درودی بیکران به دنبال کنندگان تاریخ سازان آسمانی.
خوشحالیم که این صفحه به پر مخاطب ترین صفحات مجله پیوست. آرزو داریم تا با بیاد آوری راه و مسیر مسیح و شاگردان او، امروز در ما هدف شاگردی و اهمیت الگویی چون مسیح درخشانتر شود.
در شماره های پیشین بیاد آوردیم که تمامی شاگردان و رسولان در راه صلیب رنج دیدند و این شاهدان قیام و رستاخیز عیسای مسیح بطور داوطلبانه زندگی خود را در راه اعلام نجات به جهانیان فدا نمودند. همانطور که غالباً اشاره شده است مردم معمولاً به خاطر چیزهای دروغ، شکنجه یا مرگ دردناک را تحمل نمیکنند .
در این سفر به زندگی گارشیا نویسنده کتاب ندای شهیدان و همچنین اولین شهید مسیحی یعنی استیفان و اولین شهید در بین شاگردان اولیه یعنی یعقوب پرداختیم. در ادامه به فیلیپس رسول و همینطور متی فرزند حلفای و یعقوب کوچک و مرگ آنان اشاره شد.
شاگردی و راه مسیح را براستی چگونه میتوان از درد و رنج خالی دانست در حالی که مکتوب است “چون مسیح در عرصه جسم رنج کشید شما نیز به همین عزم مسلح شوید.” (اول پطرس 4: 1)
مرقس: (شهادت 64 سال بعد از میلاد مسیح)
یکی از ویژگیهای غیر منتظره و مشترک موجود در اناجیل، در مورد وقایع زندگی عیسی و گسترش انجیل است که شرح این وقایع گاهی همراه با درد و رنج و گاه به نظر آمیخته به طنز نویسنده همراه است.
مرقس که با نام یوحنای معروف به مرقس او را میشناسیم نویسنده انجیل مرقس است که در آیهای پاورقی مانند، عکسالعمل شرمآور خود را مانند امضایی مکتوب دارد. او بصورت خارج از بحث اصلی و پاورقی اشاره به واکنش جوانی دارد که در پی دستگیری عیسی و فرار شاگردانش، لباس خود را درآورده و عریان پا به فرار میگذارد. (مرقس 14: 51 -52)
در این قسمت قصد داریم تا صلاحیت و شرایط مکتوبات مرقس را بر اساس رسم و عرف آن زمان بررسی کنیم. مکتوباتی که با روایت پطرس عجین شده است و بر اساس گفتههای پطرس در طول خدمت عیسی نوشته است و از طرفی نمونههایی مانند مثال بالا، بطوری شاهد عینی بودن این جوان را نیز در بر میگیرد. او همراه جوانی در سفرها نیز بود که در کتاب اعمال بارها نام او ذکر شده است.
این حقیقت که منزل مرقس در اورشلیم در آن زمان به عنوان کلیسای خانگی استفاده میشده است، خود بیانگر اینست که این شاگرد جوان مطمعناً در تاریخ به عنوان یکی از شاهدین، همواره در مرکز توجه قرار داشته است.
او در سبک نگارش خود ازعباراتی کوتاه و نفسگیر مانند “دگر بار” و “بی درنگ” به کرات استفاده کرده و همانند قصهگویی جوان و به ظاهر کمی عجول و بیحوصله، عملکردها و اتفاقها را با هم ترکیب کرده است.
مرقس اگر چه در اکثر روایاتی که نوشته شده حضور نداشت، ولی به دلیل شناخت و آگاهی از هر یک از شخصیتهای مذکور و نزدیکی به آنها، سندیت و اعتبار خاصی به انجیل خود بخشیده است.
مرقس به عنوان یک جوان کم سن در زمان رستاخیز مسیح، راه طولانیتری را برای فراگیری در پیش رو داشت که به برخی از آنها توسط لوقا در اعمال رسولان اشاره شده است.
برنابا پسر عموی مرقس و مادر مرقس، مریم از شخصیتهای شناخته شده در کلیساهای آن زمان بودند.
برنابا کسی بود که کمی پس از ماموریتش در کلیسای انطاکیه برای اولین بار مرقس و پولس را در کنار یکدیگر قرار داد.
