شاهدانی با بدنهای زخمی
هفتم فوریه سال ۲۰۱۶ حدوداً ساعت ۹ شب در منطقهای فقیرنشین واقع در هند، پاستور کبیر پس از آنکه مراسم کلیسا را به پایان برد برای برگشتن به طرف خانه سوار بر اتوبوس شد. کاری که هر یکشنبه در میان انجام میداد. اینبار ولی برای او که همسر و دو دختر داشت اوضاع فرق میکرد زیرا چهار نفر که گویا از اعضای جوانان شبه نظامی هندو بودند او را در مسیر خانهاش تعقیب میکردند. سرانجام آنان اتوبوس او را در سه مایلی خانهاش متوقف کرده، او را پیاده کردند و به مکان نامعلومی بردند. آنها کبیر را به ساختمانی قدیمی و خالی از سکنه بردند تا او را مجبور کنند در مقابل دوربین ایمان خود به مسیح را انکار کند. مردانی که کبیر را محاصره کرده بودند به مدت پانزده دقیقه بیرحمانه او را با مشت و لگد کتک زدند. یکی از آنان هم مرتباً با دسته چاقو به سرش ضربه میزد و کبیر در حالیکه با بازوانش حالت تدافعی گرفته بود به خدا التماس میکرد که او را از این شرایط نجات دهد. او با خدا عهد بست که اگر از آنجا زنده بیرون برود با غیرت بیشتری برای او خدمت کند. در حالی که کبیر بر روی زمین افتاده بود و از درد و خونریزی به خود میپیچید یکی از مهاجمان با موبایل خود شروع به گرفتن ویدئو کرد و دیگری به او دستور میداد تا اعتراف کند که به خدایان و مذهب هندوئیسم بازگشته و دیگر عیسی را پیروی نمیکند. اما کبیر پاسخ داد: “من بتها را پرستش نمیکنم بلکه تنها خدا و مسیح را خدمت خواهم کرد.” مهاجمان دوباره او را به باد کتک گرفتند و از او خواستند که به آنچه آنان میخواهند اعتراف کند ولی کبیر نمیپذیرفت.
ضرب و شتم و اصرار و انکار حدوداً نود دقیقه طول کشید تا اینکه مهاجمان خسته و ناامید شدند و یکی از آنان با خشم و لحنی تهدیدآمیز به کبیر گفت: تو باعث شدی همه در اینجا مذهب خود را رها کرده و عیسی را پیروی کنند، اگر فقط یک بار دیگر تو را با انجیل و در حال تعلیم به دیگران ببینم خواهم کشت، سپس انجیل او را سوزاندند.
عدالت و فیض
سپس یکی از مهاجمان او را بر ترک موتور خود سوار کرده و در نزدیکی خانهاش رها کرد. کبیر در همان حال که گیج بود و درد و خونریزی داشت به یکی از دوستانش تلفن زد تا بیاید و او را به منزل برساند. کبیر در همان حال با خودش فکر کرد که «خدا مرا از مرگ نجات داد پس من از ضاربان شکایتی به پلیس نمیکنم و هیچ پروندهای علیه آنان تشکیل نمیدهم ولی مطابق قولی که دادم بیش از گذشته برای خدمتم وقت میگذارم.» وقتی کبیر به خانه رسید ساعت یازده شب بود. همسر و فرزندان او از دیدن سر و وضع خونآلود او شوکه شدند. ایشیتا همسر کبیر میگوید «پس از شنیدن آنچه که برای کبیر رخ داده بود من و دخترانم به این فکر کردیم که خدا کبیر را برای ما حفظ کرده و برای این موضوع شکرگزاری کردیم.»
کبیر صبح روز بعد در حالیکه هنوز درد داشت به بیمارستان رفت و پس از معاینه مشخص شد که به خاطر جراحات وارده پرده گوش چپش پاره شده است، گوش راست و استخوان جمجمهاش نیز آسیب دیده و نیاز به چندین عمل جراحی دارد. کبیر میگوید: «حس میکردم که هیچ صدایی را نمیشنوم و سرم حسابی سنگین شده بود.» رفته رفته در حالیکه کبیر رو به بهبودی بود یکی از دوستانش متوجه شد مهاجمینی که به کبیر حمله کرده بودند ویدئویی از اتفاق آن شب در فیسبوک به اشتراک گذاشتهاند ولی ویدئو را طوری ادیت کرده بودند که نشان میداد که کبیر از مسیحیت به هندوئیسم بازگشته است.
سازمانی که کلیسای کبیر را حمایت میکرد موضوع را با مقامات آن شهر پیگیری کرد و آن چهار نفر را دستگیر کردند. کبیر میگوید: من هر روز برای آنان دعا میکنم که روزی مسیح را ملاقات کنند و اگر روزی به کلیسا بیایند به آنها خواهم گفت که مسیح شما را دوست دارد.
دیدگاه تازه
بیش از دوازده سال از خدمت کبیر در فقیرترین منطقه هند میگذشت و تا قبل از آن روز هرگز ضرب و شتم و خشونت را تجربه نکرده بود. از این رو امروز او با شهامت بیشتری به گسترش پادشاهی خدا ادامه میدهد. او میگوید: من هر روز در ایمانم رشد میکنم و هر روز خدمتم را گسترش میدهم و اگر بار دیگر آن اتفاق برایم تکرار شود ترسی ندارم. اعضای کلیسایی که او در آن خدمت میکند اکنون شصت نفر شده و حالا او باید در دو روستا خدمت کند. او مسیر دو روستا را با دوچرخهای که یک سازمان مسیحی در اختیار آنان گذاشته طی میکند. همسر کبیر نیز مانند او از سختیهایی که در پیش رو دارند آگاه است و معتقد است که رنج و سختی قسمتی از زندگی و خدمت مسیحی است ولی از طرفی هم ایمان دارد که خداوند در تمامی شرایط در کنار آنهاست و از آنان محافظت میکند.
دختران کبیر نیز بعد از آن اتفاق دیدگاه تازهای در ایمانشان پیدا کردهاند. یکی از دختران آنها که پانزده سال دارد میگوید: هر اتفاقی هم که بیافتد من در ایمانم استوار میمانم. من واقعاً خوشحال و سپاسگزارم که خداوند جان پدرم را از آن حادثه نجات داد. من به خاطر ایمان پدرم خوشحالم. دختر دیگرشان که سیزده ساله است میگوید: من نیز تحت هیچ شرایطی ایمانم را از دست نمیدهم و از پدرم میخواهم که خدمتش را گسترش دهد تا افراد بیشتری مسیح را بشناسند. من هم دوست دارم که در آینده در کلیسا خدمت کنم. یک سازمان مسیحی برای هزینههای درمان کبیر آنها را حمایت میکند و همچنین به او و خانوادهاش کمک میکند تا در خدمت خود رشد کنند. کبیر درخواست کرده تا برای مهاجمان و برای تمامی کسانی که در آن مناطق فقیرنشین زندگی میکنند دعا شود. او برای اتفاقی که افتاد و دردی که کشید شکرگزار است و معتقد است که سبب شده تا رابطهاش با خدا عمیقتر شود. او میگوید «سختی و رنج قسمتی از زندگی مسیحی است و خدا اجازه داد تا من نیز آن را تجربه کنم.»