوم…
امروز هوای من ابریست؛ گاهی نگاهم میغُرَد و چشمانم میگریَد. اشکهایم سیل است یا باران برکت؟ نمیدانم!
گریهام دامن چه کسانی را میگیرد؟ آیا زمینی را بارور میکنم یا جانی را میستانم!؟ نمیدانم.
آسمان دلم به رنگین کمان دل خوش است، اما اثری از آفتاب نیست، ای خورشید امروز بتاب! بر من بتاب!!!
ای باد بِوَز… ابرها را کنار بزن، دلم رنگین کمان میخواهد…
ای بادها گِردباد نباشید، نوازش کنید چمنها را، درختان را به رقص آرید؛
ای ابرها نَغُرید، آرام ببارید و سیراب کنید زمین را؛
ای جان زخمیِ من، دلت به چه خوش است! بگذار هر چه جان دارد خدا را بستاید.
ای آسمان با زمین آشتی کن.
صلح و سلامتی خدا با آسمان دلتان.
المیرا
سلام به پدر آسمانیام
ربالارباب، قادر مطلق، شکرت میکنم برای حضور، محبت و عدالتت. از تو ای پدر آسمانی میطلبم که قدمهای فرزندانت در این زمانه با خون و کار عظیم تو تقدیس و مبارک شود تا بتوانیم همسو با تو گام برداشته و تو سَر و کلام راستینت اولویت زندگیهایمان باشد؛ میطلبم از تو ای پدر کمکم کنی در این مسیر تا بتوانم نفس خود، نقص و ضعفهایم، بیماری و لعنتها را به صلیب میخکوب کنم و در تو و با قوت روح تو بار دیگر قیام کنم…
از تو ای پدر آسمانیام میطلبم کمک کنی تا بتوانم زندگیام را به دستان تو بسپارم و سلطنت و پادشاهی تو را طلبیده و در زندگی خود جاری کنم… درخت ایمانم را در کنار نهرهای آب حیاتی که از تو سرچشمه میگیرد کاشته، بلکه ریشههایی قوی زده تا از باد و طوفانها نهراسم.
ای پدر آسمانیام میطلبم امروز به یادم بیاوری، که چه پیمانهایی با تو بستهام و همچنین وعدههای تو را بخاطر بیاورم…؛ آمین که در این مسیر با نگاه به تو و قوت تو لغزش نخورده و ردای شاهزادگی که تو به ما بخشیدی را بر تن کرده و به سوی تو حتی با وجود سختترین موانع گام برداریم…
در نام عیسی مسیح با شکرگزاری و سپاس طلبیدیم، آمین.
فرزندت سمیه