اگرچه پولس و برنابا به طور خاص از طرف کلیسا برای ماموریت فرستاده شده بودند ولی یوحنا معروف به مرقس نیز برای کمک به آنها در آنجا بود. (اعمال رسولان باب 13: 5)
اما ظاهراً سختیها، فشارها و رنجهای حاصل از سفر سبب شد که مرقس نتواند به این ماموریت ادامه دهد و از بدو ورود به پرجه پامفیلیه در جنوب ترکیه از آنها جدا شده و به اورشلیم بازگشت. (اعمال رسولان ۱۳:۱۳)
بازگشت مرقس به اورشلیم از نیمهی راه بعدها منجر به تقسیم شدن و جدا شدن، برنابا و پولس شد. (اعمال 15 :36 و 37)
“پس از چندی، پولس به برنابا گفت: «به شهرهایی که کلام خداوند را در آنها موعظه کردیم، بازگردیم و از برادران دیدار کنیم تا ببینیم در چه حالند.» برنابا خواست یوحنای معروف به مَرقُس نیز ایشان را همراهی کند، امّا پولس مصلحت ندید کسی را که در پامفیلیه ایشان را تنها گذاشته و ادامۀ همکاری نداده بود، با خود ببرد. اختلاف چندان بالا گرفت که از یکدیگر جدا شدند. برنابا، مَرقُس را برگرفت و از راه دریا راهی قپرس شد؛ امّا پولس، سیلاس را اختیار کرد و به دست برادران به فیض خداوند سپرده شده، عازم سفر گشت.” (اعمال 15: 36-40)
برنابا اصرار داشت که باید به مرقس یک فرصت دیگر داده شود و نهایتاً برنابا ثابت کرد که او بهتر از پولس توانسته بود تواناییهای مرقس را بشناسد و تشخیص دهد. چون بعدها ابراز قدردانی از تواناییهای مرقس توسط پولس بارها ذکر شده و این گفته را تصدیق میکند.
“همچنین مرقس پسر عموی برنابا، برایتان سلام میفرستد، پیشتر به شما دربارهی او سفارش کردهام که هرگاه نزدتان بیاید به گرمی پذیرایش شوید.” (کولسیان 10: 4)
“تنها لوقا با من است، مرقس را برگیر و با خود بیاور، زیرا در خدمتم مرا سودمند است.” (دوم تیموتائوس 11: 4)
“اپافراس، هم زندان من در مسیح ، تو را سلام میفرستد، همچنین همکارانم، مرقس، آریستارخوس، دیماس و لوقا تو را سلام میرسانند.” (فیلیمون 1: 23-24)
مرقس پس از سفر متمادی که همراه برنابا بود سفرهای خود را با پطرس و همراهی او ادامه داد.
“خواهر برگزیده با شما که در بابل است و پسر من مرقس به شما درود میفرستند.” (اول پطرس 5: 13)
این سفرها او را از مسیرهای مختلف از اورشلیم به انطاکیه و از بابل به روم میبرد و به راستی او یک مبشر توانا در نوع خودش بود.
مرقس همچنین گرایش خاصی به شهر اسکندریه در مصر داشت. او نقش مهمی در تاسیس کردن کلیسا و رشد آن را در اسکندریه را ایفا کرد.
طبق روال آن زمان، در شهرها و نواحی با ساختار مذهبی و بت پرستی، خبر خوش در مورد مسیح، در واقع معنا و مفهوم خبر بد را برای مردمان آنجا داشت. چرا که درآمد بسیاری از همین راه به پیش میرفت. بنابراین مرقس از همان بدو ورود به اسکندریه تقریباً شناخته شده و زیر نظر بود.
اگرچه سالها طول کشید تا علیه او اقدام کنند ولی سرانجام عدهای نقشهی شیطانی خود را علیه او اعمال کردند. او را با طنابی بسته و آنقدر روی سنگفرشهای اسکندریه کشیدند تا بدن او به شدت زخمی و پاره پاره شد و بعد از گذشت یک شب در زندان، فردای آن روز دوباره همان عمل را تکرار کردند تا اینکه او درگذشت.
آنها قصد داشتند تا جسد مرقس را بسوزانند ولی وزش یک طوفان باعث شد تا این قضیه به تاخیر بیفتد و مسیحیان این فرصت را یافتند تا پیکر او را گرفته و به خاک سپردند.
“محبتی بیش از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند.”
(یوحنا 15: 13)